شرکت داشته باشد، اما ایندو مترادف نیستند.[۲۷] در حقیقت افراد دارای خودِ آرمانی هستند، یعنی تصوری از آنچه که شخص دوست دارد باشد یا داشته باشد. حال اگر بین خودِ واقعی که مشخصات فردی است با خودِ آرمانی هماهنگی داشته باشد، فرد احساس عزت نفس مثبتی خواهد داشت. به عبارت دیگر میزان عزت نفس حاصل نوسان بین ایندو خود است.
پنجم. ارکان اصلی اعتماد به نفس
اعتماد به نفس دارای دو سازه اصلی است. اول اطمینان به خویش و دوم احترام به آن است. مقصود از ویژگی اول این است که دارنده آن، در فراز و فرود زندگی احساس بیکفایتی نمیکند. در واقع به خود و توانائیهایش برای مقابله با موانع مطمئن است. هر کسی از توانائیهای واقعی یا خیالی خود تصوری دارد و بر اساس آن، خود را میبیند و تصویر خویش را میآفریند. این خودانگاره، تعیینکننده حد توانایی افراد است و در نتیجه همین مقدار توانایی، ما حدی از اطمینان را دارا هستیم. ادعای ناتوانی مطلق به لحاظ منطقی محال است و چنین ادعایی ویرانگر خواهد بود؛ زیرا هرگونه ادعایی مانند این، بیانگر نوعی توانایی است. پس ناتوان محض وجود ندارد و هرکس به میزان توانائی خویش به خود باور دارد. حال این احساس در افراد دارای اعتماد به نفس بیشتر است و همین اطمینان به خویش انسان را قدرت میبخشد تا در برابر مشکلات پایدار باشد.[۲۸]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

هر فردی بعد از برطرف ساختن نیازهای زیستی خویش درپی تأمین نیازهای روانی و عاطفی خود است. تلاش افراد برای مقبولیت اجتماعی و تکاپو برای محبوبیت گویای این حقیقیت تغییرناپذیر هست که آنان نیازمند احترام به خویش هستند طوریکه حتی پستترین افراد از نظر منزلت اجتماعی برای خود گونهای احترام قائل هست و باید گفت همین حس احترام به خود است که این پایبندی به ارزشهای تبهکارانه را توجیه میکند و ممکن است گاهی از مسیر اصلی خود منحرف شده و به نادرستی تأمین گردد.
اهمیت احترام به خود در زندگی اجتماعی به قدری زیاد است که براساس آن میتوان روابط خود را با دیگران تنظیم نمود و به هر میزانی که انسان این حس را از دست میدهد انسانیت خود را نیز از دست میهد و این عاملی برای دوری از کجرویها از جانب بعضی افراد است که بهخاطر احترام به خود و نه تـرس از مجـازات از اعمـال بد دوری میکنند. حـال اگر کسی برای خود چنین احـترامی قـائل نباشد بهسادگی به هر پستی تن میدهد. احساس ارزشمندی و شایستگی که مجموع اعتماد به نفس و احترام به خویشتن است، قدرت انسان را در مبارزه با مسائل و مشکلات زندگی و حق انسان برای نیکبختی فراهم مینماید. کسی که حرمت نفس دارد میتواند مطمئن باشد که در زندگی شایستگی دارد که البته این احساس میتواند شدت و ضعف داشته باشد.
استعـداد ایجاد اعتماد به نفس ذاتی است و این بهخاطر تـوان تفکر است که جـوهره انسان را تشکیل میدهد. تفکر ایدهآل آن است که هر انسانی با برخورداری از اعتماد به نفس و نیروی عقل خود و یک احساس قوی مبنی بر شایستگی برای نیکبختی باید از حرمت نفسِ نیرومندی برخوردار گردد.[۲۹] عمل ذهن یا تفکر ابزار اساسی برای بقاء ماست و اعمال و پیشرفتها زاییده توان ما برای تفکر است. زندگی موفقیتآمیز نتیجه کاربرد درست نیروی عقلی ماست و بستگی به آن دارد. با این همه، کاربرد عاقلانه نیروی آگاهی وعقلی ما خودکار نیست بلکه اختیاری و وابسته به خواست و اراده ماست. پس به هر میزانی که دانش و بینش را به جهل ترجیح دهیم به همان میزان حس احترام به خویشتن و اعتماد به نفس ما فزونی مییابد.[۳۰]
یکی از اشتباهات رایج در تفکر، تمرکز بر یک صفت یا صفات خاص و تسری آن به کل است که اغلب موجب گمراهی در قضاوت و فریب ذهن میشود، اشتباهی که در امور مهم موجب زیانهای بسیاری میشود. همچنین یکی از بزرگترین هنرهای انسان که منشأ موفقیت، خلاقیت، شکوفایی و استعدادهای بالقوه اوست این است که بتواند به ندای درونی خود و پیامهایی که از ژرفای وجدان او زبانه میکشد گوش کند. خداوند این استعداد را در نهاد همه افراد بشر به ودیعه گذاشته، منتها انسانها چنان شیفته پیامهای برونی و ارزشهای قالبی و رایج و حاکم بر جامعه میشوند که به غفلت از کنار آن میگذرند و فقط عده کمی توان دریافت آن را دارند.
ج) روانشناسی دین
با عنایت به اینکه این ساختار، ترکیبی است از واژگان روانشناسی و دین، بنابراین در ابتدا باید هر یک جداگانه بررسی شده و تفسیر شوند و در مرحله بعدی ترکیب آندو تبیین شود.
یکم. دین
به دلیل تنوع بسیار ادیان ارائه تعریف جامع و مانع از دین شاید کاری دشوار باشد. بنابراین تعاریف موجود باتوجه به مشترکات آنها است. بعضی آنرا اعتقاد به یک امر قدسی دانستهاند و برخی دیگر آنرا ایمان به موجودات روحانی تصور نمودهاند. گروه دیگر قائلاند که دین، ایمان به یک یا چند نیروی فوق بشری است که شایسته اطاعت و عبادت هستند.[۳۱] کلمه دین در فارسی، معادل واژه Religion در زبان انگلیسی است؛ اگرچه در مغرب زمین این واژه را به معنای مکتبهای درون یک دین و به معنای خودِ دین استعمال شده، اما در فضای دینی شیعه، کلمه مذهب به هر دو معنی اطلاق میگردد. فرهنگ پیشرفته آکسفورد واژه مذکور را اینگونه معرفی کرده است:
باور و اعتقاد به وجود خدایان یا خدایی که جهان هستی را خلق کرده و بشر را سرشتی معنوی برای ادامه حیات بعد از مرگ بخشیده است.[۳۲] البته این تعریف مناسبت با ادیان ابراهیمی و برخی از فرقههای آیین هندو نیز دارد. برخی دیگر دین را مجموعهای از اعتقادات، اعمال و احساسات(فردی و جمعی) دانسته که حول مفهوم حقیقت غایی سامان یافته است.[۳۳]
در کتاب خلاصه ادیان در تاریخ دینهای بزرگ آمده است که دین کلمهای عربی بوده و در زبانهای سامی مانند عبری بهکار رفته است و به معنای جزا و قضاوت میباشد. همانند یومالدین که به معنای روز جزا و داوری است. همچنین دین در عربی به معنای اطاعت و انقیاد آمده است. و غیر از این دو معنی، دین در عربی به معنای آیین و شریعت بهکار میرود که عبارت است از یک وضع و تأسیس الهی که مردم عاقل را به رستگاری هدایت میکند و شامل عقیده و عمل هر دو است. مانند دین یهود و مسیح و اسلام. علاوه بر این دین در زبان اوستایی و کتاب زردشت بهصورت دئنا[۳۴] آمده که به معنای وجدان و ضمیر پاک است. البته در واژه لاتینی آن که در بالا آورده شده است، به معنای پیوستن به یکدیگر نیز آمده است و کلمه Religion به معنای ربط و پیوند بین اقوامی است که معتقد به عقیده خاص روحانی باشند. همچنین دین از نظر علمای خداشناس، قانون و نهادی خدایی است که مشتمل بر اصول(عقاید نفسانی و باطنی) و فروع(اعمال و عبادات) باشد البته با این دلیل که این دین از طرف خداوند بر مردمی عاقل و بالغ نازل شده است. طبق این بیان، دین از نظر اسلام اقرار به زبان و اعتقاد به پاداش و کیفر در آن جهان و عمل به ارکان و دستورات آن است.[۳۵]
در تعریفی دیگر از دین آمده است، چیزی که وضع الهی داشته باشد و صاحبان خرد را به اختیار خود به سوی رستگاری در این دنیا و حسن عاقبت در آخرت هدایت کند و شامل عقاید و اعمال بشود.[۳۶]
همچنین تعریفی از میرچا الیاده[۳۷] (۱۹۰۷-۱۹۸۶م) در دائره المعارف دین وجود دارد. او دین را یافتن ماهیتی متمایز بین صفات دین و امور دینی از بقیه زندگی میداند. به نظر او این تعریف رویکردی غربی است که میراث توحیدی بازمانده از یهودیت، مسیحیت و اسلام میباشد. این تعاریف غربی که معتقد به تمایز ابعاد دینی و غیر دینی فرهنگ تأکید دارند، گاهی با مجموعه اعتقادات آنهم به موجودی متعال برابر گرفتهاند. بعضی دین را بر دیدگاه های شهودی و عاطفی پایهگذاری نمودهاند. شلایر ماخر[۳۸] (۱۷۶۸- ۱۸۳۴م) آنرا احساس اتکاء مطلق دانسته و ویلیام جیمز[۳۹] (۱۸۴۲-۱۹۱۰م) نیز آنرا حس شورمندانه حمایت شدن نامیده است. با توجه به تعاریف اعتقادی اولیه، تعاریف شهودی و عاطفی، ادیان ابتدایی آسیایی بیشتری را شامل این محدوده خواهند نمود.[۴۰]
حاصل بیان علامه طباطبایی در تعریف دین این است که اعمال انسان در مسیر زندگی و آنچه که تحت مقررات خاصی انجام میدهد، بر اعتقاد اساسی تصور انسان از جهان هستی استوار است که خود او نیز جزئی از این جهان است. حال به مجموع این اعتقاد و مقررات متناسب با آن، که به نوعی در مسیر زندگی به عمل قرین شده دین گفته میشود [۴۱].
با توجه به تعاریف فوق نکات زیر قابل ذکر است :
اولاًَ، در برخی از تعاریف تکیه بر اعتقاد به خالق یا نیروی ناظر و فوق بشری شده است. ثانیاً، آن موجود بالاتر لایق پرستش میباشد. ثالثاً، دین در واقع به عنوان مجموعهای از گفتار، کردار و پندار انسان که حول یک مفهوم غایی سامان یافته، تلقی گردیده است. رابعاً، در تعاریف دیگر به عناصر، الهیبودن وضع، انتخاب مختارانه و تأمین سعادت دنیا و آخرت اشاره شده است. همچنین، با توجه به جهانبینی افراد، دین بهمثابه مقرراتی برای زندگی اطلاق شده است.
حال با عنایت به نکات فوق میتوان گفت که دین برنامهای الهی برای زندگی است که از جانب خداوند و توسط رسولان الهی برای هدایت انسانها فرستاده شده و ساختار آن براساس جهانبینی و ایدئولوژی افراد شکل میگیرد. جالب اینکه با این تعریف، حقانیت و عدم حقانیت این برنامه درحیطه جهانشناسی جای میگیرد.
دوم. روانشناسی
علیرغم تعاریف متعددی که در مورد روانشناسی وجود دارد، به تعریفی که تا حدودی مورد اتفاق است، اشاره میشود.
علم روانشناسی، در کتاب زمینه روانشناسی هیلگارد، مطالعه علمی رفتار و فرایندهای ذهنی و روانی معرفی شده است. در واقع پرسشهای بنیادی که از زمان سقراط[۴۲] (۳۹۹-۴۶۹ ق.م)، افلاطون[۴۳] (۴۲۸-۳۴۸ ق.م) و ارسطو[۴۴] (۳۸۴-۳۲۲ ق.م) راجع به زندگی روانی آدمی مطرح شده، اکنون نیز در حال بیان است. این مطالب با ماهیت ذهن و فرآیندهای ذهنی و روانی سروکار دارند. با این همه در برخی مبـاحث روانشناسی نیز صحبت از بدن و رفتار آدمی است. بقراط که معاصر سقراط است، با بررسی کارکردهای جانداران و اندامهای آنها مشـاهدات پراهمیتی درباره نحوه کنترل مغز بر انـدامهای بدن انجـام داد که هماکنون زمینهساز رویکرد زیستشناختی در روانشناسی است.[۴۵]
همچنین تعریف دیگری که در فرهنگ روانشناسی وجود دارد این است که آن را مطالعه منظم و سیستماتیک عینی از رفتار و ذهن در انسان و جانداران برخوانده است.[۴۶] علاوه بر این تعریف، در فرهنگ دیگری درباره روانشناسی این بیان آمده است که تلاش دانشمندان و فلاسفه با عقاید متفاوتشان، صرف تکمیل دانش خود درباره رفتار و اذهان بشری با پیچیدگی خاص خودش میشود.[۴۷]
بعد از آشنایی با واژگان دین و روانشناسی باید به ترکیب آنها یعنی روانشناسی دین پرداخت. مطابق تعریفی که از کتاب زمینه روانشناسی هیلگارد راجع به روانشناسی آورده شد، باید روانشناسی دین را به این نحو تفسیر کرد که آن، مطالعه علمی رفتارها و فرایندهای روانی است که جلوه دینی به خود گرفته است. با این همه روانشناسی دین همان درک فرایندهای روانشناختی است که رفتارها و تجارب دینی را تحت تأثیر قرار میدهد. ضمناً توجه به این نکته در روانشناسی دین لازم است که این مفهوم به منزله عنوانی برای یک رشته علمی، هم از طرف روانشناسان و هم از طرف متولیان دین دچار بیمهری شده است. از یک طرف اکثر روانشناسان معتقدند که این علم همچنان امری کاملا علمی بوده و به هیچ وجه اشتراکی با دین ندارد و حتی برخی آندو را نقیض یکدیگر میدانند و برآنند که اگر قرار باشد این دو واژه در کنار هم آورده شود باید تنها بهصورت ترکیب اضافی ـ با تأکید بر کسره روانشناسی ـ باشد؛[۴۸] یعنی از یکسو روانشناسی به عنوان مجموعهای از روشها و سازه های تفسیری منظور شود و از طرف دیگر، دین به عنوان موضوعی برای مطالعه بیطرفانه تلقی گردد و با دین نیز مثل دیگر موضوعات تحقیقی روانشناختی رفتارشود.
از سوی دیگر عمده مخالفت متولیان دینی بر سر مشروعیت هرگونه تفسیر علمی ـ اجتماعی از دین نهفته است. آنها معتقدند چنین تفسیری در واقع تقلیلگـرایانه خواهد بود.[۴۹] برخی با وضوح بیشتری علیه تقلیلگرایی اقامه دعوی کردهاند و معتقدند در سایر شاخه های روانشناسی فرض بر واقعیبودن موضوعاتی است که درباره آنها تحقیق میشود. اما در روانشناسی دین فقط در صورت ایمانداشتن، حقیقت دست یافتنی است. بنابراین هر روانشناس دین تبیینگرا لزوماً الحادی و جعلی است. زیرا مذهب را از مقصد و معنای آن تهی میکند.
آنچه امروزه ما شـاهد هستیم، این است که روانشناسی دین عنـوان یک رشته علمی از زیرشـاخههای دینپژوهی محسوب شده، ناظر به بررسی پدیده دینداری از نظرگاه روانشناختی است و درصدد توصیف زمینه ها و عوامل دینداری، تجزیه و تحلیل دینداری، سنجش دینداری و بیان آثار و پیامدهای دینداری در حیات فردی و اجتماعی است.
هرچند تاریخچه رسمی روانشناسی دین به اواخر قرن نوزدهم میرسد امّا تأملات روانشناختی درباره دینداری سابقه دیرینهای دارد که گاهی این تأملات جنبه توصیفی به خود گرفتهاند. مانند کتب مقدس ادیان بزرگ و کتب دینیای که برای تربیت معنوی تدوین شدهاند؛ همانند کتاب اعترافات((Confessions اثر آگوستین قدیس، مثنوی مولوی، إحیاء علومالدین غزالی و نوشته های فیلسوفان و متألهانی مانند فردریک شلایرماخر[۵۰] (۱۷۶۸-۱۸۳۴م) و سورن کیرکگور[۵۱] (۱۸۱۳-۱۸۵۵م) که اینها تأملاتی در تبیین نحوه پیدایش دین محسوب میشوند. ردّپای تأملات تبیینی را دستکم در سه قرن پیش از میلاد میتوان یافت. ائوهمروسِ[۵۲] (۳۳۰-۲۶۰ ق.م) فیلسوف معتقد است که خدایان، همان حاکمان یا ولینعمتان نوع بشراند که مردم به تدریج لباس الوهیت بر تن آنها پوشاندهاند.[۵۳]
در دوره جدید، پیشینه روانشناسی دین به بطور عمده در سه سنّت انگلیسی ـ آمریکایی، آلمانی و فرانسوی قابل پیگیری است. اگرچه امروزه تلاشهـای علمی در این عرصه به این سه سنّت محدود نمیشود و حتی در کشورهایی مثل روسیه و هند مطالعات جدّی در این زمینه ادامه دارد، لیکن برای درک روشنتری از معناشناسی روانشناسی دین، نگاه اجمالی به رویکردها در باب دین راهگشا خواهد بود. در سنت انگلیسی ـ آمریکایی، رویکرد تجربی و حتی آزمایشگاهی به دین و نگاه توصیفی در مطالعات دینی مهمترین رویکرد دین به حساب میآید.
گالتون[۵۴] (۱۸۲۲-۱۹۲۱م) در باب تأثیر دعا در برخورداری از منافع عینی قابل مشاهده، و نیز بررسی تجربه های دعا و حالات عرفانی، با بهره گرفتن از پرسشنامه و مصاحبه توسط لوبا[۵۵] (۱۹۵۵م) و استارباک،[۵۶] (۱۹۳۷م) رویکرد تبیینی و انتقادی به دین را در سنت آلمانی نسبت به سایر رویکردها دنبال نمود. این رویکرد تبیینی و انتقادی، تحلیلهای متفاوتی از دین ارائه نموده که از «توهم» و «مخدر» شمردن دین توسط فروید[۵۷] (۱۸۵۶-۱۹۳۹م) تا «ابعاد روح» دانستن دین به وسیله یونگ[۵۸] (۱۸۷۵- ۱۹۶۱م) را شامل میشود. در سنت فرانسوی عمده تلاش متولیان این رشته علمی در زمینه روانشناسی مرضی انجام شده است که ناظر به ارتباط بیماریهای روانی و دینداری است. [۵۹]
با توجه به مکاتب فوق و روش های بیان شده آنها تعاریفی از روانشناسی دین ارائه گردیده است:[۶۰]
۱) تاولس[۶۱] (۱۸۹۴-۱۹۸۴م) از اساتید دانشگاه کمبریج معتقد است که مطالعه روانشناختی درباره دین، درصدد درک رفتار دینی از راه به کار بستن اصـول روانشناختیای است که از مطالعه رفتار غیر دینی بهدست آمده است. به عبارت دیگر روانشناسی دین میکوشد، اصول روانشناختیای را که از بررسی رفتار بهطور کلی (نه فقط رفتار دینی) حاصل شدهاند، در مورد رفتار دینی بهکار بندد تا بتواند آنرا تبیین کند.
گفتنی است این تعریف، تنها از یک رفتار دینی یاد کرده است، درحالیکه در این رشته علمی علاوه بر رفتار و نگرش، از ارزشها و تجربه های معتقدین به وجود و تأثیر خداوند و سایر نیروهای ماوراءالطبیعی نیز جستوجو میشود. این نتیجه مهم توسط گراید(۱۹۴۲م)،[۶۲] نمروف[۶۳](۱۹۴۹م) و کالینز[۶۴] (۱۹۹۶م) حاصل شده است.
۲) پالوتزیان[۶۵] (۱۹۴۵م) مینویسد روانشناسی دین، گسترهای است که به مطالعه باورها و اعمال دینی از دیدگاه روانشناختی میپردازد. این بدان معناست که در اینجا هدف، درک فرایندهای روانشناختیای است که رفتارها و تجربه های دینی را تحت تأثیر قرار میدهند. بنابراین در این حوزه سعی میشود تأثیرات چندگانه محیطی، شخصی و اجتماعی مؤثر بر رفتار و تجربه دینی مدنظر قرار گرفته، به ترسیم دیدگاه ها و پژوهشهایی پرداخته شود که امکان آشکارسازی فرایندهای روانشناختی میانجی را در دینداری فراهم میکنند.
۳) وولف[۶۶] (۱۹۴۰م) از روانشناسان معروف چنین تعبیری دارد که روانشناسی دین عهدهدار استفاده نظامدار از نظریهها و روش های روانشناختی در زمینه محتوای سنتهای دینی، تجارب، نگرشها و رفتارهای مرتبط با آن از سوی افراد است.
دستآورد این تعاریف آن است که اولاً کار روانشناس دین، مطالعه علمی درباره مسائل مربوط به دین و دینداری از دیدگاهی روانشناختی است. ثانیاً این مسائل علاوه بر رفتارهای دینی، باورها و ارزشهای دینی را نیز دربرمیگیرند. حاصل آنکه روانشناسی دین عبارت است از مطالعه علمی پدیدارهای دینی که شامل رفتارها، احساسات و افکار بوده و از منظر روانشناسی بدان توجه میشود.
در روانشناسی دین اعتقاد آلپورت بر این بود که دو نگاه به مذهب وجود دارد که یکی درونسو است و دیگری برونسو. اولی آن است که نگاه افراد به دین از این جهت است که دین را به خودی خود هدف میدانند و به دین اعتقاد واقعی دارند. بر خلاف دومی که دین وسیلهای برای رسیدن به هدف است. در تحقیقات بعدی که ادامه نگرش او بود، دریافتند که دینداری درونسو با افسردگی، همبستگی منفی دارد و با شاخصهای بهزیستی معنوی و نیز عزت نفس، همبستگی مثبت دارد.[۶۷]
د) اخلاق اسلامی
توجّه انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی، نشانه روشنی از تمایل فطری او به خوبیها و تشبه به اخلاق الهی است. زیرا در حدیث آمده «تَخَلَّقُوا بِِأخْلاقِِ ا…»[۶۸] همچنین عمده گزاره‌ها در ادیان رنگ و بوی اخلاقی داشته و یکی از غایات مهمّ در بعثت انبیاء الهیG متعالیشدن‌ شخصیّت معنوی و اخلاقی انسان بوده است. اکنون با این هدف و رویکرد، به معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق پرداخته شده، سپس علم اخلاق تعریف میشود و به حیطه وسیع اخلاق اسلامی اشاره میگردد.
یکم. معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق
«اخلاق» در لغت جمع «خُلق»، مجموعه ملکات نفسانی، قوا و سجایاى باطنی انسان است که با فطرت و دیده دل درک ‏شود[۶۹] و در اصطلاح «خُلق»، هیئت ثابت نفسانی است که به آسانی و بدون تفکر باعث صدور افعال از انسان میشود.[۷۰] اخلاق در اصطلاح گاهی به همان معنای لغوی ـ صفت نفسانی ـ به کار میرود و گاهی از آن، صفتِ رفتار انسان اراده میشود و با «یای نسبت» میآید ـ یعنی موصوف آن، رفتار است ـ اعم از این‌که منشأ این رفتار، صفات پایدار نفسانی باشد و یا این‌که برآمده از وضعیت گذرا و متغیر درونی بوده و با تفکر به وجود آمده باشد.
حکمت عملى عبارت است از علم به‌اینکه رفتار و کردار آدمى یعنى افعال اختیارى او چگونه باید باشد یعنى خوب است که آنچنان باشد، و چگونه نباید باشد یعنى بد است که آنطور باشد.[۷۱]
گاهی اخلاق در مقابل امور غیر اخلاقی ـ یعنی خارج از قلمرو اخلاق ـ قرار می‌گیرد و گاهی در مفهوم خاصی بهکار میرود که فقط شامل فضیلتها است؛ خواه ‌این فضیلت از صفات نفسانی باشد یا از نوع رفتارها و اعمال خارجی. مثلاً وقتی گفته میشود: سخاوت یک امر اخلاقی است؛ یعنی آن فضیلت است. یا اگر خودنمایی یک امر غیر اخلاقی است؛ یعنی رذیلت است.[۷۲]
همچنین خُلق آدمی به اعتبار خاستگاهش در مواضعی بهکار رفته است. ممکن است خاستگاه خُلق مانند عصبانیت یا شادی، طبعاً ذاتی و فطری باشد؛ و یا می‌تواند مانند صفت بخشش یا خساست، به وراثت حاصل شده باشد؛[۷۳] یا به تمرین و تکرار صفتی، مانند‌ شجاعت در نفْس رسوخ یابد.[۷۴] حال اگر چنین «صفت راسخ درونی»، منشأ رفتار خوب باشد «فضیلت» و چنانچه آن صفت، منشأ کردار زشت باشد از آن به «رذیلت» تعبیر می‌شود، اگرچه فضائل و رذائل، هر دو به یک نسبت مصداق «خُلق» شناخته می‌شوند.
بنابراین موارد کاربرد اصطلاحی «اخلاق» با توجه به سنخ خاستگاه آن بدین قرار است:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...