تعامل اجتماعی در کلاس زیاد می شود.
برنامه درسی و شرایط فیزیکی کلاس درس علایق دانش آموزان را منعکس می کند و با فرهنگ آنها عجین است.
Oldfather
West
Wite
William
معلمان و همسالان می توانند اعطا کنندگان مشترک یادگیری به دانش آموزان باشند. چهار ابزار برای تحقق این مسئله عبارتند از سکو سازی۱ ، کارآموزی شناختی۲ ، آموزش خصوصی۳ و یادگیری مشارکتی۴ (بارتلت،۲۰۰۱ ، نقل از بیابانگرد ، ۱۳۹۰).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۸-یادگیری مشارکتی:
یادگیری مشارکتی زمانی رخ می دهد که دانش آموزان در گروه های کوچک برای کمک به یادگیری یکدیگر کار می کنند. گروه های یادگیری مشارکتی از نظر اندازه متفاوت هستند، گرچه گروه های چهار نفره دانش آموزان معمول است، در برخی موارد، یادگیری مشارکتی به صورت گروه دو نفره انجام می شود (بیابانگرد، ۱۳۹۰). محققان دریافتند که یادگیری مشارکتی راهبرد موثری برای بهبود پیشرفت، بویژه در زمانی است که دو وضعیت زیر برقرار باشد (اسلاوین۵ ، ۱۹۹۵):
پاداش های گروهی داده شود ، بطوری که اعضای گروه حس کنند بهترین پاداش آنها کمک به یادگیری یکدیگر است.
افراد مسئولیت پذیر باشند، بدون مسئولیت پذیری فردی برخی از دانش آموزان ممکن است تنبلی کنند (اجازه دهند سایر دانش آموزان کارهای آنها را انجام دهند) و برخی ممکن است از گروه حذف شوند زیرا تصور می کنند مشارکت کمی داشته اند.
زمانی که دانش آموزان در گروه های کوچکی سازمان می یابند، چگونگی ترکیب گروه ها اهمیت بسیاری پیدا می کند رویکرد یادگیری مشارکتی معمولا گروه های نامتجانس را هم از نظر توانایی های مختلف و هم زمینه های قومی، اجتماعی، اقتصادی و جنسی متفاوت ترجیح می دهند. در گروه های که توانایی ها نامتجانس است فراگیران قوی و ضعیف هر دو از این یادگیری سود می برند. گرچه فراگیران متوسط تا حدودی حذف می شوند ناهمگنی قومی، اقتصادی، اجتماعی و جنسی باعث پیشرفت ارتباط بین فردی، قومی و جنسی در فراگیران می شود.
Scaffolding
Cognitive apprenticeship
Tutoring
Cooperative learning
Slavin
Slavin
یادگیری مشارکتی در کلاس درس به صرف زمان برای مهارت های تشکیل تیم نیاز دارد. این مهارت ها عبارتنداز:
تفکر درباره ی چگونگی تشکیل تیم در شروع سال تحصیلی، کمک به گوش دادن بهتر، تمرین بیشتر برای سهیم بودن در دستورهای تیم در شروع سال تحصیلی، ارائه فرصت برای بحث درباره ارزش رهبری و کارکردن با رهبران تیم برای مواجهه بهتر با موقعیت های مشکل. با تعیین نقش های مختلف برای دانش آموزان می توان به نظام مند کردن تعامل گروهی و تسهیل کار دانش آموزان کمک کرد(بیابانگرد، ۱۳۹۰). لذا یادگیری مشارکتی رویکردی است که از طریق آن دانش آموزان در قالب گروه های نا همگون برای رسیدن به یک هدف مشترک با یکدیگر کار می کنند و علاوه بر مسولیت در قبال یادگیری خود در برابر یادگیری دیگران نیز احساس مسولیت می کنند. از طرفی تبادل نظرات در درون گروه های کوچک نه تنها موجب افزایش علاقه در میان فراگیران می گردد، بلکه تفکر انتقادی آنان را نیز بهبود می بخشد(رنجبر و اسماعیلی، ۱۳۸۵).
بر طبق نظر جانسون و جانسون(۱۹۸۹) شواهد قانع کننده ای وجود دارد که گروه های یادگیری مشارکتی به سطوح بالاتری از تفکر دست یافته و اطلاعات و یافته ها را طولانی تر از فراگیرانی که کاملا به شکل انفرادی عمل می نمایند، بخاطر می سپارند. وی معتقد بود که تاثیر یادگیری مشارکتی روی تقویت مهارت های سطح بالای تفکر به مراتب بیشتر از رویکرد رقابتی و انفرادی است.
بر اساس نظریه جروم برونر (۱۹۹۶) هر برنامه درسی، هنگامی بیشترین تاثیر را خواهد داشت که مشارکتی، فعال، اجتماعی و توام با همکاری بوده و عادت به ساختن مفاهیم را اشاعه دهد نه صرفا دریافت آنها را. برونر معتقد است که مدارس ارزشمند هستند زیرا امکان های فوق العاده برای کسب مفاهیم نظیر: چگونگی استفاده از ذهن، چگونگی استفاده از اختیار و چگونگی رفتار با دیگران هستند.
افزایش انگیزش برای یادگیری در گروه های مشارکتی متداول است. تعامل مثبت همتایان و داشتن احساسات مثبت در مورد تصمیم گیری ها از عوامل انگیزش است که در انتخاب دانش آموزان برای شرکت در گروه های مشارکتی نقش دارد(جانسون ، ۲۰۰۲).
۲-۹-تعامل بین همتایان
کودکان در یک جهان اجتماعی که از بافت های اجتماعی متفاوتی تشکیل شده است، زندگی می کنند. تجربیات آنها در جهان اجتماعی شان یک فعالیت شخصی نیست بلکه یک رویداد اجتماعی است که شامل مبادله فعالیت های خودشان با فعالیت کودکان دیگر است(کار سارو۱ ، ۱۹۹۲).
کودکان از طریق تعامل با کودکان دیگر که همتایانشان نامیده می شوند وارد بافت های اجتماعی می شوند. همتایان به عنوان یک گروهی از کودکانی که مدت زمانی از روز را با هم سپری می کنند تعریف شده اند(کار سارو ، ۱۹۹۲). تعامل بین همتایان به خاطر دیدگاه برابر نگرشان از تعامل با بزرگسالان متفاوت است. در تعامل کودک / کودک، کودکان با یکدیگر گفتگو می کنند و از یکدیگر پیروی می کنند، به طور کلی یاد می گیرند چگونه به محیط وارد شوند و چگونه مبادلاتشان را با محیط به طور پیوسته حفظ بکنند (مندل۲ ، ۱۹۸۶). کودکان جهان اجتماعی شان را از طریق تجربیات شان که در اثر تعامل با کودکان دیگر بوجود می آید دریافت می کنند و ادراکات اجتماعی شان را با یکدیگر بوجود می آورند که سرانجام مبادله اجتماعی پیوسته بین خودشان و دیگران را با بافت های اجتماعی کوچکتر شکل بندی می کنند. کودکان دارای تنوعی از روابط تعاملی با همتایان شان هستند که دارای پیشرفت ها و تاثیرات رشدی متفاوتی است(برون ول۳ و کری گر۴ ، ۱۹۹۱).
تغییرات اجتماعی در این مبادلات، دانش اجتماعی ضروری را تولید می کند که کودکان می بایست به منظور ادامه برای بازتولید و ساخت تجربیات شان در جهان اجتماعی شان این تغییرات اجتماعی را درک کنند. کودکان با همدیگر یک جهان پر از معنی را کشف می کنند و این معانی را با توجه به درک خودشان تفسیر می کنند و این معانی به جنبه های مهمی از رشد شناختی و اجتماعی شان تبدیل می شود. رویکردهای سازنده گرایی شبیه تئوری فرهنگی، اجتماعی تقویت و پیوستگی در رابطه با اثرات مشارکتی کودکان در مبادلات بین همتایان می باشد. کارسارو و ریوزو۵ (۱۹۸۸)، سازنده گرایی را به عنوان یک نگرش تفسیری برای اجتماعی کردن کودکان مورد بحث
Corsaro
Mandell
Brownwell
Carriger
Rizzo
قرار دادند. آنها معتقد هستند که این رویکرد روی نقش فعال کودکان در زمینه رشدشان تاکید می کند. فعالیت های کودکان همیشه در یک بافت اجتماعی قرار دارند و شامل استفاده کودکان از زبان و توانایی های تفسیری می باشد. تفسیر، سازماندهی و استفاده کودکان از اطلاعات محیطی و استفاده از دانشی که آنها از این فعالیت ها به دست می آورند برای اکتساب مهارت ها و دانش شان می باشد. همانگونه که کودکان یک جهان پر از معنی را از طریق مبادلات با همتایانشان کشف می کنند، همچنین به شکل گیری تجربیات همدیگر کمک می کنند و در تجربیات رشدی شان با هم سهیم می شوند.
کارسارو و ریوزو (۱۹۸۸) همچنین روی این واقعیت که کودکان در مبادلات روزمره روی اکتساب آنها از زبان و درک فرهنگ اثر می گذارد، تاکید کردند. در مبادلاتی که کودکان از نظر فرهنگی با همتایانشان در آن مشارکت دارند به آنها کمک می کند تا فرهنگ شخصی شان را در یک روش بهتر درک بکنند. این موضوع به این دلیل اتفاق می افتد که وقتی کودکان وارد یک سیستم اجتماعی می شوند، آنها با افراد دیگری که در آن سیستم هستند گفتگو می کنند.
سرانجام کارسارو و ریوزو(۱۹۸۸) تاکید کردند که مبادلات کودکان در خارج از محیط خانواده آنها که با همبازی هایشان صورت می گیرد، روی رشد آنها تاثیر می گذارد. هنگامی که کودکان فرهنگ هایی را با همتایانشان خلق می کنند آنها دانش و تمرینات شان را به دانش و مهارت های ضروری برای حضور در جامعه انتقال می دهند. این اتفاق از طریق گفتگو و مکالمه ثابت و ساختار تجربیات بین کودکان با مبادلاتشان بوجود می آید.
ویگوتسکی۱ معتقد بود که کودکان در انزوا رشد نمی کنند، اما نسبتا رشد آنها در یک بافت اجتماعی رخ می دهد. این بافت اجتماعی از طریق ارتباطات درونی، روابط و مبادلات اجتماعی بین کودکان شکل می گیرد(نیکولوپولو۲ ، ۱۹۹۳). به کمک این روابط و مبادلات کودکان به سمت یک هدف واحدی حرکت می کنند و با همدیگر همکاری می کنند. همان گونه که آنها با همدیگر کار می کنند، فرهنگ شان از طریق ارتباط ثابت به کل گروه منتقل می شود. کودکان از فعالیت های شان و زبان به عنوان ابزار ارتباطی در طول همکاری شان استفاده می کنند .
Vygotsky
Nicolopoulou
ویگوتسکی معتقد بود که رشد شناختی نه تنها با کمک حمایت اجتماعی از طرف دیگران در یک تعامل رخ می دهد، بلکه همچنین شامل رشد مهارت با ابزارهای رشد یافته اجتماعی از طریق مشارکت و ارتباط است(روگوف۱ ،۱۹۹۳).
۲-۱۰-نقش همکاری
ویگوتسکی معتقد بود که کودکان فهم و درکشان از جهان را در یک سبک اجتماعی از طریق فرایند همکاری با همتایانشان بازسازی می کنند. او مزیتهای همکاری برای درگیری متقابل توسط کودکان را به کیفیت رابطه بین کودکان هنگامی که در یک گروه جمعی هستند وابسته دانست و معتقد بود انگیزه کودکان برای همکاری مبتنی بر ادراکات مشترک شان می باشد (تودج۲، ۱۹۹۲). به طور ویژه، هنگامی که کودکان در سطوح مختلف دانش با همکاری هم تعامل می کنند، آنها قادرند تا با سطحی از دانش که می توانند درک بکنند، با یکدیگر شریک شوند. ویگوتسکی زبان را به عنوان یک ابزار قوی قدرتمند در تعاملات کودکان نامید، بخاطر معانی مشترکی که تعامل بین کودکان را به همان خوبی انتقال مهم معانی اجتماعی، شکل می دهد (تودج ، ۱۹۹۲). علاوه بر اهمیت زبان، ویگوتسکی اهمیت بازخورد بین کودکان را برای ارتقاء یک سطح بالایی از یک درک پیوسته مهم دانست. همان گونه که کودکان به عقاید یکدیگر گوش می دهند و برای تعامل مشارکت می کنند همچنین قادر هستند ادراکات شان را تقویت کنند، از این رو توانایی های شناختی شان را گسترش می دهند. بنابراین بازخورد به درک مطلب شناختی که به خاطر درک پیوسته بین کودکان بوجود می آید، کمک می کند(تودج و وینترهون۳،۱۹۹۳).
برای تشکیل یک جامعه یادگیری مشارکتی موثر، جانسون (۲۰۰۲) معتقدند که همکاری و نیازهای اتکای متقابل مثبت باید بین گروه یادگیری کودکان یک کلاس رخ دهد. راه های زیادی برای ایجاد همکاری و اتکای متقابل برای کل کلاس وجود دارد اهداف کلاس را می توان نوشت، همکاری کلاسی را می توان از طریق ارائه پاداش های آموزشی، مانند اضافه کردن نمره به دانش آموزان، وقتی که همه آنها به یک هدف دست یافته اند یا بوسیله پاداش های غیر آموزشی، مانند دادن وقت اضافی، دادن زمان تنفس، برگزاری جشن های کلاسی، بوجود آورد.
Rogoff
Tudge
Vinterhun
در نظریه تحول شناختی ویگوتسکی کنش متقابل میان یادگیرنده و محیط اجتماعی او اهمیت زیادی دارد. تاکید وی بیشتر روی تعامل بین فرد و زمینه اجتماعی او است به باور او، فراگیر از طریق این تعامل و همکاری با سایر دانش آموزان روابط اجتماعی را به صورت کارکردهای روانشناختی در می آورد. بنا به گفته ویگوتسکی، همین تبدیل روابط اجتماعی به کار کردهای ذهنی موجب رشد یا تحول شناختی می شود(سیف ، ۱۳۸۰).
در زمینه ی تاثیر فعالیت ها و بحث های گروهی در کلاس بر تفکر انتقادی، سیلورمن و اسمیت۱ (۲۰۰۳) چنین بیان داشته اند: «ارتباط متقابل میان دانش آموزان که به صورت بحث های گروهی در کلاس انجام می گیرد، نقش بسیار مهمی در فعال کردن تفکر انتقادی دارد». آن ها می افزایند که مباحثه در زمینه ی مطالب درسی و کاربرد آن ها به دانش آموزان اجازه می دهد، فرضیه بسازند، گفته ها را تحلیل نمایند، شواهد را ارزیابی کنند، و دلایل خود را برای دیگران توضیح دهند.
۲-۱۱-فرهنگ همتایان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...