نتیجه به دست آمده با یافته های شریفی(۱۳۹۱)، خانجانی (۱۳۸۷)، مظاهری (۱۳۷۸)، خدام، مدانلو، ضیایی و کشتکار (۱۳۸۸)، اچ دی ام(۲۰۱۳)، موریس (۲۰۰۲) همسو نمی باشد.

در تبیین فرض اول باید گفت که شیوه ­های والدین و روش های انضباطی آنان بی­تردید تحت تأثیر خصوصیات شخصیتی و سیستم اعتقادی آنان است . والدین سالم و بالغ در مقایسه با والدین نابالغ و ناسالم معمولاً با حساسیت و مهربانی بیشتری به نیازها و اشارات کودکان توجه ‌می‌کنند و این نوع فرزندپروری امنیت عاطفی، استقلال، توانش اجتماعی و موفقیت هوشی را تشویق می­ کند. اعتمادبه­نفس، احساس اعتماد نسبت به دیگران، این اعتقاد که می ­توانند بر اوضاع مسلط باشند با گرمی، پذیرش و مفید بودن به حال فرزندانشان همبستگی دارد. جای تعجب نیست که رفتار پدران جسور و کم تحمل با رفتار پدران پرتحمل در برابر کودکان کند فرق دارد. مادران افسرده در خـانه جـوی ایجاد می­کـنند که خصومت­آمیز و مخرب است و در رشد فرزندانشان تأثیرات نامساعد دارد. علاوه بر خصوصیات شخصیتی والدین شناخت و اعتقادات آنان ‌در مورد انگیزه­ ها و توانایی‌های کودکان در روش های انضباطی آنان تأثیر می­ گذارد .والدین به هنگام تلاش برای اجتماعی کردن فرزندان خود در جهت سالم بودن، پذیرفته شدن و شاد بودن به عنوان عضوی از جامعه معمولاً اعمال فرزندان خود را به عنوان خوب، بد، بالغانه، نابالغانه ارزشیابی ‌می‌کنند و تصمیم می­ گیرند که چه رفتاری باید تشویق یا محدود شود. از این رو والدینی که ویژگی های شخصیتی باثبات تری دارند به خود متکی ترند نگرشی مثبت تر وتمایل بیشتری به رویارویی با مشکلات دارند و به فرزاندشان یاد می‌دهند که از بسیاری از تنش ها و اضطراب ها و عملکردهای ناقص اجتماعی درامان بمانند. ‌بنابرین‏ با توجه ‌به این یافته ها می توان گفت که درک انتظارات فرزند از سوی والدین برای برقراری تعادل در سامانه خانواده ضروری است. به طور خلاصه، شخصیت والدین و استنتاج آنان ‌در مورد رفتار کودکان و انگیزه­ ها ‌و اعتقادات و جهت‌گیری­های اجتماعی آنان ـ عوامل تعیین کننده مهمی در ثبات جو عاطفی خانواده و حمایت اجتماعی وعدم درماندگی کودکان محسوب می­ شود. همچنینمناسبات پدرومادر بافرزندان، تعیین کننده چگونگی روابط اعضای خانواده است روابط والدین بافرزندان پیوسته درحال دگرگونی است وبر تمامی اعضای خانواده است که ازبه وجود آمدن دگرگونی‌های نامطلوب وناگوار پیشگیری کنند .باافزایش سن فرزندان، ازسویی، آنان خواستار دگرگونی‌های دررفتاروالدین ‌خود هستند، واز سوی دیگر ،والدین نیز از فرزندان انتظاردارند که ارزش‌های معتبر خانوادگی رااحترام گذاشته، آن ها را به کار ببرند . این امر موجب واکنش‌های مداوم روانی درروابط میان والدین وفرزندان است هر گونه عاملی که تعادل وآرامش عاطفی یکی از اعضای خانواده را مختل سازد، تعادل و آرامش عاطفی تمامی اعضای خانواده رانیزبرهم خواهد زد.

فرضیه دوم: میان طلاق عاطفی والدین و شکایات جسمانی کودکان رابطه معناداری وجود دارد.با توجه نتایج فصل چهارم بین طلاق عاطفی والدین و شکایات جسمانی کودکان رابطه وجود دارد که این رابطه در سطح ۰۵/۰> معنادار می‌باشد از این رو فرضیه ما پذیرفته شده است.

نتیجه به دست آمده با یافته های شریفی(۱۳۹۱)، موریس (۲۰۰۲) همسو می‌باشد.

در تبیین فرض دوم این پژوهش می توان گفت نحوه ارتباط والدین با کودکان قوی­ترین عامل مؤثر بر الگوهای تعاملی خانواده و عملکرد اجتماعی کودک محسوب می­ شود، خصوصاًً در دوره­هایی از زندگی کودکان که تحولات اساسی رشد روانی طی می­ شود. تحقیقات پیرامون آسیب­های روانی کودکان نشان می­دهد که بسیاری از خانواده ­ها از شیوه ­های تربیتی نامطلوب که منشأ ترس، عدم اعتماد، احساس نارضایتی، بدبینی و اضطراب در فرزندان آن ها می­ شود استفاده ‌می‌کنند . والدینی که در ارتباطات خود متزلزل، فاقد اطمینان خاطر و بی­ثباتند، در نحوه تربیت فرزندان بایکدیگر توافق ندارند، از الگوهای فرزند­پروری مبتنی بر طرد، حمایت افراطی با اغماض یا تسلط، انضباط دوگانه، سستی موازین اخلاقی، کمال جویی­های غیر منطقی و عصبانیت و بی­ثباتی عاطفی استفاده ‌می‌کنند، رفتارهای نوروتیک را در کودکان تثبیت ‌می‌کنند و سبب می­شوند که کودکان از نظر هیجانی و عاطفی نیازمندتر شده و در چنین شرایطی از حس اعتماد و امنیت که اساس تحول هیجانی سالم محسوب می­ شود، ناکام بمانندوعملکرد اجتماعی نا صحیح از خود بروز دهند و در نهایت از هم پاشیدگی سازمان اصلی خانواده ضربه مهلکی به آینده فرزند در اجتماع ­زند. تغییراتی که براثر مرگ والدین یا یکی از آن دو، طلاق و ترک خانواده در اوضاع و شرایط زندگی کودکان پدید می ­آید، نقش مؤثری در گرایش آن ها به بزهکاری دارد. از آنجا که قطعا خانواده ­ها در پرورش فرزندان خود شیوه ­های فرزند­پروری متفاوتی را به کار می­ گیرند، در مجموع و با توجه به نتایج حاصل از پژوهش باید گفت که کارکرد خانواده معمولاً در خانواده­هایی که شیوه فرزند­پروری اقتدار منطقی را در پرورش فرزندان به کار می­ گیرند نیرومندتر است. کودک در روند اجتماعی شدن معمولا والدین و به خصوص مادر خود را الگو قرار می‌دهد و رفتار را بر پایه تقلید از دیگران پایه ریزی می‌کنند. ‌بنابرین‏ شناخت نیازهای کودک و تصحیح الگوهای رفتاری نقش مهمی را در شخصیت اجتماعی کودک خواهد داشت .از خصوصیات بارز انسان‌ها،‌ اجتماعی کردن کودکان می‌باشد. حمایت و شیوه درست فرزند پروری به رفتارها یا اعمال محبت آمیز،‌مساعدت و همیاری که والدین نسبت به فرزندان خود ابراز می‌دارند، اشاره دارد، شیوه درست تربیت و فرزند پروری که کودکان از والدین خود دریافت می‌کنند منجر به افزایش تصور از خود در دانش آموزان می‌شود، زیرا رابطه والدین و فرزندان با فراهم آوردن شرایط افزایش سلامت موجب رشد و تحول روانی، اجتماعی و زیستی می‌شود.

فرضیه سوم: میان طلاق عاطفی والدین و اضطراب / افسردگی در کودکان رابطه معناداری وجود دارد.با توجه نتایج فصل چهارم بین طلاق عاطفی والدین و اضطراب / افسردگی کودکان رابطه وجود دارد که این رابطه در سطح ۰۵/۰> معنادار می‌باشد از این رو فرضیه ما پذیرفته شده است.

نتیجه به دست آمده با یافته های شریفی(۱۳۹۱)، خدام، مدانلو، ضیایی و کشتکار (۱۳۸۸)، اچ دی ام(۲۰۱۳)، آسلتیل(۲۰۱۲)، موریس (۲۰۰۲) همسو می‌باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...