شهوات را ترک می­ کنند.
بین ملامت از نفس خویش و ملامت و سرزنش دیگران از آن­ها فرقی نمی­گذارند و حالشان در هر دو یکی است.
به کسب و کار رغبت دارند و دیگران را به اشتغال تشویق می­ کنند.
از شهرت، به خصوص به­واسطه پوشیدن لباس خاص، اکراه دارند و خرقه نمی­پوشند.
از ترس آشکار شدن اسرارشان با خداوند، رقص، سماع، وجد، صیحه و فریاد نمی­کنند.
نه در ظاهر اهل ریا هستند و نه در باطن اهل ادعا.
نه با کسی جز خدا انس می­گیرند و نه به کسی میدان می­ دهند که با آن­ها انس گیرد.
نه به چیزی آرامش می­یابند و نه چیزی به آن­ها آرامش می­دهد.
به عیوب دیگران بی­اعتنا و به بررسی عیوب نفس خویش مشغول­اند. مضرترین چیز برای ملامتی را کم اطلاعی از عیوب خود و رضایت از نفس خویش می­دانند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در ارتباط با مردم همانند خودشان رفتار میکنند که حقیقت ذات حق اقتضا می­ کند. به عبارت دیگر با خدا سَر و سِرّ دارند و با مردم خُلق و خوی نیک.
باطن آن­ها، بر اختلاط و گشاده رویی با مردم، ظاهرشان را ملامت می­ کند و ظاهر آن­ها، بر آرامش در جوار حق و غفلت از ارتباط و هم­زیستی با عالم اضداد، باطنشان را سرزنش می­ کند.
عُجب را مایه حبط و نابودی عمل خویش می­دانند، بنابراین پس از فراغت از انجام هر طاعت و عبادتی آن را فراموش می­ کنند تا گرفتار عُجب نشوند.
نکاتی که با بررسی و مطالعه این کتاب حاصل می­ شود را به اختصار بیان می­کنیم:
مؤلّف آغاز هر باب را به ذکر روایاتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد همان موضوع مورد بحث، اختصاص می‌دهد.
اقوال مشایخی را که غالباً سرآغاز طریقت و فرقه‌ای خاص شده‌‌اند را بیان می‌کند.
از میان ابواب و موضوعات ذکر شده تأکیدی بر حال و مقام ندارد که برای مثال توبه حال است یا مقام.
در بسیاری از موضوعات، نظرات شخصی خویش را بیان نمی‌کند و فقط به نقل اقوال مشایخ اکتفا کرده است.
از تنوع موضوعات ابواب کتاب به نظر می‌رسد که تا سده چهارم قمری یعنی زمان مؤلف کتاب، اختلافاتی که در تعریف موضوعات درآینده رخ می­دهد در چهار سده نخست اسلام بنیادی نبوده و سخنان مشایخ بر پایه واردات و حالات شخصی آن­ها می‌باشد.
در برخی از ابواب بر فروعات دین مانند: الصلاه، الصوم، الزکاه و…پافشاری شده، درحالی­که فرقه‌های بعدی صوفیه به ویژه در دو سده اخیر بر شریعت تأکیدی نیست و در برخی از فرقه‌های نوظهور، حتی بر ترک شریعت پافشاری می‌شود.
به نظر می‌رسد مؤلف جبهه‌گیری خاصی در انتخاب اقوال مشایخ و فرقه‌ها ندارد و بیشتر به نقل اقوال صحیح پافشاری می‌کند تا گویندگان آن نظرات.
۴-۱ بازمانده­های کتاب الاشاره و العباره در کتاب علم القلوب
این اثر که تا پیش از این ناشناخته بود خوشبختانه در کتاب علم القلوب یافت شد. علم القلوب را به اشتباه به ابوطالب مکّی(م۳۸۵ق) صاحب کتاب قوت القلوب نسبت داده­اند. چنانچه عبدالقادر عطا در مکتبه القاهره در سال ۱۳۸۴ق از یک نسخه­ خطی موجود در دارالکتب المصریه که نسخه­ای پر غلط بود، آن را تصحیح و چاپ کرده است که البته این تصحیح با وجود اشتباهات چاپی فراوان و علمی نبودن آن نیاز به تقدیر دارد زیرا یکی از آثار قدیمی تصوف را در اختیار ما قرار داده است.گویا نسخه­ای دیگر در کتابخانه­­ی مسکو موجود بوده که مصحّح از آن استفاده نکرده است.[۱۱۴]
دو نظر درباره صحّت انتساب یا عدم انتساب این کتاب به ابوطالب مکّی وجود دارد:
نظر آقای دکتر فتح­الله مجتبایی که به چند دلیل قبول این انتساب را دشوار می­داند: نخست این­که این اثر در منابع قدیم به نام ابوطالب مکّی ثبت و ضبط نشده است؛ دوم این که میان مطالب علم القلوب و قوت القلوب اختلاف­هایی وجود دارد به عنوان مثال در علم القوب سخنانی از حسین بن منصور حلاج موجود است اما در قوت القلوب ذکر نشده است؛ دیگر این­که حدس زده می­ شود که این اثر در سده چهارم تألیف شده باشد.
اما آقای دکتر پور جوادی معتقدند: این اثر متعلق به میانه سده پنجم قمری است؛ در قوت القلوب به تصوف بین النهرین به ویژه مکتب سالمیه توجه شده، در حالی که سنّت صوفیانه­ی خراسان به ویژه نیشابور در کتاب علم القلوب منعکس شده و شاهد آن ذکر اشخاصی همچون ابوالحسن پوشنگی یا پوشنجی، ابن یزدانیار ارموی و سخنانی از بایزید بسطامی و ابوحفص حداد نیشابوری است؛ دو بیت شعر عربی از ابوالفتح بستی (۳۶۰-۴۰۱ق) در این کتاب است که احتمال تألیف آن را جلوتر ازسده پنجم قمری نشدنی می­ کند. بنابراین وقتی ابوطالب مکّی فوت می­ کند بستی ۱۵سال داشته است؛ مؤلف علم القلوب در کتابش از قوت القلوب، الاشاره و العباره تألیف ابوسعد خرگوشی که یک نسل جوانتر از ابوطالب مکّی است، بهره برده است.[۱۱۵]
علم القلوب در چند باب تنظیم شده که ابواب آن با موضوعاتی هم­چون حکمت، علم، توحید، معرفت، وصف عارف، اخلاص، نیت، جوع، صفت مؤمن و محبّت می­باشد و در هر باب حکایات­ و سخنان صوفیه را آورده است. مهم­ترین منبع علم القلوب، کتاب قوت القلوب است که مؤلف گاه بیان کرده که این مطلب را از ابوطالب مکّی نقل می­ کند، گاه به عنوان مأخذ از این اثر یاد کرده و گاه مطلبی را از این کتاب آورده بدون این­که نامی از ابوطالب به میان آورد.
هم­چنین مؤلف از خرگوشی بارها در کتابش یاد کرده است. یک جا تفسیر آیه­ای را از او نقل می­ کند و دو بار از عنوان «ابوسعد النیسابوری» و یک بار از «ابوسعد» استفاده می­ کند. مطالبی که از خرگوشی نقل کرده به ظاهر از کتاب تهذیب الاسرار نیست چون نامی از آن نمی­برد اما از کتاب الاشاره و العباره خرگوشی یاد می­ کند.[۱۱۶]
در واقع مؤلف کتاب علم القلوب از کتاب­های قوت القلوب ابوطالب مکّی و الاشاره و العباره خرگوشی بهره گرفته است.
در ادامه این نوشتار تفسیر سه آیه­ای (بقره-۱۶۳، بقره-۲۶۹، اعراف-۱۷۳) که توسط خرگوشی در کتاب علم القلوب آمده است را ذکر خواهیم کرد.
در نخستین باب از کتاب علم القلوب، که درباره حکمت است از الاشاره و العباره سخن می­گوید. مؤلف نخست سخن خود را با ذکر آیه «یُؤتِی الحِکمَهَ مَن یَشَاءُ وَ مَن یُؤتَ الحِکمَهَ فَقَد اُوتیَ خَیراً کَثیراً»[۱۱۷]آغاز می­ کند و تفسیر وجوه مختلف معنای حکمت را بیان می­ کند و خلاصه­ای از سخن خرگوشی را می ­آورد که او ۳۰ وجه برای حکمت برشمرده اما مؤلف برای جلوگیری از اطناب فقط ۱۴ وجه را ذکر می­ کند.
خرگوشی به معنای دینی حکمت توجه و علاقه­ خاصی داشته و این توجه در تهذیب الاسرار او قابل مشاهده است و در کنار سخنان صوفیه، نظرات حکما را نیز نقل کرده است. برای مثال در برخی از باب­ها، سخنان لقمان را بارها بیان کرده است. حتی در سخنان صوفیه نیز حکمت مورد توجه بوده، برای مثال یحیی بن معاذ رازی می­گوید: «لا یکون الرجل حکیما…» (۸۰آ) و در باب «جوع» نقل کرده: «جوع الزاهدین حکمه» (۸۱آ).
در نهایت این­که باید گفت حتی در کتاب تهذیب الاسرار باب کاملی با عنوان «فی ذکر انواع الحکم و المواعظ و الحکایات» دارد که یک حدیث و چند خبر درباره حکمت و حکیم آورده است. از جمله این سخن که گوینده­ی آن مشخص نیست: «السنه الحکما ابواب خزاین الرب عزوجل فالزم ابواب خزائنه لعلک تصل الیه» (۲۶آ) «زبان­های حکما درهای خزائن پروردگارند پس ملازم این درها باشید تا شاید به او برسید.» تمام این شواهد حاکی از توجه خاص خرگوشی به حکمت است.
۱۴ وجهی که ابوسعد از معنای حکمت داده عبارتند از:

    1. معرفت یا شناخت قرآن ۲٫ نبوت ۳٫ فراست ۴٫ عقل ۵٫ خشیت ۶٫ فقه و دانایی در تفسیر قرآن ۷٫ علم ۸٫ اصابت در اقوال ۹٫ احادیث نبوی ۱۰٫ اصابت اقوال و اعمال و ارادات ۱۱٫ حیا از خداوند و حفظ حرمت برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و رعایت حقوق زن و فرزند و همسایه ۱۲٫ ورع ۱۳٫ قرآن از حفظ کردن ۱۴٫ فهم لطایف قرآن و وجوه معانی آن.

هر یک از وجوه معنای حکمت یا مبتنی بر یک حدیث است یا تفسیر ابن عباس یا سخن بزرگان و یا مشایخ صوفیه که روی­هم­رفته ۱۰ صفحه از علم القلوب را در بر می­گیرد. توضیح برخی از وجوه مختصر است و برخی مفصّل که می­توان آن­ها را در تفسیر طبری، تهذیب الاسرار و دیگر منابع یافت. به عنوان مثال قول ابن عباس را در باره­ی وجه اول که گفته است: «حکمت معرفت داشتن به قرآن و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مقدم و مؤخر و حلال و حرام و مثال­هایش است». السدی درباره وجه دوم گفته است: «حکمت،نبوت است». در تفسیر طبری، سخن ابن یزدانیار در باره­ی وجه سوم که به حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره حیا از خداوند استناد کرده است. در کتاب تهذیب الاسرار(۲۳۴آ)، حکایت ابوالحسن علوی همدانی درباره وجه سوم، جعفر خلدی نیز در تهذیب الاسرار (۱۷۱آ) و هم­چنین قول ذوالنون مصری را می­توان در تهذیب الاسرار(۱۷۱آ-ب)یافت.
مؤلف علم القلوب هم­چنین در چهار جای دیگر کتابش از ابوسعد مطالبی آورده است.
در بابی با عنوان «بیان التوحید و التفرید علی لسان اهل الاشاره من العارف و المرید» می ­آورد که خداوند در قرآن کریم هفت آیه درباره توحید و صفات موحد بیان کرده و پس از ذکر آیات، تفاسیر ائمه و بزرگان صوفیه را نقل کرده است. آیه اول «ِاِلهُکُم اِلهٌ وِِاحِدٌ»[۱۱۸] است و در تفسیر این آیه قول خرگوشی را که گویا از کتاب الاشاره و العباره است را می ­آورد.
«قال الامام ابوسعد عبدالملک النیسابوری: معبودکم الذی یستحق عبادتکم و طاعتکم معبود واحد حی لا یموت قیوم لا یدرکه احد، لا من عدد، باق الی غیر امد، «لیس کمثله شیء» و لا ککلامه کلام فی الاحکام و البیان، لا اله الا هو الرحمن الرحیم، موجود غیر معدوم، معروف غیر مجهول.»
«امام ابوسعد عبدالملک نیسابوری گوید: معبود شما کسی است که شایسته­ عبادت و طاعت شماست. معبودیست یکتا، زنده­ایست که نمی­میرد، پاینده ایست که کسی او را نمیتواند درک کند، تعدّد ندارد، تا ابد باقیست، «شبیه چیزی نیست» و مانند کلامش در احکام و بیان نیست، خدایی جز او بخشنده و مهربان نیست، موجودیست که معدوم نیست، و معروفیست که مجهول نیست.»
و پس از آن سخنانی از امام علی و امام جعفر صادق علیهما السلام، جعفر خلدی، ذوالنون مصری و ابوالحسین نوری ذکر میکند.
در تفسیر آیه­ای دیگر می­نویسد: «وَ ِِِاِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرَّیَّتَهُم وَ أَشهَدهُم عَلَی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلَی»[۱۱۹]نخست قول ابوبکر نقّاش را می ­آورد که پاسخ گویان به خطاب پروردگار دو دسته می­شوند: یکی اهل سعادت و رضوان و دیگری اهل شقاوت و خذلان و بی­درنگ تفسیر خرگوشی را که شاید از کتاب الاشاره و العباره است را ذکر می­ کند.
«و قال­ ابوسعد النیسابوری فی کتابه: انطقهم بتفرید التوحید، فقال بعضهم: بلی، و قال بعضهم بل لا. فکان المومنون کاللالی الرطبه و الکافرون کالحمیم الاسود، فذلک قوله تعالی: «فَلَلّهِ الحُجَهُ البَالِغَهُ فَلَوشَاءَ لَهَدَاکُم اَجمَعیِنَ.[۱۲۰]»
«وابوسعد نیشابوری در کتابش گوید: خدای یکتا با آن­ها صحبت کرد، پس برخی از آن­ها گفتند بله، و برخی دیگر از آن­ها گفتند: نه. پس مومنان مانند مرواریدهای تازه هستند و کافران نوشیدنی داغ سیاهند. پس سخن خداوند تعالی آن است:«پس حجت و دلیل روشن و رسا برای خداوند است پس اگر بخواهد همه شما را هدایت می­ کند.»
در پی تفسیر خرگوشی سخن صوفیانی دیگر هم­چون یحیی بن معاذ رازی، بایزید بسطامی، سهل تستری و… و منابعی که می­توان تفسیر آن­ها را در آن یافت را بیان می­ کند.
در باب پنجم با عنوان «صفه الاخلاص و طبقات المخلصین بالقلب» از ابوسعد در توضیح حدیثی از پیامبرصلی الله علیه و آله درباره برتری کسی که ابواب شرک را می­شناسد از کسی که نمی­شناسد، یاد می­ کند.
پس از این توضیحات که شاید برگرفته از کتاب الاشارهو العباره است، حدیثی از پیامبرصلی الله علیه و آله و سخنانی از انطاکی و جنید و یکی از حکما درباره اخلاص و سپس نقل قولی از خرگوشی آمده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...