نظریه پردازان گشتالتی باور دارند میزان افسردگی در طول جلسه درمان نوسان دارد. چون در گشتالت درمانی، رفتارها به صورت لحظه ای تغییر می‌کنند، روش ثابت و معینی برای رفع افسردگی مطرح نمی شود (شارف[۲۱]، ۱۳۹۰).

رفتار درمانگرها به طور کلی دنبال تقویت کردن فعالیت ها و تعاملات اجتماعی بیماران هستند. چون بیماران افسرده معمولاً انسان های منفعلی هستند، مداخلات رفتاری در آن ها احساس تسلط و حق انتخاب ایجاد می‌کند. فرض کلی در رفتار درمانی بر این است که تغییر رفتار موجب تغییر فکر و احساس می شود (شارف، ۱۳۹۰).

در نگاه گلاسر به ‌عنوان نظریه پرداز واقعیت درمانی(۱۹۸۵) انسان ها افسرده نمی شوند بلکه افسردگی را انتخاب می‌کنند و رفتار افسردگی را نشان می‌دهند. درگیر شدن در یک عمل فعالانه به انسان ها کمک می‌کند رفتارهای افسرده و احساس بدبختی آن ها جای خود را به احساس کنترل بیشتر بدهد که با احساس مثبت تر و آرامش جسمی بیشتر همراه است(شارف، ۱۳۹۰).

طبق دیدگاه فمینیستی، زن ها دلایل زیادی دارند که دو برابر مردها افسرده باشند. زن ها چون یاد می گیرند وابسته و درمانده باشند و دیگران را خشنود کنند دچار افسردگی می‌شوند زیرا احساس می‌کنند کنترلی روی زندگی خویش ندارند و نمی توانند ابراز وجود کنند. تأکید جامعه بر ظاهر زنان و این که ارزشمندی آنان بستگی به نظر مردان دارد، احساس ناتوانی و عجز زنان را تشدید می‌کند. زن ها ‌به این دلیل بر اثر خشونت، مزاحمت جنسی یا تبعیض در محیط کار دچار افسردگی می‌شوند که روی محیط خویش کنترلی ندارند. عوامل دیگری چون بارداری، زایمان و خانه داری نیز می‌توانند تاثیر مثبت یا منفی بر زنان بگذارند (شارف، ۱۳۹۰).

مفهوم بندی هایی که نظریه پردازان شناختی، ‌در مورد افسردگی ارائه کرده‌اند عبارتند از تریاد شناختی، مارپیچ نزولی افسردگی و جامعه گرایی و خودمختاری. این مبنای نظری افسردگی، چارچوبی برای کاربرد راهبردهای شناختی و دیگر راهبردها فراهم می آورند.

تریاد شناختی[۲۲] به نگاه منفی افسرده ها ‌در مورد خودشان، دنیا و شکست هایشان اشاره دارد (شارف، ۱۳۹۰).

دیدگاه نظری دیگر ‌در مورد افسردگی مارپیج شناختی[۲۳] است. مارپیچ نزولی افسردگی که با تریاد شناختی رابطه دارد، روابط طرحواره ها، افکار خودکار منفی و ادراک های منفی را نشان می‌دهد. بک (۱۹۸۳) با بررسی بیشتر افسردگی دریافت دو بعد دیگر هم در افسردگی مهم اند: وابستگی اجتماعی و خودمختاری. انسان های خودمختار به طور کلی شخصیت هایی هدفمند، مستقل و مسمم دارند. در هنگام افسردگی از این که نمی توانند خودپنداره خویش را حفظ کنند ناراحت می‌شوند. ولی شخصیت های سلطه پذیر به وابستگی، نزدیکی و توجه و مراقبت دیگران اهمیت می‌دهند. آن ها در هنگام افسردگی حساسیت خاصی نسبت به طرد شدن و از دست دادن روابط میان فردی پیدا می‌کنند(شارف، ۱۳۹۰).

در یکی از قدیمی­ترین نظریه­ های رفتاری افسردگی این بود که نشانه­ های افسردگی حاصل کاهش تقویت­های مثبت هستند. طبق این دیدگاه، افراد افسرده ‌به این علت از زندگی کنار می­کشند که دیگر مشوق­هایی برای فعال بودن ندارند. موضع رفتاری قدیمی دیگری اعلام می­دارد که مهارت‌های اجتماعی معیوب در افسردگی دخالت دارند. طبق مدل­های رفتاری، رویدادهای زندگی استرس زا عامل سومی هستند که در افسردگی دخالت دارند، زیرا توانایی فرد را در انجام دادن الگوهای مهم و نسبتاً خودکار رفتار، مختل ‌می‌کنند. یک مدل مهم رویکرد رفتاری به افسردگی درماندگی آموخته شده است که اعلام می­دارد افراد افسرده خود را قادر به تأثیرگذاری بر محیطشان نمی­بینند. طبق نظریه جدیدتر درماندگی آموخته شده، انواع انتساب­هایی که افراد افسرده ‌می‌کنند، باعث می­شوند وقتی که آن ها با رویدادهای ناگوار زندگی روبه رو می­شوند، در برابر احساس ناامیدی خیلی آسیب پذیر باشند(سلیگمن، ۲۰۱۱).

در دیدگاه شناختی، افراد در صورتی دچار اختلال افسردگی می­شوند که تجربیات اولیه آن ها را طوری حساس کرده باشد که به نوع به خصوصی از ضایعه یا رویداد استرس زا شیوه خاصی واکنش نشان دهند. وقتیفرض­های ناکارآمد فعال شدند «افکار خودآیند منفی[۲۴]» را بر می­انگیزاند این رشته افکار را بک[۲۵] مثلث شناختی[۲۶] نامید. مثلث شناختی، دیدگاه منفی به خود، دنیا، آینده است. بک اظهار داشت که وقتی این نحوه­ افسرده ساز درنظر گرفتن خود، دنیا و آینده فعال می­ شود از طریق فرایند چرخه­ای استمرار می­یابد. افزون براین تحریف­های شناختی هستند یعنی خطاهایی که افراد افسرده هنگام نتیجه ­گیری از تجربیاتشان مرتکب می­شوند(قاسم زاده، ۱۳۹۳).

رویکردهای درمانی برای اختلال افسردگی

رویکرد درمانی در افسردگی به دو دسته زیستی و روانشناختی تقسیم می شود. داروهای ضد افسردگی رایج ترین نوع درمان تنی برای افراد افسرده است. رایج ترین داروهایی که برای درمان افسردگی مصرف می­شوند، داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای، بازدارنده­های مونوآمین اکسید از[۲۷] و بازدارنده های جذب مجدد سروتونین[۲۸] هستند (انجمن روانشناسی آمریکا، ۲۰۱۳).

در دسته رویکردهای درمانی روانشناختی، رفتار درمانی براین فرضیه مبتنی است که الگوهای غیرانطباقی رفتار موجب می­ شود که فرد از اجتماع، بازخورد مثبت چندانی نگیرد و حتی صریحاً طرد شود. در حین درمان با پرداختن به رفتارهای غیرانطباقی بیمار، او یاد ‌می‌گیرد که در جهان به گونه ­ای عمل کند که از تقویت مثبت برخوردار شود(انجمن روانشناسی آمریکا، ۲۰۱۳).

در شناخت درمانی که به ابتکار آرون بک تحول پیدا کرد، بر افکار منفی درمانجو تمرکز می­ کند: افراد افسرده به جنبه­ های منفی وقایع توجه افراطی ‌می‌کنند. هدف شناخت درمانی آن است که با کمک به بیمار در شناسایی و آزمودن این شناختهای منفی، دوره های افسردگی وی را تسکین و تخفیف دهد، از عود آن ها پیشگیری کند، راه های دیگری برای اندیشیدن پیدا کند که انعطاف پذیر و مثبت باشند و سرانجام واکنش­های جدید شناختی و رفتاری را تمرین کند(فیست و فیست، ۱۳۹۳). این روش مستلزم همکاری فعال بین درمانجو و درمانگر است و به سمت مشکلات جاری و رفع آن ها گرایش دارد. در این روش درمانگر به درمانجو آموزش می­دهد که افکار خودآیند منفی خود را مورد سوال قرار دهد و بعد با فرضهایی که آن افکار ‌بر اساس آن ها شکل گرفته اند به چالش بپردازند(قاسم زاده، ۱۳۹۰).

نظریه پردازان روان تحلیل گری و روان پویشی نیز ‌در مورد تبیین و سبب‌شناسی[۲۹] و همچنین پایداری سندرم افسردگی، مدل‌های متوالی[۳۰]‌ و همپوشی ارائه کرده‌اند. این مدل‌ها آسیب‌پذیری‌های زیستی و مزاجی[۳۱] افراد، کیفیت روابط دلبستگی اولیه فرد و تجارب کودکی برجسته‌ای را که ممکن است با ناکامی، شرم، فقدان، درماند‌گی، تنهایی و احساس گناه همراه بوده‌ باشند، در سبب شناسی افسردگی دخیل می دانند. چنین تجارب و احساس‌هایی به ‌عنوان عوامل حساسیت پویشی[۳۲] بر ادراک افراد از خودشان و دیگران در طول مراحلِ رشد اثر گذاشته و زمینه ابتلا به سندرم های افسردگی همچون آسیب‌پذیری خودشیفته وار، خشم مُتَعارض ، انتظارات بسیار افراطی از خود و دیگران و مکانیزم‌های دفاعی ناکارآمد می‌گردد(بوش، ۲۰۱۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...