توسعه جوامع انسانی منوط به انسان های توسعه یافته به ویژه در سطح مدیریت آن ها‌ است و برای رسیدن به یک جامعه خلاق و پویا بایستی بر مدیریت سرمایه انسانی تکیه کرد. در جوامع آنچه که می دانند (سرمایه فکری) بیش از آنچه دارند (سرمایه مادی) اهمیت دارد، مزیت رقابتی آن ها، توان آن ها در مدیریت سرمایه انسانی محسوب می شود و عمده ترین سرمایه آن ها دانشی است که به آن دسترسی دارند. دستیابی به مزیّت رقابتی در گرو توانایی یک جامعه در خلق، ذخیره، توزیع و کاربرد دارایی های دانشی است. رسالت مدیریت سرمایه انسانی، توسعه دارایی های نامشهود و فکری غیر قابل استهلاک و پر ارزش است. (شریفی بیدگلی، ۱۳۹۰)

یکی از مهم تری دستاوردهای تحلیل توسعه ای معاصر در کشف این نکته نهفته است، که حصول بازده های اقتصادی قابل توّجه ( به عنوان دستاوردهای اقتصادی توسعه) در جامعه در گرو تشکیل «دانش و توانایی» است. دولت ها در سال های اخیر اصلاحات جدیدی در استراتژی توسعه خود مبتنی بر دانش و اقتصاد دانش محور انجام داده‌اند. (داپیسونی، ۲۰۰۵) به عبارت دیگر این مسئله از یافته های روشن و مسلم تحلیل های توسعه است که در بازده اقتصادی در سطح بالا و با قدرت پایداری، دیگر در گرو وجود منابع طبیعی یا سرمایه فکری فیزیکی عظیم نیست. آنچه سازنده اصلی این مقوله است، سرمایه انسانی و دانش و دانایی است (ساچار پائولوس، ۱۹۹۵). البته در بحث های توسعه ضرورت انباشت سرمایه فیزیکی و یا دسترسی به منابع اولیه طبیعی برای حصول بازدهی اقتصادی انکار نمی شود، بلکه این نکته مورد تأکید قرار می‌گیرد که در صورت تشکیل سرمایه انسانی و در صورت حصول دانش و دانایی، سرمایه فیزیکی و سایر متغییرهای سازنده بازدهی می‌تواند با سهولت قابل توجه، شکل گیرد. سرمایه انسانی یکی از عوامل مؤثر در توسعه جوامع امروز است که این عامل به ایجاد دانش و نوآوری منتهی می شود (زلفی گل، ۱۳۸۳).

پس رشد مفهومی یک بعدی است اما توسعه‌ معنایی چند بعدی با وجه معنوی و مردمی دارد. برای حصول توسعه بایستی به رشدها در زمینه‌های جداگانه دست یافت. میزان توسعه به میزان رشد در هر زمینه و کثرت زمینه‌های رشد بستگی دارد. برای اندازه‌گیری توسعه، اندازه‌گیری میزان رشد در زمینه‌های گوناگون لازم است. از طرفی نظر ‌به این‌که در مفهوم توسعه مجموعه‌ بهره‌مندی‌های انسانی مطرح است و در این مفهوم به شأن و منزلت انسان توجه می‌شود و تأمین نیازهای گوناگون و ارضای همه‌ خواسته‌های او مدنظر قرار دارد، پس آن‌را توسعه‌ انسانی نامیده‌اند.

عظیمی (۱۳۷۱)، لازم دانسته، مفهوم توسعه را در ارتباط با مفهوم تمدن مورد توجه قرار داده. تمدن مجموعه ای فراگیر از مبانی علمی، فنی و فرهنگی و روش های مادی و معنوی تامین نیازهاست. هر تمدنی با یک یا چند اندیشه اساسی شکل می‌گیرد و موقعی که این بصیرت و نگرش انسانی به هر دلیلی حذف شود آن تمدن هم حذف می شود. وی برای توسعه مراحلی قایل شده که به طور مختصر در نمودار ۲-۱ نمایش داده شده است: (نمودار ۲-۱)

نوآوری
ظرفیت های جدید
فرایند توسعه
=
متناسب سازی نهادها
متناسب شدن نهادها
=
افزایش عملکرد
حذف تدریجی تمدن قدیم
=
ایجاد تدریجی تمدن جدید
تمدنی جدید در مرحله بلوغ
=
جامعه توسعه یافته

نمودار۲-۱: نوآوری و توسعه

توسعه عبارت است از بازسازی کامل یک جامعه به ویژه از دیدگاه ایجاد نهادهای تازه ای که متناسب با بصیرت و اندیشه‌های مهم جدید باشند. پس اگر جامعه ای کمتر توسعه یافته باشد ‌به این معنی است که این جامعه نتوانسته به اندازه کفایت نهادهای اصلی زندگی، خود را متناسب با اندیشه و بصیرت عصر خود نماید (عظیمی، ۱۳۸۴)

۲-۹ مفهوم توسعه انسانی در رویکرد های متفاوت

از سال ۱۹۶۰ سازمان ملل متحد برنامه های مدونی را تحت عنوان برنامه های توسعه انسانی تدوین و تهیه کرد. این مفهوم در واقع واکنشی به رویکردهای اقتصادی نسبت به توسعه بود. در این رویکردها بر رشد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه ی ملی تأکید می شد. این در حالی بود که بسیاری از کشور های دارای رشد اقتصادی و تولید ناخالص داخلی بالا، فاقد معیارهای توسعه یافتگی بودند. اما مفهوم توسعه انسانی، انسان و افزایش بهره وری قابلیت ها و استعدادهای او را محور مطالعات خود قرار داد. در همین زمینه آمارتیاسن[۸۹] معتقد است: «برداشتی مناسب از توسعه باید از انباشت ثروت و رشد تولید ناخالص ملی و سایر متغییرهای مرتبط با درآمد بسی فراتر رود».

بسط آزادی هایی که برای انسان ارزشمند است نه تنها زندگی را غنی تر و از غل و زنجیر آزاد شده تر می‌سازد، بلکه هم چنین به ما اجازه می‌دهد اشخاص اجتماعی ‌کامل تری باشیم که مطابق با خواست و اراده ی خودمان عمل کنیم و با دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، تعامل داشته و تاثیر گذار باشیم (آمارتیاسن، ۱۳۸۲). توسعه در این نگرش فرایند بسط آزادی های انسانی است و ارزیابی توسعه باید با توجه ‌به این ملاحظات صورت گیرد. توسعه را می توان به مثابه فرآیندی از وسعت بخشیدن به آزادی بشر به طور کل نگریست. (حبیبا و طاهری مقدم، ۱۳۸۸)

از سوی دیگر، دیدگاه توانمندی انسانی بر توانایی آزادی اساسی مردم در هدایت زندگی خود به سمتی که برای ارج نهادن بر آن دلیل دارند و بر گسترش انتخاب واقعی آن ها تأکید دارد.

این دو دیدگاه نمی توانند به هم مرتبط نباشند، چون هر دو به نقش انسان ها و به ویژه توانایی‌های بالفعلی که کسب می‌کنند، می پردازد؛ یعنی در سرمایه انسانی تمرکز بر نقش فاعلی انسان در افزایش و بهبود امکانات تولید است؛ اما در قابلیت انسانی بر توانمندی انسان ها برای دستیابی به زندگی دلخواهشان و افزایش گزینش های واقعی آن ها تأکید می شود. در رویکرد سرمایه انسانی نگاه ابزاری به انسان حاکم است در حالی که در رویکرد قابلیت انسانی، کرامت انسان هدف وغایت توسعه است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...