– در بعضی اخبار ما آمده است: خدا حوا را از بقیه طینت آدم(ع) آفرید.
– قول اکثر مفسران و اصحاب اخبار (روایت دومی که طبری نقل کرده است.[۳۴۱])
طبرسی میگوید: از پیامبر(ص) روایت کردهاند که حوا از یکی از دنده ها آدم(ع) خلق شد – اکثر مفسران بر این عقیدهاند – و نیز از ایشان روایت شده: «زن از دنده آدم آفریده شده است اگر بخواهید راستش کنید شکسته میشود و اگر آن را به حال خود گذارید، از آن تمتع میبرید.» از امام باقر(ع) روایت شده است:
«خداوند حوا را از مازاد خاکی که آدم(ع) را از آن آفرید، خلق کرد. در تفسیر علیبن ابراهیم قمی است که حوا از دنده های پایین آدم خلق شد.[۳۴۲]»
در تفسیر نمونه آمده که: از «خلق منها زوجها» عدهای فهمیدهاند که حوا از بدن آدم(ع) خلق شد و برخی از روایات غیر معتبر را که میگوید: حوا از یکی از دنده های آدم آفریده شده است، شاهد بر فهم خود گرفتهاند. (در فصل دوم از سفر تکوین تورات نیز به این معنا تصریح شده است.) ولی با توجه به سایر آیات قرآن، هر گونه ابهامی از تفسیر آیه برداشته و معلوم میشود که منظور، خلقت از جنس اوست چنانچه در آیات ۲۱ روم[۳۴۳] و ۷۲ نحل آمده است.[۳۴۴]
علامه طباطبایی (ره) دربحث تفسیری ذیل آیه نخست سوره ی نساء می فرمایند:
«اینکه در بعضى از تفسیرها آمده که مراد از آیه مورد بحث این است که همسر آدم از بدن خود درست شده صحیح نیست، هر چند که در روایات آمده که از دنده آدم خلق شده، لیکن از خود آیه استفاده نمى‏شود، و در آیه، چیزى که بر آن دلالت کند وجود ندارد.[۳۴۵]»
ایشان در بحث روایی مربوطه این روایت را آورده اند:
نهج البیان شیبانى از عمرو بن ابى المقدام ، او از پدرش ابى المقدام نقل می کند که گفت: من از امام باقر(ع) پرسیدم: خداى عز و جل حوا را از چه آفرید؟ فرمود: این مردم در این باره چه مى‏گویند؟ عرضه داشتم: مى‏گویند او را از دنده‏اى از دنده‏هاى آدم آفرید، فرمود: دروغ مى‏گویند، مگر خدا عاجز بود که او را از غیر دنده آدم خلق کند؟ عرضه داشتم: فدایت شوم پس او را از چه آفرید؟ فرمود: پدرم از پدران بزرگوارش نقل کرده که گفتند؛
رسول خدا(ص) فرمود: خداى تبارک و تعالى قبضه‏اى (مشتى) از گل را قبضه کرد و آن را با دست راست خود مخلوط نمود (که البته هر دو دست او راست است) و آن گاه آدم را از آن گل آفرید و مقدارى زیاد آمد حوا را از آن زیادى خلق کرد.
مرحوم ذیل روایت می گویند:
« نظیر این روایت را مرحوم صدوق از عمر و نامبرده نقل کرده و در این میان روایاتى دیگر نیز هست که دلالت دارد بر اینکه حوا را از پشت آدم یعنى از کوتاهترین ضلع او (که سمت چپ او است) خلق کرده[۳۴۶] و همچنین در تورات در فصل دوم از سفر تکوین چنین آمده[۳۴۷]، لیکن هر چند چنین چیزى فى نفسه مستلزم محال عقلى نیست، اما آیات کریمه قرآن از چیزى که بر آن دلالت کند خالى است[۳۴۸] ».
از جمله اسرائیلیاتی که در باب آفرینش آمده روایات اسرائیلی راجع به آفرینش جهان در “سته ایام”[۳۴۹] و “کوه قاف”[۳۵۰] است که برخی مفسران آنها را نقد کرده اند[۳۵۱] که به جهت جلوگیری از اطاله کلام از ذکر آن خودداری می کنیم.
بند دوم: عصمت ملائکه و انبیاء
الف: هاروت و ماروت
در آیه ی ۱۰۲ بقره[۳۵۲]خداوند درباره ی دو فرشته از فرشتگان پاک الهی به نام های “هاروت” و “ماروت” می فرماید آنها سحر و راه ابطال آن را به مردم می آموختند و به آن ها می گفتند از آن سوء استفاده نکنند که این وسیله ی آزمایششان است. اما ذیل این آیه برخی مفسران، روایات متعددی دال بر گناه کاری و آلودگی آن ها به شراب خواری ، قتل نفس و زنا آورده اند.مثلا الدر المنثور از نافع روایت کرده که گفت: من با پسر عمر مسافرتى رفتیم. همین که اواخر شب شد، بمن گفت اى نافع، نگاه کن ببین ستاره سرخ طلوع کرده؟ گفتم: نه باز پرسید؛ تا آنکه گفتم: بله طلوع کرد. گفت خوش قدم نباشد! گفتم: سبحان اللَّه ستاره‏ایست در تحت اطاعت خدا، و گوش بفرمان او. گفت: من جز آنچه از رسول خدا(ص) شنیده‏ام نگفتم. رسول خدا(ص) فرمود: ملائکه به خدا گفتند: چرا اینقدر در برابر گناهان بنى آدم صبر مى‏کنى؟ فرمود: من آنها را براى اینکه بیازمایم عافیت میدهم. عرضه داشتند: اگر ما بجاى آنها بودیم، هرگز تو را نافرمانى نمى‏کردیم. فرمود: پس دو نفر از میان خود انتخاب کنید. ملائکه در انتخاب دو نفر که از همه بهتر باشند، از هیچ کوششى فروگذار نکردند و سرانجام هاروت و ماروت را انتخاب نمودند. این دو فرشته به زمین نازل شدند و خداوند شبق را بر آنان مسلط کرد. من از پسر عمر پرسیدم: شبق چیست؟ گفت: شهوت. پس زنى بنام زهره نزد آن دو آمد و در دل آن دو فرشته جاى باز کرد ، ولى آن دو هر یک عشق خود را از رفیقش پنهان میداشت تا آنکه یکى بدیگرى گفت: آیا این زن همانطور که در دل من جاى گرفته در دل تو نیز جا باز کرده؟ گفت :آرى! پس هر دو او را بسوى خود دعوت کردند! زن گفت: من حاضر نمیشوم مگر آنکه آن اسمى را که با آن به آسمان مى‏روید و پائین مى‏آئید به من بیاموزید. ابتدا هاروت و ماروت حاضر نشدند. اما بالآخره تسلیم شدند و نام خدا را به وى آموختند. همین که زهره خواست با خواندن آن اسم پرواز کند، خداوند او را بصورت ستاره‏اى مسخ کرد و از آن دو ملک هم بالهایشان را برید. هاروت و ماروت از پروردگار خود درخواست توبه کردند، خداى تعالى آن دو را مخیر کرد بین اینکه به حال اول برگردند و در عوض وقتى قیامت شد عذابشان کند یا در همین دنیا خدا عذابشان کند و روز قیامت بهمان حال اول خود برگردند.یکى از آن دو به دیگرى گفت: عذاب دنیا بالآخره تمام شدنى است، بهتر آنست که عذاب دنیا را اختیار کنیم، او هم پذیرفت و خداى تعالى به ایشان وحى فرستاد که به سرزمین بابل بیائید. دو ملک روانه آن سرزمین شدند، در آنجا خداوند ایشان را خسف نموده، بین زمین و آسمان وارونه ساخت که تا روز قیامت در عذاب خواهند بود.
علامه ذیل روایت میگوید:
«در برخی از کتب شیعی نیز، نزدیک به این روایت به طور مرفوع از امام باقر نقل شده ، سیوطی بیست و چند حدیث نظیر این روایت را درباره ی هاروت و ماروت و زهره آورده و به صحت برخی از آن ها تصریح کرده است. در پایان اسناد روایات گروهی از صحابه نظیر ابن عباس، ابن مسعود، علی (ع)، ابی الدرداء، عمر، عایشه و ابن عمر قرار دارند. این داستان خرافی به فرشتگان مکرمی نسبت داده شده که قرآن کریم ساحت آنان را از هر گونه شرک و گناه یعنی بت پرستی، قتل، زنا و شراب خوری منزه دانسته است… آنــچه به ستاره ی زهره نسبت داده شده، مسخره ای خنده آور است ؛زیرا آن ستاره ای آسمانی است که خدا در قرآن به وجودش سوگند یاد نموده است: «الجوار الکنس»[۳۵۳]علاوه بر این علم کیهان شناسی و نجوم، هویت آن را ظاهر ساخته و چگونگی سایر امور مربوط به آن را کشف نموده است. ایشان این روایات را سازگار با ایده های یهود درباره ی هاروت وماروت و داستانی خرافی می دانند که به افسانه های یونان درباره ی ستارگان شباهت دارد.»[۳۵۴]
طبری این روایت را بدون هیچ نقدی آورده است. [۳۵۵]
فخر رازی روایت را فاسد و غیر مقبول میداند زیرا در کتاب خدا چیزی بر آن دلالت نمیکند بلکه با قرآن ناسازگار است.[۳۵۶]
ابن کثیر ضمن اشاره به ساختگی بودن روایت میگوید:
«این حدیث غریب است. آنچه نزدیک به واقعیت است، این است که این داستان از طریق عبدالله بن عمر از کعبالاحبار نقل شده – نه از پیامبر(ص)- چندان که عبدالرزاق در تفسیرش از ثوری و او از موسی بن عقبه و او از سالم و او از عبدالله بن عمر و او از کعب الاحبار نقل کرده است و همچنین ابن جریر با سند خود از سالم آورده که وی از عبدالله بن عمر شنیده که وی از کعب الاحبار نقل روایت میکرده است.[۳۵۷]»
ابوالفتح رازی روایت مذکور را مربوط به عهد ادریس دانسته و بدون هیچ گونه نقدی همراه با روایاتی که عذابهایی عجیب برای هاروت و ماروت بیان میکنند، آورده است[۳۵۸].

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

طبرسی داستان را آورده و در پایان آن را به نقل از عیاشی به امام باقر(ع) نسبت داده و متذکر شده؛ هر کسی که به عصمت فرشتگان معتقد باشد، چنین وجهی را جایز نمیشمارد.[۳۵۹]
آیت اله مکارم در باره این روایت میگوید:
«… همه اینها بیاساس و جزء خرافات است و قرآن از این امور پاک میباشد و اگر تنها در متن آیات بیندیشیم، خواهیم دید که بیان قرآن هیچ ارتباطی با این مسائل ندارد.[۳۶۰]»
ب: حضرت یوسف(ع)
یکی از واقعیتهای تلخ تاریخی، به ویژه در مورد داستانهای انبیاء الهی، روایات اسرائیلی فراوانی است که در منابع تاریخی و تفاسیر نقلی به چشم میخورد. متأسفانه بیشترین روایات جعلی در تفسیر سوره یوسف وارد شده است.[۳۶۱]
ذیل آیه شریفه «و لقد همت به و هم بها لولا أن رأی برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوءَ و الفحشاء إنه من عبادنا المخلصین»[۳۶۲] برخی مفسران اقوالی ذکر کردهاند که به هیچ وجه با مقام والای پیامبر معصوم سازگار نیست. از جمله ی آنها روایاتی است که طبری از طریق سدی، ابن اسحاق،ابن جریح ، مجاهد، ابن عباس نقل کرده است که:
حضرت یوسف(ع) مقدمات ارتکاب گناه را فراهم کرد و هنگامی که بانو خود را آماده کرد، یوسف خواست از او کام بگیرد و میان دو پای بانو نشست و شروع به باز کردن بند شلوار خود نمود؛ آنگاه ندایی از آسمان آمد که ای فرزند یعقوب مانند پرندهای مباش که پرهای او کنده میشود و بیپر میماند. یوسف از این ندا پند نگرفت. آنگاه یعقوب در برابرش مجسم شد در حالی که انگشت به دندان میگزید. وی ضربتی به سینه یوسف زد و شهوت از سر انگشتان یوسف خارج گشت.[۳۶۳]
و نیز روایاتی در معنای «برهان ربه» نقل کرده است که همگی فاقد اعتبارند. این روایات – که ۵۹ روایت هستند – چهار معنا برای «برهان» ذکر کردهاند؛[۳۶۴]
۱) ندایی از آسمان بلند شد که ای فرزند یعقوب! همانند پرندهای مباش که پر و بال او کنده میشود.
۲) چهره خشمگین پدر خود را دید که انگشتان را میگزد و با زدن دستی بر سینه او، شهوت از سر انگشتان یوسف(ع) خارج گردید.
۳) مشاهده وعده عذاب الهی برای زناکاران و آلودگان به گناه، او را از ارتکاب عمل نامشروع بازداشت.
۴) مشاهده تمثال فرشته الهی او را از انجام عمل گناه نجات داد.
طبری پس از نقل روایات متعدد در معانی مختلف «برهان» بدون هیچگونه نقدی میگوید:
«شایستهترین سخن این است که بگوییم خداوند متعال در مورد عزم متقابل یوسف و همسر عزیز خبر داده است، البته اگر یوسف برهان پروردگارش را مشاهده نمیکرد و این نشانهای از سوی خداست که وی را از ارتکاب عمل زنا بازداشت و آن نشانه میتواند چهرهی یعقوب یا تمثال فرشته و یا وعده عذاب الهی برای زناکاران باشد و درست آن است که به سخن خدا بسنده کنیم و به آن ایمان آوریم و جز آن را به آگاه به آن وانهیم.»[۳۶۵]
علامه طباطبایی(ره) ذیل روایت اول بحث میگوید:
«علاوه بر اینکه یوسف(ع) دارای مقام عصمت الهی بوده است … آن صفاتی که خدا برای او آورده و آن اخلاص عبودیتی که دربارهاش ثابت کرده است، جای تردیدی باقی نمیگذارد که او پاکدامنتر و بلندمرتبهتر از آن بوده که امثال این پلیدیها را به وی نسبت دهند…» ایشان با اشاره به روایات مربوط به «برهان»، فردی را که در این روایات ترسیم شده شایسته انسان شمرده شدن هم نمی داند چه برسد به رسالت و امین وحی الهی شدن! ایشان با انتقاد از کسانی که با بیدقتی تحت تأثیر این روایات قرار گرفتهاند میگوید: کسانی که ابراهیم(ع) و همسرش ساره را متهم کردند، ابایی از متهم کردن نبیره اش یوسف(ع) ندارند.»[۳۶۶]
اگر از یوسف کوچکترین لغزشى سرزده بود قرآن کریم از آن خبر مى‏داد و از توبه و استغفارش یادى مى‏کرد، اما در باره یوسف(ع) مى‏بینیم که جز ثنا و مدح چیزى نگفته و در مقام ثنایش او را مخلص خوانده است.
علامه(ره) در ذیل روایتی دیگر از سیوطی –با مضمونی شبیه به روایت اول- که آن را به امام علی(ع) منسوب کرده است، میگوید: این روایت از موضوعات است، چگونه ممکن است که علیبن ابیطالب(ع) چنین سخنی را فرموده باشد در حالی که کلمات وی و سایر امامان(ع) سرشار از بیان عصمت انبیاء است.[۳۶۷]
علامه دلیل این اتهامات را دو نکته دانسته اند:
افراط اهل تفسیر در پذیرش هر چه که نام حدیث را دارد هر چند بر خلاف قرآن و عقل باشد.
۲- ظاهر آیه، زیرا نحویین گفته اند که جزای “لولا” بر خودش مقدم نمی شود.لذا “لولا” را با “ان” شرطیه قیاس کرده اند. [۳۶۸]
فخر رازی در پاسخ به این که آیا از یوسف(ع) گناه صادر شد؟ دو قول آورده است:
یوسف(ع) تصمیم بر گناه گرفت اما وقتی برهان رب را دید، شهوتش زائل شد. وی این قول و روایات مربوط به آن را به نقل از واحدی در البسیط آورده است. او در نهایت این روایات را بیفایده میداند و حدیث صحیحی را نمییابد تا برای تصحیح این روایات به آن تکیه کند.
یوسف(ع) از عمل باطل و حرام مبرا است و «همّ» حرام است. رازی این نظر را قول مفسران محقق و متکلمان دانسته و برای اثبات بیگناهی حضرت یوسف(ع) – علاوه بر عصمت انبیاء – دلایلی قرآنی و عقلی ارائه کرده است.[۳۶۹] وی در ادامه، روایاتی در معنای «برهان» میآورد و آنها را بیفایده و بدون حجت و دلیل میداند .[۳۷۰]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...