معین کنید :

با شروع تاخیری : اگر علایم لااقل ۶ ماه پس از بروز واقعه آسیب زا شروع شده باشند ( کاپلان و سادوک ، ۲۰۰۷ ) .

الف ) فرد با هر دو شرط زیر در برابر واقعه ای آسیب زا ( تروماتیک ) قرار گرفته باشد :

    1. فرد با واقعه یا وقایعی رو به رو شده ، شاهد آن ها بوده یا به آن ها دچار شده باشد که متضمن مرگ واقعی یا خطر آن ، یا تهدید وحدت و یکپارچگی جسمی خودش یا دیگران ، بوده باشد .

  1. واکنش فرد به صورت ترس،درماندگی یا وحشت شدید بوده باشد.نکته: تظاهر این ملاک در اطفال ممکن است رفتار نابسامان یا توام با سرآسیمگی باشد .

ب ) فرد ، سانحه مذکور را دائما حداقل به یکی از اشکال زیر تجربه مجدد ( reexperience ) کند :

    1. یادآوری های عذاب آور ، مکرر و مزاحم ( intrusive ) واقعه از جمله به صورت تصورات ، فکر ، یا ادراک . نکته : تظاهر آن در بچه های کوچک ممکن است به صورت بازی هایی تکراری باشد که در آن ها مضمون سانحه آسیب زا یا جنبه هایی از آن به نمایش در می‌آیند .

    1. دیدن مکرر واقعه در رویا که باعث رنج و عذاب فرد می شود . نکته : تظاهر آن در بچه های کوچک ممکن است به صورت رویاهای وحشتناکی باشد که محتوای قابل شناسایی و مشخصی ندارند .

    1. عمل کردن یا احساس کردن به گونه ای که انگار واقعه دارد تکرار می شود ( از جمله احساس وقوع مجدد تجربه،خطای ادراکی،توهم و حمله های خطور خاطره[فلش بک] به صورت تجزیه ای که نمونه آن حمله هایی است که در حین بیدار شدن از خواب یا به هنگام مستی روی می‌دهد ) . نکته : در بچه های کوچک ممکن است به نمایش درآوردن آن آسیب خاص باشد .

    1. رنج و عذاب روانی شدید در مواجهه با اشارات و سرنخ های درونی یا بیرونی ای که شباهت یا رابطه ای نمادین با جنبه ای از حادثه آسیب زای مذکور دارند .

  1. پیدایش واکنش های جسمی در مواجهه با اشارات و سرنخ های درونی یا بیرونی ای که شباهت یا رابطه ای نمادین با جنبه ای از حادثه آسیب زای مذکور دارند .

پ ) اجتناب مستمر از محرک های مرتبط با آن واقعه آسیب زا و پیدایش کرختی ( numbness ) در کل واکنش های فرد ( که تا پیش از آسیب مذکور وجود نداشته است ) ، به طوری که وجود حداقل سه تا از موارد زیر نمایانگر آن باشد :

      1. کوشش برای اجتناب از افکار ، احساسات یا گفت و گوهای مرتبط با آسیب مذکور .

    1. کوشش برای اجتناب از فعالیت ها ، مکان ها یا اشخاصی که یادآور آسیب مذکورند .

    1. ناتوانی از به یادآوردن جنبه مهمی از آسیب مذکور .

    1. کم علاقگی چشمگیر یا کاهش قابل توجه در پرداختن به امور مهم .

    1. احساس دل گسستگی ( detachment ) یا غریبگی در میان دیگران .

    1. محدود شدن طیف حالات عاطفی ( مثلا ناتوانی از داشتن احساسات مهرآمیز ) .

  1. احساس بعید دانستن همه چیز ( مثلا انتظار ندارد شغلی داشته باشد ، ازدواجی بکند ، چندتایی بچه داشته باشد یا به اندازه یک آدم معمولی عمر کند ) .

ت ) علایم مستمر افزایش برانگیختگی ( که تا پیش از آسیب مذکور در کار نبوده است ) به طوری که وجود حداقل دو تا از موارد زیر نمایانگر آن است :

    1. اشکال در به خواب رفتن یا تداوم خواب .

    1. تحریک پذیری یا فوران خشم .

    1. دشواری تمرکز .

    1. گوش به زنگی مفرط ( hypervigilance ) .

  1. واکنش شدید از جا پریدن ( افزایش پاسخ یکه خوردن ) .

ث ) مدت اختلال ( یعنی مدت علایم ملاک های ب ، پ ، ت ) باید لااقل یک ماه باشد .

ج ) اختلال به لحاظ بالینی رنج و عذابی چشمگیر ایجاد کرده باشد و یا کارکردهای اجتماعی ، شغلی یا سایر حوزه های مهم کارکرد فرد را به نحو قابل توجهی مختل ساخته باشد .

معین کنید کدام دوره وجود دارد :

حاد : وقتی است که علایم کمتر از سه ماه طول کشیده باشد .

مزمن : وقتی است که علایم لااقل سه ماه طول کشیده باشد .

معین کنید :

با شروع تاخیری : اگر علایم لااقل ۶ ماه پس از بروز واقعه آسیب زا شروع شده باشند ( کاپلان و سادوک ، ۲۰۰۷ ) .

جدول ۲-۱: ملاک های تشخیصی برای اختلال استرس پس از سانحه

۲-۲-تاریخچه

سندروم قلب سرباز[۱۲] نامی بود که در زمان جنگ های داخلی آمریکا به دلیل وجود علایم قلبی خودکار (اتونوم) به سندرومی شبیه PTSD داده شد. «جاکوب داکوستا» در سال ۱۸۷۱ در مقاله ای تحت عنوان «درباره ی قلب تحریک پذیر» به توصیف این گونه سربازان پرداخته بود. در سال های ۱۹۰۹-۱۹۰۰ که نفوذ روانکاوی به ویژه در ایالت متحد بسیار چشمگیر بوده، ‌بالین گران تشخیصی تحت عنوان روان نژند آسیب زاد[۱۳] را برای این بیماران به کار می بردند. در جنگ جهانی اول این سندروم را شوک ناشی از ترکش[۱۴] نامیده بودند. سربازان جنگ جهانی دوم، بازماندگان اردوگاه های نازی ها و بازماندگان بمباران اتمی ژاپن، همگی علایم مشابهی داشتند که گاه روان نژندی جنگ[۱۵] یا خستگی از عملیات[۱۶] خوانده می شد. بالاخره عوارض روانپزشکی سربازان جنگ ویتنام باعث شد مفهوم اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) به طور کامل شکل بگیرد، چنان که امروزه هم اختلال مذبور را به همین نام می خوانند (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷).

۲-۳-خصایص بالینی

خصایص بالینی اصلی PTSD عبارت است از احساس دردناک وقوع مجدد واقعه، الگویی از اجتناب و کرختی هیجانی و برانگیختگی مفرط نسبتا دائم. ممکن است اختلال ماه ها و حتی سال ها پس از واقعه پیدا نشود. در معاینه وضعیت روانی بیماران اغلب احساس گناه، طرد شدن و تحقیر دیده می شود (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷).

مبتلایان به اختلال استرس پس از سانحه ممکن است احساس های دردناک گناه درباره زنده ماندن، در مواردی که دیگران مرده اند یا درباره کارهایی که می باید برای زنده ماندن دیگران انجام می‌دادند، گزارش کنند. اجتناب هراس گونه از موقعیت ها یا فعالیت هایی که شبیه رویداد آسیب زای اصلی یا نمادی از آن هستند، ممکن است با روابط بین فردی تداخل کرده و به مشکلات زناشویی، طلاق یا از دست دادن شغل منجر شوند. توهم های شنیداری و اندیشه پردازی پارانویایی ممکن است در برخی از موارد شدید و مزمن نیز وجود داشته باشند (انجمن روانپزشکی آمریکا ، ۲۰۰۰).

بیماران مبتلا به PTSD ممکن است حالات تجزیه ای و حملات پانیک را هم ذکر کنند. در آزمایش شناختی بیمار ممکن است مختل بودن حافظه و توجه نیز دیده شود. علایم همراه می‌تواند شامل پرخاشگری، خشونت، کنترل اندک بر تکانه، افسردگی و اختلالات مرتبط با مواد باشد (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷).

لنورتر (۱۹۹۱) دو نوع ضربه را که موجب شکل گیری PTSD می شود، مشخص ‌کرده‌است: ضربه نوع اول[۱۷] شامل یک حادثه ضربه آمیز، ناگهانی و غیر منتظره است. حالات مربوط به بی حسی و کرختی در نوع اول دیده می شود و از سوی دیگر ضربه نوع دوم[۱۸] عبارت است از قرار گرفتن مکرر در معرض حوادث ضربه آمیزی که قابل پیش‌بینی هستند(نجاریان و براتی،۱۳۷۹). آزار جسمی و جنسی مکرر و مداوم نمونه- هایی از این گونه ضربه ها هستند (جوزف و همکاران، ۲۰۰۵).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...