۲-۱-۲- تعریف نگرانی

قبل از این که نگرانی در ملاک های تشخیصی اختلال اضطراب فراگیر جای بگیرد، با عنوان مؤلفه‌ ی اضطراب (دیفن باچر[۵۷]، ۱۹۸۰؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) و به عنوان عنصری مهم در درک و درمان بی خوابی در نظر گرفته شده بود (بورکووک، ۱۹۸۲؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲). پس از آن بود که مطالعاتی با تمرکز بر خودِ ساخت نگرانی، پدیدار شد (بورکووک، ۱۹۸۵؛ بورکووک، رابینسون[۵۸]، پروزینسکی[۵۹] و دی پی[۶۰]، ۱۹۸۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲). در واقع تحقیقات اخیر گویای این مسئله است که نگرانی بیمارگونه مستقل از اختلال اضطراب فراگیر (GAD)، بسیار شایع تر از آن چیزی است که قبلا تصور می شد (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

یکی از اولین تعاریف در خصوص نگرانی توسط بورکووک، رابینسون، پروزینسکی و دی پی (۱۹۸۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) مطرح شد:

“نگرانی زنجیره از افکار، تصاویر دارای بار عاطفه منفی و نسبتا غیرقابل کنترلی است، که منجر به تلاش هایی در جهت حل ذهنی مسایل می شود، مسایلی که با وجود نامشخص بودن پیامدهای آن، احتمال یک یا چند پیامد منفی در آن ها وجود دارد. براین اساس، نگرانی ارتباط نزدیکی با فرایند ترس دارد”.

ضابطه بندی های جدید، تعریف نگرانی را گسترده تر ساخته اند و نگرانی را به عنوان درک اضطراب گونه از آینده و اتفاقات منفی توصیف کرده‌اند (بارلو، ۲۰۰۲). فعالیتی که دربردارنده ی تفوق فعالیت فکری به صورت کلامی و منفی و سطوح پایینی از تصویرسازی ذهنی است (بورکووک، ری[۶۱] و استوبر[۶۲]، ۱۹۸۹؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). این تعاریف عمدتاً از گزارشات افراد در خصوص این سوال که “آن ها در هنگام نگرانی چه انجام می‌دهند؟” به دست آمده است (دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

دیوی (۱۹۹۴؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵) ماهیت مسئله گشایی نگرانی را مورد تأکید قرار می‌دهد و اذعان می‌دارد که نگران بودن نشانه “مسئله گشایی” ناکام است.

داگاس نگرانی را به صورت فرایندی شناختی توصیف می‌کند که مرتبط با اتفاقات آینده است، اتفاقاتی که پیامدهای آن نامشخص است، اما افکار، بیش تر بر پیامدهای منفی آن متمرکز می شود (داگاس، ۲۰۰۴؛ به نقل از استاک[۶۳] و هیرش[۶۴]، ۲۰۱۰).

البته باید توجه داشت که نگرانی عمدتاً شامل مجموعه ای از جملات “چه می شود، اگر..” است و به نظر می‌رسد که ‌به این طریق اولین گام حل مسئله را بدون داشتن گام های موفقیت آمیز بعدی در حل یا مقابله با مشکل، ارائه می‌کند (بورکووک، ۱۹۸۵؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

عموما نگرانی از نظر محتوایی، حول اتفاقات منفی آینده و تلاش برای اجتناب از پیامدهای منفی یا آماده شدن برای بدترین پیامدها می‌گردد (بورکووک، ری و استوبر، ۱۹۹۸؛ مولینا[۶۵]، بورکووک، پیسلی[۶۶] و پرسون[۶۷]، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶). از نظر فرایندی، عمدتاً نگرانی به صورت نشخوار توصیف می شود. نشخواری که بیش تر تفکری است تا تصویری و به صورت مبهم است که این ابهام در تضاد با تفکرات عینی در خصوص تهدید قرار می‌گیرد و معمولا به جای حل مسئله، منجر به پیچیده تر شدن مسئله می شود (بورکووک و همکاران، ۱۹۹۸؛ مولینا و همکاران، ۱۹۹۸؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶).

۲-۱-۳- کارکرد نگرانی

بسیاری از پژوهش ها (به عنوان مثال، دیوی، ۱۹۹۴؛ ولز، ۱۹۹۹؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) میان نگرانی سودمند و ناسازگار تمایز قایل می‌شوند و نگرانی سودمند را در ارتباط نزدیک با حل مسئله و راهبردهای مقابله ای توصیف می‌کنند (بارلو، ۲۰۰۲).

بورکووک اظهار می‌دارد که مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر از نگرانی استفاده می‌کنند تا از افکار بسیار آزارنده و ناراحت کننده اجتناب ورزند و فرض ولز بر این است که نگرانی های مزمن دربرگیرنده باورهای بسیار درباره ی فواید نگرانی است (کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

پژوهش ها نشان می‌دهند که احساس کنترل ناپذیری و غیر قابل پیش‌بینی بودن، مؤلفه‌ ی اضطراب است. نگرانی دربردارنده ی پیش‌بینی پیامدهای منفی بالقوه در آینده است و با این عقیده همراه است که پیش‌بینی باعث کنترل بیش تر بر این نتایج می شود (از طریق آماده شدن برای پیامدها، حل سودمند مسئله، یا توانایی در اجتناب از پیامدها) (بورکووک و رومر، ۱۹۹۵؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲).

براین اساس کراسک (۱۹۹۵؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) بیان می‌دارد که این قابلیت پیش‌بینی و حس کنترل، ممکن است گرایش به نگرانی را تقویت کند. به اعتقاد کراسک، نگرانی اولین مرحله پیش‌بینی تهدید و خطر است که باعث کاهش برانگیختگی می شود. به دلیل این که نگرانی به فرد احساس کاهش احتمال وقوع خطر را می‌دهد، می‌تواند به گونه ای مثبت از طریق حس کنترل و کاهش خطر رخ دادن تهدید، تقویت شود.

با این وجود بسیاری از مطالعات نشان داده‌اند که افراد مبتلا به نگرانی مزمن، تمایل دارند که احتمال رخداد خطر را بیش برآورد کنند. در حقیقت، نگرانی می‌تواند یک تلاش مؤثر در کنترل کردن باشد تا این که به عنوان عاملی برای ایجاد کنترل بیش تر در نظر گرفته شود (بارلو، ۲۰۰۲). این طرح، همزمان با توضیحاتی فراهم شده از سوی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر درخصوص نگرانی، مطرح شد.

بیش تر پژوهش ها در خصوص فرایند نگرانی دریافتند که نگرانی القا شده به صورت تجربی در نمونه های بهنجار، با نگرانی مزمن و بالینی، همبستگی دارند. این مسئله نشان می‌دهد که فرایندهای قابل مقایسه ای در زیربنای هر دو است اما با این وجود، فراوانی و شدت آن به طور آشکاری میان افرادی که از نظر بالینی دارای درجاتی از نگرانی بودند و گروه کنترل غیر نگران، متفاوت بود (بارلو، ۲۰۰۲).

پروزینسکی و بورکووک (۱۹۸۳؛ به نقل از بارلو، ۲۰۰۲) دریافتند که آزمودنی های مبتلا به نگرانی مزمن نسبت به آزمودنی هایی که چنین نگرانی را ندارند، در مقیاس های عاطفی، افسرده تر و مضطرب تر هستند.

‌بر اساس یافته های راشی (۲۰۰۲؛ به نقل از دیوی و ولز، ۲۰۰۶)، تاکنون بیش تر مقایسه ها میان نگرانی بهنجار و بیمارگونه از مقایسه ی افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و افرادی که فاقد ملاک های اختلال اضطرابی هستند، به دست آمده است. اما با وجود این، ما به بررسی این تفاوت ها میان نگرانی بهنجار و بیمارگونه در قسمت های بعدی خواهیم پرداخت.

۲-۱-۴- نگرانی و انواع فرایندهای فکری

شواهد علمی به دست آمده از شماری از منابع، تفاوت میان نگرانی و دیگر انواع فکر را تأیید می‌کند و گویای آن است که این تفاوت ممکن است برای ساختن مدلی برای اختلال های اضطرابی مفید باشد (مثلا، ولز، ۱۹۹۴؛ به نقل از کلارک و فربورن، ۱۳۸۵).

۲-۱-۴- ۱- نگرانی و افکار وسواسی

افکار وسواسی و نگرانی نقاط مشترک فراوانی با یکدیگر دارند، به گونه ای که گاه به جای هم مورد استفاده قرار می گیرند به عنوان مثال: هر دو از عناصر مزاحم و تکرار پذیر تشکیل شده اند،دارای بار عاطفی منفی هستند، به راحتی قابل فراموشی نیستند و فقدان کنترل ذهنی، ویژگی محوری و مشترک هر دو محسوب می شود (علیلو، ۱۳۸۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...