با شعار (لا اله الا الله) یکپارچگی ذهنی، فکری و اعتقادی را به وجود آورد، و با (یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَهٍ سَواءٍ)[۴۴] صفوف پیروان ادیان ابراهیمی را در مقابله با کفر متّحد ساخت.


با سرود زیبای (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ)[۴۵] لوازم کینه توزی و قبیله‌گرایی و عشیره بازی را جمع کرد.
نظام اجتماعی و حکومتی خویش را بر اساس اصل ارزشمند (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم‏)[۴۶] میدان‌های رشد و شکوفایی را برای همه علاقه‌مندان به سعادت و کمال باز کرد و مشعل امید را برای آن دسته از انسان‌های محروم و مظلوم که نه حسب و نسب قابل توجهی داشتند و نه ثروت و سرمایه‌ای، روشن ساخت.
در اوج قدرت و در زمان پیروزی و تسلّط، عفو و عطوفت و بخشش و محبت را با این جمله به نمایش گذاشت: (انتُم الطُلَقاء)[۴۷] همه شما مردم مکه آزادید.


با آیه شریفه (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ ‏)[۴۸] ارزش علم را معرفی فرمود و بر مبنای ( یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه )[۴۹] نظام تعلیم و تربیت جامع انسانی را به وجود آورد و در درون این نظام انسان‌های بزرگی را پرورش داد.

اگر معجزه‌ حضرت موسی‌۷ این بود که عصایش اژدهای بزرگ می‌شد یا حضرت عیسی‌۷ به اذن پروردگار مرده را زنده می‌کردند، معجزه پیامبر اکرم‌۶ این بود که امتی را زنده ساخت:

« هل تطلبون من المختار معجزه کفاه شعبا من الاجداث احیاه» [۵۰]
«آیا از پیامبر برگزیده معجزه ای را می‌طلبید؟ همین که امتی را زنده کرد برای داشتن معجزه، او را کفایت می‌کند.»

«جامعه محمد ۶ نیز یک جامعه‌ چند بُعدی است، مدینه را با شهرهای بنام تاریخ بسنجید تا ابعاد آن پدیدار گردد: آتن، اسپارت، اسکندریه، رم، هلیوپولیس، بنارس، این ها همه شهرهایی‌اند با یک دروازه، از دروازه‌ رم، هگمتانه، اسپارت مردانی بیرون می‌آیند با اندام‌های ورزیده، چهره‌های خشن و سراپا غرق سلاح که شیهه‌ اسبان جنگی و نعره پهلوانان و جنگاورانش همواره در گوش تاریخ می‌پیچید، اما از دروازه‌ آتن، هلیوپولیس، بنارس، اسکندریه، مردانی به سراغ تاریخ بیرون می‌آیند، سر در گریبان اندیشه‌های عمیق، غرقه در امواج ناپیدای روح، سرمایه داران بزرگ حکمت و فرهنگ و معرفت: سقراط، افلاطون، ارسطو ملوطین و بودا.»

اما یثرب – مدینه محمد- شهری است با دو دروازه باز بر روی جهان از یکی «فوج کبود» بیرون می‌آید و مردانی که گویی جز به «قتال نمی‌اندیشند…» و از دروازه دیگر چهره های آرام و مهربانی که پرتو عشق به خدا و مردم از آن ساطع است، پیشانی‌هایی که از ایمان و یقین موج می زند، دامن‌هایی پاک و آراسته با تقوا، چشم بر زمین دوخته و دل‌ها در آسمان، گویی حواریون مسیح اند، پیاده یا سواره بر شتری نرم خوی راه صحراهای مخوف و آتش خیز «نفوذ» و «ربع الخالی» و «نجد» را دسته دسته در پیش می‌گیرند و پیام آشتی و دوستی و عشق خداوند را به قبایل وحشی صحرا می‌برند و شب تیره و وحشت‌زای جاهلیت را با شعله‌های ایمان و روشنایی، بینایی و برادری از همه جا می‌رانند.
مسجد مدینه را بنگرید و آن را با «سنای روم» و «آکادمی‌های آتن» و «معبد زرتشت» بسنجید.
«اهل صفه» مردانی که سازندگان بزرگ‌ترین حادثه تاریخ بشرند و ویران کنندگان بزرگ‌ترین امپراتوری‌های نظامی عالم! اینان را در صحنه جنگ‌ها از سربازان رومی و پارتی نمی‌توان بازشان شناخت و بر روی صفه از راهبان هندی و یاران بودا و مسیح، کسانی که از هر چه در زندگی هست صفه مسجدی را برگزیده‌اند، شب‌ها و روزها غرق در جذبه‌های عاشقانه روح مشتعل خویش، گویی سوختگان خلوت انزوای عرفانند و سودایی عشق خدا، سرگرم بحث و تفکر و تحقیق، گویی شاگردان «باغ افلاطونند» و آموختگان «حکمت مشاء آتن»، دست بر قبضه شمشیرهایی که ده سال است همچون صاحبانشان به خانه نرفته‌اند و در بستر نخفته‌اند، بی تاب خون، چشم در چشم جهاد و گوش به فرمان محمد ۶ گویی جنگ‌جویان سزارند.»[۵۱]

نوع دیگر مدیریت فرهنگی، مدیریت منفی است، که بر محور نفسیّات شخص مدیر شکل می‌گیرد. فرهنگ در تفکّر چنین مدیریتی چیزی جز بازیچه و ابزار برای ارضای خواهش‌های نفسانی نیست، لذا در حوزه این گونه مدیران، ریا، تزویر، نفاق، چاپلوسی، شخصیت شکنی و امثال این گونه خصلت‌های پست اخلاقی و رفتاری به وفور جلوه می‌کند.

مدیریت منفی، از شیوه تفرقه انداختن و حکومت کردن بهره می‌برد و آن چه برای او بی مقدار و بی‌ارزش می‌نمایاند قدر و منزلت انسان است. هر گاه مدیر خدمتی انجام بدهد منّت می‌گذارد. منافع و مصالح سازمانی و مردمی را به پای خواسته‌های خویش به سادگی قربانی می‌کند، و در نهایت همه این رفتارها و روش‌های ضد فرهنگ را به صورت جریانی فرهنگی در درون جامعه وارد می‌سازد و عاقبت مردم را به فرطه سقوط و انحطاط اخلاقی و رفتاری، سوق می‌دهد.

معمولاً مدیریت فرهنگی را دو قشر تاثیرگذار، بر عهده دارند: عالمان و حاکمان، که هر گاه در جهت منفی و تخریب باورهای اصیل فرهنگی قدم بردارند فاجعه‌ای بزرگ در زندگی انسانی به وجود خواهند آورد.
علی ۷ ‌در مورد نقش عالمان فرمود:

«زِلَّه العالِم تُفسدُ العَوالِم»[۵۲]

«لغزش عالم، فساد و تباهی جامعه را به دنبال دارد.»

پیامبر اکرم ۶ درباره تاثیر رفتارهای مثبت و منفی زمامداران بر اوضاع و شرایط جامعه، می‌فرماید:
«اِذا تغَیر الس
ُلطان تغیر الزَمان»[۵۳]

«هنگامی که در اخلاق و رفتار فرمانروای جامعه دگرگونی به وجود آید زمان دگرگون می شود.»
مدیریت فرهنگی، از نوع منفی و تخریبی آن، در طول تاریخ، خسارت های فراوانی بر باورها و اعتقادهای مردم وارد ‌کرده‌است؛ به ویژه در عصر ما، تخریب فرهنگ نه از موضع تحجر و نا آگاهی، بلکه از موضع ‌روشن‌فکری و آگاهی، با هدف تسلط بر منابع مادی و معنوی توسط استعمارگران خارجی، یا عوامل و جریان های وابسته داخلی انجام گرفته است.

«دشمنان خارجی، پیش از هر کار کوشیدند تا راه را برای نفوذ خویش به وسیله تصرف در فرهنگ، اقتصاد، سیاست ملی و سنت های اسلامی و تغییر و تحریف آن ها به سود خود، هموار سازند. بیشتر این مقصود را به دست عوامل خائن داخلی که به سر کار می‌آوردند، عملی ساختند. اشخاص پست را به قدرت می‌رساندند؛ ‌به این شرط که همه چیز را به سود نفوذ آنان دگرگون سازند، حتی طرز لباس پوشیدن و آداب معاشرت را و گروهی روشنفکر خریده شده را وا می‌داشتند تا در جهت تخطئه مقاومت مردم و متهم ساختن مقاومت به کهنه پرستی و امثال آن راه را برای خواسته‌های قلدری‌های دست نشانده هموار کنند. از این راه بود که به ابطال هویت ملی و نقض شخصیت اسلامی مردم و پوچ ساختن اندیشه‌ها و رام ساختن غرورها و درهم ریختن معیارها دست زدند.»[۵۴]

رهبر معظم انقلاب آیه الله خامنه‌ای در این باره می‌فرماید:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...