بورک تایلر، هووی، لو و پالنت (۲۰۱۲) درمطالعه‌ای با عنوان ” سلامت روانی خود گزارش‌شده مادران دارای فرزندان با ناتوانی در منطقه ویکتوریا: یک مطالعه با روش ترکیبی” سلامت مادران در استرالیا را مورد بررسی قرار دادند. در این مطالعه از روش ترکیبی و مدل مثلثی برای بررسی سلامت ۱۵۲ مادر دارای فرزندانی در سنین مدرسه استفاده کردند. از تاریخچه وضعیت بهداشتی خود گزارش‌شده و فرم‌های پر شده در پیمایش سلامتی که از طریق میل یا مصاحبه تلفنی تکمیل شدند استفاده شد. نتایج این پژوهش بیان کرد که مادران با فرزندان دارای ناتوانی سلامت ذهنی خود را دو انحراف معیار کمتر از سایر زنان استرالیایی گزارش کردند. همچنین نرخ بالاتری از افسردگی و عصبی بودن در این زنان نسبت به سایر والدین گزارش شده است. علاوه بر این، نتایج این تحقیق بیانگر این مسئله است که توجه بیشتری به استراتژی‌های سلامتی حمایت‌کننده از مادران دارای فرزندان با ناتوانی مورد نیاز است. برنامه ها و سیاست‌های سلامتی که چنین مادرانی را شناسایی کرده و به نیازهای آن ها توجه دارند در استرالیا مورد نیاز است.

ویس، کاپادوسیا، مکمولین، ویسیلی و لونسکی [۳۸](۲۰۱۲) در مقاله‌ای با عنوان ” تأثیر مشکلات رفتاری کودکان دارای اختلال‌های طیف اتیسم بر سلامت روانی والدین: نقش پذیرش و تقویت” موضوع سلامتی روانی والدین دارای فرزندان اتیسم را مورد بررسی قرار دادند. این تحقیق رابطه بین رفتارهای مشکل‌آفرین کودک، سلامت روانی والدین، پذیرش روانی و تقویت والدین را مورد تحقیق قرار داد. شرکت‌کنندگان در این مطالعه شامل ۲۲۸ والد دارای کودک در سنین ۶ تا ۲۱ هستند. همان‌ طور که انتظار می‌رود، پذیرش روانی و تقویت والدین رابطه منفی با شدت مشکلات روانی والدین دارند. همان‌ طور که مشکلات رفتاری کودکان افزایش می‌یابد، پذیرش روانی والدین کاهش داشته که منجر به مشکلات روانی والدین می‌شود. این یافته ها پیشنهاد می‌کند که برای مشکلات مزمن، پذیرش روانی ممکن است عامل مهمی در تطبیق والدین با داشتن فرزند دارای اختلال اتیسم باشد؛ این موضوع با نتایج تحقیقات گسترده‌ای در این زمینه هم‌خوانی دارد.

وندر ویک، کرایج، و گارنفسکی[۳۹] و همکاران ( ۲۰۰۹) در مطالعه خود با عنوان “استرس و استراتژی‌های تطبیق ذهنی در والدین کودکان مبتلا به سندرم داون: یک مطالعه آینده­نگر” با بررسی­ای مقطعی و آینده­نگر رابطه بین استراتژی­ های تطبیقی-ذهنی و استرس والدینی که فرزندان دارای سندروم داون دارند را بررسی نمودند. در مطالعه آن ها نمونه ­ای ۶۲۱ نفری از افراد به سؤالات پرسشنامه که درباره تنظیم احساسات ذهنی بود و به تخمین توانایی تطبیق می­پرداخت، پاسخ دادند. بعد از ۸ ماه محققان مجدداً استرس را مورد محاسبه قرار دادند. بر این اساس، پذیرش، تفکر، تمرکز مجدد، تمرکز بر برنامه و نگرش به قضیه به صورت مصیبت به استرس نسبت داده شدند. محققین هم چنین موارد مورد نیاز برای بررسی­ های آینده و مداخلات مورد نیاز را در این تحقیق مورد بررسی قرار دادند.

امرسون[۴۰] ( ۲۰۰۳) در مطالعه­ ای با عنوان “مادران کودکان و نوجوانان با کم­توانی­ذهنی”موقعیت­های اجتماعی و اقتصادی، وضعیت­های سلامت ذهنی و تأثیر خود ارزیابی­شده اجتماعی و روانی از مشکلات کودکان به ۱) مقایسه وضعیت اقتصادی- اجتماعی مادرانی که فرزندان با کم­توانی­ذهنی دارند با مادرانی که چنین فرزندانی ندارند پرداخته ۲) به بررسی تأثیر داشتن چنین فرزندانی بر وضعیت روانی منفی مادران پرداخته و ۳) متغیرهای مرتبط با وضعیت روانی منفی مادران را مشخص می­ کند. داده ­های مورد بررسی در این تحقیق مربوط به ۱۰۴۳۸ کودک بوده که نتایج تحقیق نشان دهنده این امر بودند که خانواده­هایی که فرزند با کم­توانی­ذهنی دارند در مقایسه با دیگران از مشکلات اقتصادی بیشتری رنج می­برند. مشکلات به طورکل برای خانواده­های دارای این فرزندان خود را بیشتر نشان می­دادند.

بروملی[۴۱] و همکاران ( ۲۰۰۴) در تحقیق خود با عنوان “مادران حمایت کننده از کودکان اختلال طیف اتیسم، حمایت اجتماعی، وضعیت سلامت ذهنی و رضایت از خدمات” به بررسی تأثیر فاکتورهای مختلف بر سلامت روانی، رفاه، وضعیت سلامت ذهنی و رضایت از خدمات مادران ذکر شده پرداختند. بر اساس نتایج تحقیق انجام شده مادران بررسی شده اگر والدین تنها بودند حمایت کمتری را در زندگی گزارش کرده، در شرایط سخت­تری زندگی می­کردند. مطالعه هم چنین به بررسی مناطق حمایت­کننده خوب برای مادران نیز پرداخته است.

چو و ریچدل[۴۲] ( ۲۰۰۹) در مطالعه­ ای با عنوان “کیفیت خواب رفاه روانی مادران دارای فرزندان با مشکلات یادگیری” به بررسی تأثیر خواب و مشکلات رفتاری کودکان با مشکلات رفتاری بر سلامت روانی و خواب مادران این کودکان پرداختند. نتایج این تحقیق نشان می­دهد که به هر اندازه که مشکلات خواب و رفتار کودکان با ناتوانی یادگیری بیشتری باشد مادران آن ها با خواب آشفته و استرس بیشتری روبه رو هستند.

در پژوهشی که توسط جانز و پاسی[۴۳] (۲۰۰۵) انجام شد استرس والدی را در ۴۸ خانواده بریتانایی که دارای کودکان با ناتوانی­ های تحولی و مشکلات رفتاری بودند را ارزیابی کرده و ویژگی­های کودکان، منابع، ادراک والدین و مهارت‌های مقابله­ای آن ها را بررسی کردند. نتایج نشان داد که مهم­ترین پیش‌بینی کننده استرس والدین عبارت بود از مهارت­ های مقابله­ای خانواده و منبع کنترل دورنی والدین. والدینی که عقیده داشتند زندگی آن ها با وجود فرزند با نیازهای ویژه کنترل نمی­ شود و با تمرکز کردن روی اتحاد خانواده و همکاری خانواده با این مشکل مقابله کرده و نسبت به آینده خوش بین بودند، استرس کمتری داشتند.

اولس، کلیفورد و مینس[۴۴] (۲۰۱۴) در پژوهشی در ارتباط با پیش‌بینی­کننده های مقابله والدین دارای اختلال­های طیف اتیسم که بر روی ۲۸ نفر والدین دارای فرزندان طیف اتیسم انجام گرفت، ضمن اشاره به وجود مشکلات روانی شایع در والدین فرزندان دارای طیف اتیسم، نشان می­دهد که استفاده از استراتژی­ های مقابله ناهنجار پیش‌بینی کننده معنی­داری در سطوح مقابله اخیر والدین ‌می‌باشد.

۲-۲-۳-نتیجه ­گیری از پژوهش­های پیشین

از پژوهش­هایی که در ارتباط با این پژوهش صورت ‌گرفته‌اند می توان نتیجه گرفت که تأثیر کودکان با نیازهای ویژه بر روی خانواده آن ها و به خصوص مادران این کودکان بسیار زیاد است.

به عنوان مثال می توان به پژوهش علاقبند و همکاران (۱۳۹۰)، رحیمی و همکاران (۱۳۹۲)، خرم آبادی و همکاران (۱۳۸۹)، کیمیایی و همکاران (۱۳۸۸)، هاشمی نسب و همکاران (۱۳۸۶)، افروز و همکاران (۱۳۸۶) و همچنین امرسون (۲۰۰۳)، اشاره کرد که با انجام پژوهش های مختلف تأثیر داشتن فرزند با نیاز ویژه را بر روی مادران آن ها بررسی کرده ­اند و ‌به این نتیجه رسیدند که داشتن کودک با نیازهای ویژه موجب کاهش سلامت عمومی و بروز مشکلات زیادی در خانواده و به خصوص برای مادران آن ها می­ شود.

همچنین ‌می‌توان به پژوهش­های انجام شده توسط امیری و همکاران (۱۳۸۹) و موللی و همکاران (۱۳۹۲) که نشان دادند داشتن فرزند با نیازهای ویژه موجب استرس والدگری و کاهش سلامت روان و افسردگی در مادران کودکان با نیازهای ویژه می­ شود، نیز اشاره کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...