اغلب چنین تصوری که اگر کودک را از فرزند خوانده بودنش آگاه سازیم ‌صحیح‌تر خواهد بود. نمایندگانی که در سازمان‌های‏ واگذاری کودکان به خانواده‏های داوطلب،‏ کار می‌کنند سعی دارند که والدین را در بر قراری رابطه صحیح با کودک خود راهنمایی‏ نمایند و همچنین آن ها را در چگونگی مطلع‏ ساختن کودک از فرزند خوانده بودنش یاری‏ کنند. با وجود اینکه این تصمیم بخودی خود درست است، ولی کوششهایی که در این راه‏ انجام می شود، ‌کشمکش‌های درونی والدین را پیچیده‏تر می‌سازد. اضطراب و نگرانی آن ها را در اینکه عکس العمل کودک پس از شنیدن‏ حقیقت چگونه خواهد بود، موجب یادآوری‏ این حقیقت می شود که آن ها هنوز دچار نقیصه‏ای‏ هستند و مشکل اصلی از وجود خود آن ها سر چشمه گرفته است. علاوه بر این، تخیلات خود والدین ‌در مورد اینکه شاید فرزند حقیقی پدر و مادر خود نباشند، و یا اگر نبودند وضع چگونه‏ بود، اوضاع موجود را بغرنج‏تر می‌سازد. این‏ نابسامانی درونی در بحث‏ها و ارتباطهای آن ها با فرزند به طریقی القاء می شود. چنین بنظر می‌رسد که عموم کودکان وقتی بعللی از سرزنش‏ پدر و مادر خود عصبانی هستند بیشتر ‌به این‏ فکر می افتند که آن ها والدین حقیقی او نیستند، به تدریج که این کودکان بزرگ می‌شوند، این‏ توهمات از بین می رود. زمانی که شخصی‏ کودکی را به فرزندی می‏پذیرد، با این حقیقت‏ روبرو می شود که چطور انسانی ممکن است‏ توسط پدر و مادری غیراز والدین واقعی‏اش‏ پرورش یافته و تربیت شده باشد. در این زمان‏ است که توهمات کودکی دوباره شکل می‌گیرد و ممکن است به طریقی در روابط والدین و فرزند بخصوص در موقع افشای حقیقت فرزند خواندگی‏ خلل وارد سازد. همین شرایط و اضطراب ها در زمان آگاهی کودکان ناشی از تلقیح مصنوعی از اصل و نسبشان می‌تواند رخ دهد.

در اغلب موارد کودکی که دچار ‌شکست‌های عاطفی بوده است وارد خانواده‏ای‏ می شود که خود برای قبول موقعیت و سازگاری‏ با آن دچار مشکلات متعدد بوده ‏اند. به تدریج‏ که کودک بزرگ می شود و از فرزندی خواندگی‏ خودآگاه می‌گردد، بایستی موقعیت و اطاعات‏ خود را با رشد روانی‏اش تطبیق دهد. همان‌ طور که گفته شد گاهی اتفاق می افتد که کودک‏ از طرف پدر و مادر مورد سرزنش و شاید تنبیه‏ قرار می‌گیرد عصبانیتی که در این زمان به او دست می‌دهد، سبب می شود که به پدر و مادر خیالی و خوب خود فکر کند و چنین تصور نماید که این پدر و مادر بد و تنبیه‏گر متعلق به او نیستند. برای کودکی که با پدر و مادر واقعی خود زندگی می‌کند این فکر به صورت یک خیال باقی‏ می ماند ولی برای فرزند خوانده هاله‏ای از حقیقت به همراه دارد و ممکن است پایه تجسسات‏ بیشتری باشد، و اساس جست جوی واقعی برای‏ یافتن پدر و مادر حقیقی قرار گیرد. وقتی فرزند واقعی خانواده می آموزد که خود را با خواستهای‏ والدین خود که هم مهربان و هم تنبیه‏گر هستند وفق دهد، فرزند خوانده ممکن است‏ بجای اینکه خود را با خواستهای محیط سازش‏ دهد از حقیقت روگردان شده، از یادگیری سر باز زند و باعث پیچیدگی رشد عاطفی خود گردد. اینکه مادر واقعی او را برای خود نگاه نداشته‏ است به صورت یک فکر آزاردهنده در ضمیر کودک‏ باقی می‏ماند واین موضوع که اگر من از جانب‏ پدر و مادر اصلی خود طرد شده‏ام دلیلی نمی‏بینیم‏ که از جانب پدر و مادر خوانده خود طرد نشوم،‏ از ذهن او دور نمی‏ شود.این دلیل تراشی‏ احساس ناایمنی و اضطراب کودک را،بخصوص‏ در مواقعی که با والدین دچار تعارض و بر خوردهائی است افزایش می‏ دهد.( همان ،ص۶۲ )

هر چند اطلاعات زیادی ‌در مورد کودکان حاصل از روش های کمک باروری در دسترس نیست ، برخی مطالعات به بررسی ابعاد تحول عاطفی- اجتماعی کودکان پرداخته‌اند.گروهی از اساتید در یک مطالعه ی تجربی به بررسی تاثیر نازایی و درمان آن بر خانواده ها ی مورد مطالعه در زمینه ی کیفیت فرزند پروری، عملکرد خانواده و تحول کودک پرداختند. میزان ارجاع فرزند خوانده ها برای استفاده از خدمات مشاوره ای در زمینه ی سلامت روانی و مشکلات ناسازگاری، بیشتر بوده و بسیاری بر این باورند که این یافته بیانگر تاثیر روانشناختی فرزند خواندگی بر کودکان است. این کودکان رفتار های مشکل آفرین بیشتری در مقایسه با دیگر کودکان بروز داده‌اند. ( شمس ، ۱۳۸۵، ص ۸۸)

باید در نظر داشت که در روش های کمک نازایی ، گامت استفاده شده ممکن است مربوط به والدین بوده و فرزند حاصل با آن ها ارتباط ژنتیکی داشته باشد، یا اسپرم یا تخمک آن اهدایی باشد که در این صورت والدین با فرزندان ارتباط ژنتیکی ندارند. این احتمال وجود دارد که والدین احساس مثبتی نسبت به فرزندی که ارتباط ژنتیکی با آن ها ندارد نداشته باشند و او را به عنوان فرزند خود قبول نکنند.

در مطالعه ای هان و همکاران (۲۰۰۱)، ابعاد مختلف عملکرد زناشویی را به طور خاص ارزیابی کردند و نتیجه گرفتند که مادران دارای فرزند به روش خارج رحمی (IVF ) ، نه تنها احساس رضایت کمتری نسبت به خانواده دارند بلکه از نظر روابط زناشویی نیز، در مقایسه با مادرانی که به طور طبیعی دارای فرزند شده اند، ضعیف ترند.( همان ، ص۸۹ )

در مطالعه ی دیگری در فلسطین اشغالی، تاثیر طولانی مدتIVF بر بچه ها مورد ارزیابی قرار گرفت.۵۱ نوجوان ۹-۱۰ ساله ی حاصل از IVF با ۵۱ نوجوان باروری طبیعی از نظر سن، جنس، رتبه، تولد و وضعیت اقتصادی – اجتماعی خانواده ، همسان شدند. اختلافی از حیث ضریب هوشی و عملکرد شناختی یافت نشد، اما بچه های حاصل از IVF ، از نظر معلمان ، در موقعیت نا مناسبی از حیث تطابق اجتماعی _ روانی قرار داشتند و بر اساس گزارش خودشان نسبت به گروه NC مضطرب ، افسرده و پرخاشگر تر بودند.( همان،ص۹۲ )

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...