و نهایتا چنان موقعیتی فراهم خواهد شد که درآمد ایجاد شده دیگر تکافوی مزد و حقوق پرداختی به او را نمی کند (‏قانون بازدهی نزولی‏).
نموداری که تولید بنگاه را به ازای استخدام نیروی کار جدید نشان می‏دهد اصطلاحاً منحنی تولیدِ نیروی کار نامیده می‏شود. حال اگر قیمت را در تولید نهایی فیزیکی ضرب کنیم و آن را به‏صورت نموداری نشان دهیم، منحنی ارزش تولید نهایی نیروی کار به‏دست می‏آید که در واقع نشانگر درآمدی است که بنگاه از بابت فروش تولیدات آخرین واحد نیروی کار استخدام شده به‏دست می‏آورد. این منحنی در واقع همان منحنی تقاضای بنگاه برای نیروی کار است (‏‏با فرض ثابت بودن سایر شرایط‏)، چراکه نشانگر میزان به‏کارگیری عامل کار با توجه به هزینه نهایی (‏نرخ مزد‏) آن می‏باشد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

( شکل ۲-۱)همان‏گونه که دیده می‏شود، تقاضا برای عامل کار تابع معکوس از مقدار مزد است، یعنی اگر هزینه عامل تولید کاهش یابد، استخدام کارگر جدید از نظر بنگاه توجیه‏پذیر می‏شود و به عبارت دیگر، تقاضا برای نیروی کار افزایش می‏یابد.۲-۲- مروری بر تئوری‏های تقاضای عامل کارتئوری‏های مطرح شده در ادبیات تقاضای عامل کار را می‏توان به دو گروه عمده تقسیم بندی نمود. دسته اول، تئوری‏های ایستای عامل کار هستند که در یک مقطع زمانی معین، وضعیت تقاضای عامل کار از سوی کارفرمایان را مورد بررسی قرار می‏دهند. در این ارتباط دو روش عمده حداکثر کردن تابع سود تولیدکننده و روش حداقل کردن هزینه تولیدکننده، مطرح هستند. شایان ذکر است، در برخی از این روش‏ها به موضوع ناهمگنی نیروی کار توجه می‏شود که در این ارتباط می‏توان به مدل رنن اشاره کرد.دسته دوم، تئوری‏های پویای تقاضای عامل کار هستند که تقاضای عامل کار از سوی واحدهای تولیدی را طی چند دوره ی زمانی در نظر می‏گیرند. در رهیافت پویای تقاضای عامل کار، بین تقاضای واقعی و مطلوب برای عامل کار تفاوت وجود دارد. این تفاوت به واسطه هزینه‏ های تعدیل و عدم تعادل است. اگر بنگاه‏ها در طول زمان برای رسیدن به سطح مطلوب اشتغال تصمیم به تعدیل کار خود داشته باشند، باید هزینه‏ های تعدیل از جمله هزینه‏ های استخدام و اخراج عامل کار را بپردازند. بر این اساس، بنگاهها ممکن است هزینه عدم تعادل را به علت بالا بودن هزینه‏ های تعدیل بپردازند. با توجه به این مسئله، بنگاه‏ها به دنبال حداقل کردن مجموع هزینه‏ های عدم تعادل و تعدیل هستند. در رهیافت پویای تقاضای عامل کار، سرعت تعدیل عامل کار به سمت مقدار مطلوب یا بهینه مطرح می‏شود که مبین چسبندگی بازار کار است.
۲-۲-۱- تئوری‏های ایستای تقاضای عامل کار
۲-۲-۱-۱- روش حداکثر کردن تابع سود تولید کنندهیک تولید کننده می‏تواند سطح هزینه و تولید را در آن واحد تغییر دهد و هدف نهایی او حداکثر کردن سود است. با فرض رقابتی بودن بازار محصول، درآمد کل تولید کننده از حاصل ضرب تعداد واحدهای فروش رفته در قیمت هر واحد کالا که ثابت است به‏دست می آید. سود بنگاه تفاوت بین درآمد کل و هزینه کل است که به‏صورت زیر تعریف می‏شود:(۲-۱) π = P.f (L,K) –W.L –R.K –b که در آن p قیمت هر واحد محصول، w نرخ دستمزد، R قیمت سرمایه، bهزینه ثابت، L عامل کار و Kعامل سرمایه استفاده شده و f(L,K) تابع تولید بنگاه می‏باشد. از طریق حداکثر سازی تابع سود تولیدکننده و تشکیل شرایط مرتبه اول و حل آن‏ها برای L وK بر حسب W و R می‏توان توابع تقاضای عامل کار و سرمایه را به‏دست آورد.
بنابراین می‏توان تابع تقاضای عامل کار را به‏صورت زیر بیان کرد:
L = L (W, R, P) (2-2) تقاضای عامل کار معمولا با نرخ دستمزد رابطه معکوس و با قیمت محصول ارتباط مثبت دارد. ارتباط تقاضای عامل کار با قیمت سرمایه بستگی به رابطه جانشینی یا مکملی بین عامل کار و سرمایه دارد. اگر سرمایه و عامل کار مکمل باشند، تقاضای عامل کار رابطه معکوس با قیمت سرمایه دارد و در حالتی که عامل کار و سرمایه جانشین هستند، رابطه مستقیم بین تقاضای عامل کار و قیمت سرمایه وجود دارد. شایان ذکر است، تابع تقاضای کار بر حسب W وR وP همگن از درجه صفر است. با بهره گرفتن از این ویژگی می‏توان تابع تقاضای عامل کار را به صورت زیر نوشت:(۲-۳ )L = L (W/P, R/P)
که در آن W/P نرخ دستمزد و R/P قیمت واقعی سرمایه است. در این حالت، تقاضای نیروی کار معمولاً با دستمزد واقعی رابطه منفی دارد و در صورتی‏که سرمایه و عامل کار مکمل باشند، رابطه تقاضای عامل کار با قیمت سرمایه منفی و در حالتی که سرمایه و نیروی کار جانشین باشند این رابطه مثبت می‏باشد.
به عنوان نمونه‏ای کاربردی از این روش می‏توان به تحقیق ون رنن اشاره نمود. ون رنن(۱۹۹۹) به منظور بررسی اثر نوآوری روی اشتغال، تابع تولید با کشش جانشینی ثابت[۱۶] را به‏صورت زیر در نظر گرفته است:
VA = T [(AN)σ-۱/σ + (BK)σ-۱/σ]σ/σ-۱(۲-۴)که در آن K سرمایه، N نیروی کار، VA ارزش افزوده، T پارامتر تکنولوژی از نوع خنثی، AوB به ترتیب پارامترهای افزایش قدرت تولیدی سرمایه و کاردر اثر تکنولوژی می باشند. با بهره گرفتن از روش حداکثرسازی سود بنگاه، معادله تقاضای نیروی کار عبارت خواهد بود از:Log N = log VA – σ log (W/P) + (σ-۱) log A
(۲-۵)
ملاحظه می‏گردد که در معادله بالا ارزش افزوده وجود دارد و این بدین دلیل است که رنن فرض می‏کند سرمایه، نهاده شبه ثابت بوده و فقط مشتق جزیی نسبت به نیروی کار از شرایط مرتبه اول را در نظر گرفته است.
۲-۲-۱-۲- روش حداقل کردن تابع هزینه تولید کنندهیکی از روش‏های استخراج تابع تقاضای نیروی کار که معادل با روش تابع سود است، از تابع هزینه تولیدکننده استفاده می‏کند. یکی از موضوعات بسیار مهم در بحث تئوری بنگاه، مسئله حداقل کردن مخارج کل روی نهاده‏ها در رابطه با سطح مفروضی از تولید و قیمت‏های ستاده و نهاده‏ها می‏باشد. به ازای سطوح مختلف تولید، حداقل مخارج لازم برای رسیدن به سطوح تولید مورد نظر به‏دست آورده می‏شود که همان تابع هزینه بنگاه است.این تابع هزینه به‏صورت تابعی از سطح تولید و قیمت نهاده‏ها تعریف می‏شود و در شرایط رقابت کامل توصیف کاملی از رفتار بنگاه را فراهم می‏کند. این تابع هزینه مقعر و همگن از درجه یک بر حسب قیمت‏های نهاده بوده و با سطح تولید و قیمت‏های نهاده‏ها رابطه مثبت دارد. تابع هزینه تولیدکننده به‏صورت زیر تعریف می‏شود:C = C (W, R,Y) 2- 6))
اگراز این تابع طبق قضیه لم شفارد نسبت به قیمت‏های نهاده‏ها مشتق بگیریم، سیستم معادلات تقاضا به‏دست می‏آید که تابعی از سطح تولید و قیمت‏های نهاده‏ها می‏باشد. به عبارت دیگر از حداقل‏سازی کل مخارج نهاده‏ها نسبت به تابع تولید (محدودیت تکنولوژی) برای ستاده و قیمت‏های نهاده‏ها به‏دست می‏آید. اگر تابع هزینه بالا نسبت به w مشتق جزیی بگیریم، تابع تقاضای عامل کار به‏دست خواهد آمد:
LD =∂C ( W, R , Y )/∂W = Ld (W , R , Y )( ۲- ۷ )
تابع تقاضای عامل کار نسبت به قیمتهای نهاده‏ها همگن از درجه صفر است و بر اساس این ویژگی می‏توان تابع تقاضای عامل کار را به‏صورت زیر نوشت:
LD = L (Y, W/R) 2-8))
بنابراین تقاضای عامل کار به دو عامل تولید و قیمت نسبی عامل کاربستگی دارد. تقاضای عامل کار با سطح تولید رابطه مستقیم و با قیمت نسبی عامل کار رابطه معکوس دارد. با فرض ثابت بودن تولید، افزایش قیمت نسبی عامل کار موجب کاهش تقاضای عامل کار می‏شود، یعنی سرمایه جایگزین عامل کار گردیده و تکنیک تولید سرمایه‏برتر می‏شود، زیرا نسبت سرمایه به نیروی کار که مبین سرمایه‏بری است ، افزایش می‏یابد. از طرف دیگر ، با فرض ثابت بودن قیمت نسبی عامل کار، افزایش تولید موجب افزایش تقاضای عامل کار می شود. به عبارت دیگر، با تکنولوژی مفروض و ثابت بودن قیمت نسبی نیروی کار، تولید هر محصول به عامل کاربیشتری نیاز دارد. در ادامه بحث، یکی از کاربردهای این روش را با در نظر گرفتن ناهمگنی نیروی کار با تاکید بر عامل جنسیت مورد بررسی قرار می‏دهیم.
۲-۲-۱-۳- کاربرد مدل ون رنن[۱۷]برای در نظر گرفتن ناهمگنی نیروی کار بر حسب جنسیتون رنن (۱۹۹۹) با بهره گرفتن از روش حداقل سازی هزینه به موضوع ناهمگنی نیروی کار بر حسب مهارت و تخصص پرداخته است. در این قسمت، این ناهمگنی را به جنسیت تغییر داده و فرض می‏کنیم نیروی کار زن و مرد متفاوت هستند. با توجه به فرض ذکر شده، نیروی کار زن و مرد را به‏صورت مجزا وارد تابع تولید می‏کنیم. تابع تولیدی که معرفی می‏شود دارای بافتی از یک مدل نئوکلاسیک می‏باشد.
در این مدل، سه مورد از عوامل متغیر شامل نیروی کار زنان(F)، نیروی کار مردان(M) و مواد اولیه(B) و دو نوع از عوامل شبه ثابت شامل سرمایه فیزیکی (K) و سرمایه تکنولوژیکی ® در نظر گرفته شده است. تابع تولید برگرفته از تابع هزینه در قالب تابع هزینه شبه ثابت ترانسلوگ است و تابع هزینه ترانسلوگ به صورت زیر می‏باشد:
Ln C = α۰ +  αi ln pi +   βij ln pi ln p+ βq ln q +  βiq ln pi ln q + βk lnK +  βik ln pi lnK+ βlnR +  βir ln pi lnR
(۲- ۹ )
متغیرها به‏صورت لگاریتمی می‏باشد. متغیر Cنشاندهنده هزینه، اندیس Fبرای کارگران زن و اندیس M برای کارگران مرد وB اندیس مواد اولیه می باشد. پارامتر α اثر قیمتی را منعکس می‏کند و پارامتر β اثر هزینه کل را نسبت به قیمت‏های سایر عوامل(P) اندازه گیری می‏کند. Lnq لگاریتم تولید و LnR لگاریتم تکنولوژی یا فن‏آوری می‏باشد. از آن‏جا که تابع هزینه همگن از درجه یک بر حسب قیمت‏ها می‏باشد، یک رشته از محدودیت‏ها وجود دارد:
βij =  βij =   βij =  βiR =  βiK
(۲ – ۱۰ )
معادله ( ۲-۹) به‏وسیله قیمت یکی از عوامل نرمالیزه می‏شود. اگر قیمت مواد اولیه به صورت واحد نرمالیز شود، در آن صورت یک تابع هزینه ترانسلوگ نرمالیزه شده که در آن هزینه (نسبت به قیمت مواد اولیه) تابعی از قیمت‏های نسبی عوامل تولید، سرمایه، تکنولوژی و تولید است. بر اساس لم شفارد سهم هزینه ( S) هر عامل به‏صورت زیر محاسبه می‏شود:
SF = αF+  βFln (pi/pB) + βFq ln q+ βFKln K + βFR ln R (2-а۱۱)
SM= αM+  βM ln (pi/pB) +βMq ln q + βMk ln K +βMR ln R (2- ь۱۱)در توابع فوق، سهم هزینه نیروی کار زن و مرد، تابعی از هزینه سرمایه تکنولوژی®، سرمایه فیزیکی(K)، تولید (q) و نسبت دستمزد کارگران مرد وزن به هزینه مواد اولیه است.
برای آْزمون همگن بودن ساختار تولید، محدودیت زیر را تحمیل می‏کنیم (با توجه به اینکه سهم هزینه‏ ها از سطح تولید و عوامل شبه ثابت مستقل است):
βiq = – (βiR + βik ) , i = F , M
اگر این محدودیت پذیرفته شود، معادله سهم هزینه به‏صورت زیر ساده می‏شود:
SF= αF +  βFln (pi/ pB ) + βFK ln (K/q) +βFR ln (R/q) (12a-2)
SM= αM +  βM ln (pi/pB) + βMK ln (K/q) +βMR ln (R/q) (12b-2)
در توابع فوق، نسبت‏های سرمایه تکنولوژی و سرمایه فیزیکی به تولید و نسبت دستمزدها برسهم اشتغال نیروی کار زنان و مردان تاثیر دارند.
باشد تکنولوژی مورد استفاده در فرایند تولید به کاهش سهم اشتغال زنانβMR>0 و βFR<0اگر
منجر می‏شود. اغلب برای ساده سازی بیشتر در فرموله کردن، ارزش افزوده (VA) به جای تولید مورد استفاده قرار می‏گیرد. در این مورد متغیر وابسته سهم نیروی کار زنان در صورت‏حساب دستمزد می‏باشد و معادله قبلی به‏صورت زیر بیان می‏شود:
SF= αF+ βFln(PF/Pβ) + βFK ln(K/VA)+ βFR ln(R/VA) (13-2)
همچنین، تغییر تکنولوژی می‏تواند بر مبنای یک ضریب مثبت β FR)) نشان داده شود. به نظر می‏رسد دادن یک اندازه عددی مشخص به سرمایه فیزیکی یا سرمایه تکنولوژی مشکل باشد (به‏ویژه آنکه به‏صورت برونزا بین واحدهای خرد اقتصادی متفاوت باشد). برخی اوقات عامل سرمایه فیزیکی تغییر می‏کند و تنها اجزا سرمایه تکنولوژی ثابت است (داگرت و گرین۱۹۹۷(.
بر اساس الگوی فوق، اشتغال نیروی کار مردان و زنان در قالب یک مدل هزینه نئوکلاسیک، قیمت عوامل تولید را برونزا و در شرایط رقابتی درنظر می‏گیرد که یک فرض مبتنی بر انگیزه سودآوری است.
اگر کارگران مرد از کارگران زن بیشتر نوآور باشند، پس سهم هزینه تکنولوژی بیشتر با حرکت دستمزد نسبی (نسبت به حرکت اشتغال نسبی)، هم‏بسته می‏باشد. این پایه مهمی در تحلیل حرکت مقدار و قیمت عوامل می‏تواند باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...