مقالات و پایان نامه ها – قسمت 9 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
بازارگرایی خلق هوشمندی بازار مرتبط با نیازهای جاری و آتی مشتریان، انتشار این هوشمندی در درون و بین واحدها و پاسخگویی کل سازمان به این هوشمندی است که در کل گستره سازمان جریان دارد(کهلی و جاورسکی، ۱۹۹۰).
تعریف دیگر بازارگرایی توسط کهلی و جاورسکی(۱۹۹۰) ارائه گردید که به صورت گسترده ای مورد استفادهى پژوهشگران بازاریابی قرار گرفته است. این تعریف مبتنی بر سه عنصر کلیدی زیر میباشد:
١- تولید هوشمندی
٢- توزیع هوشمندی
٣- پاسخگویی به هوشمندی
کهلی و جاورسکی(۱۹۹۰) با تمرکز بر فعالیتهای بازاریابی خاص، عملیاتیکردن ایدهى بازاریابی را تسهیل کردند. تحقیقات آن ها از سال ۱۹۹۰ به این سو به صورت گستردهای انتشار یافته است. به عنوان مثال کهلی و جاورسکی(۱۹۹۰) بر این باورند که بازارگرایی با کسب هوشمندی نسبت به بازار آغاز می شود. اما هوشمندی بازار فراتر از نیازها و ترجیحات اظهار شده مشتریان میباشد و شرکت باید بتواند نیازها و خواسته های مشتریان را در حداقل زمان ممکن نسبت به رقبا شناسایی نماید.برای این منظور باید اعمال رقبا به صورت دقیق بررسی شود و اقداماتی که رقبا جهت تشخیص نیازهای مشتریان و تجزیه و تحلیل محیط و نیروهای عامل در آن همچون قوانین و مقررات دولتی، تکنولوژی، مسائل محیطی و فرهنگی وغیره انجام می دهند، شناسایی شود. در این مسیر، کهلی و جاورسکی علاوه بر نیازهای جاری مشتریان برای شناسایی نیازهای آتی آنان نیز برنامه ریزی کرده و در نهایت بر این معتقدند که سازمانها باید نیازها و خواسته های آتی مشتریان خود را پیشبینی کنند زیرا سالها طول میکشد که شرکت برای پاسخگویی و ارضای این نیازها محصولات مناسبی را تولید و عرضه نماید(یوسفی، ۱۳۹۰).
بر اساس تلاشی که آن ها جهت تعریف سازهى مفهومی بازارگرایی انجام دادند، تولید هوشمندی اولین عنصر بنیادی بازارگرایی میباشد. جهت تولید هوشمندی از مکانیزم های برنامه ریزی شدهى دورهای رسمی و همچنین غیردورهای غیررسمی استفاده می شود که عبارتند از بررسی های میدانی مشتریان، جلسات و ملاقات و مباحثه با مشتریان در گروه های کانونی و شرکای تجاری، تجزیه و تحلیل گزارشهای فروش، تحقیقات رسمی بازارشناسی و غیره. یکی دیگر از خصوصیات سازمان های بازارگرا(کهلی و جاورسکی، ۱۹۹۰) این است که تولید و ایجاد هوشمندی منحصر به بخش بازاریابی نیست و همه دوایر و بخشها از تحقیق و توسعه گرفته تا تولید و مالی باید جهت کسب هوشمندی مشارکت و نسبت به بازار و مشتریان به صورت فعالانه دقت نظر داشته و همچنین اطلاعات حاصل از مشتریها و رقبا را در بین تمام دوایر و بخشها توزیع و پخش نمایند. طبق نظر کهلی و جاورسکی(۱۹۹۰) با این کار عنصر دوم بازارگرایی یا توزیع هوشمندی عملیاتی می شود و سازمان قابلیت سازگاری با نیازهای بازار و مشتریان را پیدا می کند. به عبارت دیگر سازمان با توزیع این اطلاعات در بین تمام بخشها موجب می شود که این اطلاعات بتوانند مبنای عمل همهى کارکنان سازمان قرار گیرد. از این رو، بخشی از توانایی سازمان برای پاسخگویی به نیازهای بازار متکی به توانمندی سازمان در انتشار و اشاعهى هوشمندی بازار در همهى واحدهای عملیاتی میباشد. اشاعه هوشمندی بازار، به دلیل اینکه مبنای مشترک و متناسب برای اقدامات هماهنگ واحدهای مختلف سازمان را فراهم میآورد،. بسیار مهم و حیاتی است(کهلی و جاورسکی،۱۹۹۰).
عنصر سوم بازارگرایی پاسخگویی به هوشمندی بازار است که تکمیلکننده دو بخش پیشین است. واقعیت این است که بدون پاسخگویی به هوشمندی بازار حضور و وجود دو عنصر قبلی بلا استفاده بوده و تنها هزینهزاست. این تنها به معنای توجه به پاسخگویی به هوشمندی بازار نیست و حاوی مضمون توان پاسخگویی به نیازهای بازار و مشتریان نیز میباشد. بر اساس نظر کهلی و جاورسکی(۱۹۹۰)، تمام بخشها باید پاسخگوی نیازهای مشتری و بازار باشند؛ به این صورت که بازارهای هدف مناسب انتخاب، محصولات متناسب طراحی و تولید و این محصولات به شکلی شایسته و درخور تبلیغ و توزیع شود، و همهى این فعالیتها باید در نهایت منجر به پاسخگویی نیازهای فعلی و پیش بینی شدهى بازار و مشتریان شود.
۲-۱۲-۳ دیدگاه فرهنگی از نظر نارور و اسلاتر ۱۹۹۰: (MK.TOR)
بازارگرایی فرهنگ سازمانی است که به کاراترین و اثربخشترین شکل ممکن باید موجب خلق رفتارهای مورد نیاز جهت خلق ارزش برتر برای خریدار شود و در نتیجه موجب استمرار عملکرد برتر کسب و کار گردد(نارور و اسلاتر، ۱۹۹۰). همزمان با کهلی و جاورسکی(۱۹۹۰)، نارور و اسلاتر(۱۹۹۰) تعریفی از بازارگرایی را پیشنهاد نمودند که رویکردی متفاوت را به این سازه ارائه نمود. در دیدگاه نارور و اسلاتر بازارگرایی مفهومی فرهنگی است که اثر خود را در رفتارهای سازمانی نشان میدهد. نارور و اسلاتر(۱۹۹۰) سه عنصر را برای بازارگرایی تعریف میکنند:
۱- مشتری گرایی
۲- رقیبگرایی
۳- هماهنگی بینبخشی
نارور و اسلاتر تحقیقات متعددی را بر اساس این سه مؤلفه بازارگرایی از سال ۱۹۹۰ به بعد منتشر کردند. به عنوان مثال بر اساس نارور و اسلاتر(۱۹۹۰) مؤلفهى مشتری گرایی به معنای شناخت کافی سازمان از مشتری خود جهت تولید ارزش برتر محصول و خدمات برتر برای آنان میباشد. این خلق ارزش با افزایش منافع برای خریدار و مشتریان همراه است و به صورت همزمان کاهش بهای تمام شده محصول و خدمات ارائه شده انجام میگیرد. توسعه این سطح از آگاهی و شناخت، نیاز به کسب اطلاعات دربارهى مشتریان و خریداران و درک بنیان و طبیعت محدودیتهای اقتصادی و سیاسی که آن ها با آن درگیرند دارد. این آگاهی به سازمان کمک می کند تا اطمینان حاصل کند که شرکت از نیازهای حاضر و آتی خریداران آگاه است و می تواند جهت پاسخگویی به این نیازها فعالیت نماید(یوسفی، ۱۳۹۰).
رقیبگرایی که توسط نارور و اسلاتر(۱۹۹۰) تشریح شده است به معنای این است که سازمان از نقاط قوت و ضعف جاری رقبای خود و همچنین نقاط قوت و ضعف احتمالی رقبای خود در آینده آگاه است و قابلیتها واستراتژیهای بلند مدت رقبای خود را میشناسد. در مرحلهى جمع آوری اطلاعات، رقیبگرایی به موازات مشتری گرایی قرار دارد و شامل تجزیه و تحلیل جامعی از قابلیت های تکنولوژیکی رقبا، به جهت ارزیابی توانایی آن ها در پاسخگویی به خریداران مشابه می شود.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 06:11:00 ب.ظ ]
|