جدول شماره(۲-۱۹): جمع­بندی رویکرد تخصصی­سازی و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی
۲-۱-۱-۲-۵-۳. رویکرد انحصاری[۱۳۴]
رویکرد انحصاری که در تقسیم ­بندی دامبروزیو و گرداین نیز تحت همین نام عنوان شده است(غفاری، تاج الدین: ۱۳۸۴)، برگرفته از نظریات مارکس، وبر و مارشال می باشد(سیلور: ۱۹۹۴). این رویکرد جامعه را ترکیبی از دو گروه «خودی»، آن­هایی که منابع را در اختیار دارند، و «غیرخودی»، آن­هایی که منابع را در اختیار ندارند، می­بیند( غفاری، تاج الدین: ۱۳۸۴) و نظم اجتماعی را به شکلی قهری می­نگرد که به واسطه مجموعه ­ای از روابط قدرت سلسه مراتبی تحمیل می­گردد(سیلور: ۱۹۹۴). در این رویکرد طرد به عنوان نتیجه تشکیل انحصار گروهی و ناشی از اثر متقابل طبقه، پایگاه و قدرت سیاسی در نظر گرفته می شود و در خدمت منافع مشمولین است. انحصار اجتماعی هنگامی بدست می ­آید که سازمان­ها و امتیازات فرهنگی نه تنها مرزبندی­هایی را ایجاد کنند که از ورود دیگران علی رغم خواست­شان جلوگیری می­ کند، بلکه همچنین نابرابری را همیشگی و جاودانه می­سازند. آن­ها درون موجودیت­های اجتماعی محدود، از انحصار منابع کمیاب بهره­مند می­شوند. انحصار، حد و مرزی از منافع مشترک بین خودی­هایی که در غیر این صورت نابرابر بودند، ایجاد می­ کند. بنابراین مطرودین همزمان بیگانه و تحت سلطه­اند. مرزبندی­های ویژه­ای از طرد ممکن است درون یا بین دولت – ملت­ها، مکان­های جغرافیایی، شرکت ها و مؤسسات یا گروه ­های اجتماعی ترسیم گردد. هم­پوشانی یا انطباق تمایزات گروهی با نابرابری محور اصلی این رویکرد است. طبق این رویکرد، از طریق حقوق شهروندی، و گسترش عضویت برابر و مشارکت کامل بیگانگان(غیرخودی­ها) در اجتماع، می­توان با طرد مبارزه کرد(همان: ۱۹۹۴).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

جمع­بندی رویکرد انحصار و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی: در این رویکرد طرد به عنوان نتیجه تشکیل انحصار گروهی و ناشی از اثر متقابل طبقه، پایگاه، و قدرت سیاسی در نظر گرفته می­ شود و در خدمت منافع مشمولین است. انحصار اجتماعی هنگامی بدست می ­آید که سازمان­ها و امتیازات فرهنگی نه تنها مرزبندی­هایی را ایجاد کنند که از ورود دیگران علی رغم خواست­شان جلوگیری می­ کند، بلکه همچنین نابرابری را همیشگی و جاودانه می­سازند.
جدول شماره(۲-۲۰): جمع­بندی رویکرد انحصار و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی

منابع مطرودساز اجتماعی

کنش و تأثیر متقابل طبقه، پایگاه و قدرت سیاسی

انحصار گروهی

جاودانه شدن نابرابری

طرد اجتماعی

۲-۱-۱-۲-۵-۴. دیدگاه امیل دورکیم
مفهوم طرد اجتماعی به عنوان نتیجه گسیختگی در روابط اجتماعی و فقدان نهادهای ادغام­گر، ریشه در نظریۀ اجتماعی دورکیم دارد. مسأله کانونی دورکیم در ابتدای قرن بیستم گذر از جامعه کشاورزی به جامعه صنعتی و بی­نظمی­های اجتماعی حاصل از آن بود. دورکیم برای تبیین آشفتگی­ها و نابسامانی­هایی که در دوران وی پایه­ های اخلاقی و اجتماعی همبستگی در جامعه را تضعیف کرده بود، نظریه همبستگی خویش را ارئه کرد. وی در طرح آراء خود سخت متأثر از جنبش فکری جمهوری خواهی و سنت روشن اندیشی فرانسه بویژه آراء روسو در باب مفهوم اراده عمومی بود. طبق این مفهوم ، جامعه همان تجلی همبستگی اجتماعی است و این در تقابل با نظر فایده گرایان بود که جامعه را مبتنی بر نفی شخصی اقتصادی می­دانستند و با نظر هابز نیز در تضاد بود که اساس جامعه را اطاعت شهروندان از فرمانروای سیاسی می­دانست. دورکیم همچنین در بیان دیدگاه­ های خود مبنی بر وابستگی فرد به جامعه و نقش نهادهای اجتماعی در پیوند دادن فرد به جامعه از افکار اندیشمندان سنت­پرست نظیر دوبونالد و دومیستر تأثیر پذیرفته بود(کوزر، ۱۳۷۹: ۲۱۴). بنابر نظر دورکیم در شرایط که وجدان جمعی در یکپارچه کردن اجتماع ناکارآمد گشته و پیوندهای اجتماعی بر پایه هنجارها و ارزش­های مشترک و همگانی رو به ضعف و سستی نهاده است، هیچ از گروه های خانوادگی، مذهبی و سیاسی(بویژه دولت) نمی ­توانند فرد را به درون جامعه ادغام نمایند. در جامعه جدید که وظایف خانواده روبه انحطاط می­روند و نقش اقتصادی به مراتب محدودی دارد، خانواده نمی­تواند واسطه میان فرد واجتماع باشد. دولت یا گروهه سیاسی نیز آن قدر مجرد، اقتدارآمیز و دور از فرد است که زمینه یکپارچه شدن فرد در اجتماع را نمی­تواند فراهم کند. مذهب نیز نقش اجبار اجتماعی خویش را تا حدی از دست داده است و قادر به تعین تکالیف یا قواعدی نیست که انسان در زندگی غیردینی اش باید از آنها تبعیت کند (آرون، ۱۳۸۱: ۳۸۶ – ۳۸۷ به نقل از فیروزآبادی و صادقی،۱۳۹۲ :۱۰۹). امروزه نظریه کارکردگرایانه دورکیم طنین قدرتمندی در محافل دانشگاهی و بویژه سیاست­گذاری یافته است، امری که لویتاس از آن با عنوان هژمونی نئودورکیمی (۲۰۰۵) یاد می­ کند. نظریه نوکارکردگرایی مبتنی بر فهم خاصی از «امر اجتماعی» به مثابه نوعی قلمرو چندنهادی است که از طریق روابط مستقل و به طور عینی معین دوام می­یابد. در درون این چارچوب، طرد اجتماعی به مثابه نتیجه کژکارکرد در روابط درون نهادی تفسیر می­ شود؛ کژکارکردی که می­توان آن را بر اساس اصلاحات عینی و واقعی بسامان کرد(اوبرین وپنا، ۲۰۰۸ به نقل از همان: ۱۰۷-۱۱۰). بر این اساس است که در اتحادیه اروپا، طرد اجتماعی بر حسب ناکامی یکی یا بیش از یکی از چهار نظام بر حسب ناکامی یکی یا بیش از یکی از چهار نظام اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماع محلی تعریف شده و اصلاح محوری در اولویت قرار گرفته است(همان: ۱۱۰).
جمع­بندی دیدگاه امیل دورکیم و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی: در شرایط که وجدان جمعی در یکپارچه کردن اجتماع ناکارآمد گشته و پیوندهای اجتماعی بر پایه هنجارها و ارزش­های مشترک و همگانی رو به ضعف و سستی نهاده است، هیچ از گروه ­های خانوادگی، مذهبی و سیاسی(بویژه دولت) نمی ­توانند فرد را به درون جامعه ادغام نمایند در واقع در درون این چارچوب، طرد اجتماعی به مثابه نتیجه کژکارکرد در روابط درون­نهادی تفسیر می­ شود.
جدول شماره(۲-۲۱): جمع­بندی دیدگاه امیل دورکیم و شناسایی منابع مطرودساز اجتماعی

منابع مطرودساز اجتماعی

ضعف وجدان جمعی

ضعف پیوندهای اجتماعی

عدم ادغام فرد به

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...