پایان نامه : بنمایههای کلامی امامت در قصص قرآن کریم- فایل ۵ – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
از این آیات مىتوان استفاده نمود که نقل ماجراهاى قرآنى همگى مبتنى بر واقعیت بوده و به عبارت دیگر این سرگذشتها محصول ذهن داستان پرداز نبوده و از تخیّل و دروغ مایه نگرفته است و از سوی دیگر قرآن کریم خود بیان میکند که قصص حق را بیان میکند، همان وقایعی که در گذشته رخ داده و برخی از مردم از آن آگاهی ندارند.[۱۲۳] لذا برخی از قرآن پژوهان قصص قرآن را وجهی از وجوه اعجاز قرآن دانستهاند.[۱۲۴]
۱-۲-۱-۳-۲- تعبیر به نبأ
«نبأ» به گفته راغب اصفهانی به معنى خبرى است که «مهم» و داراى «فایده» باشد و انسان نسبت به مفاد آن «علم یا ظن غالب» پیدا کند، و این امور سه گانه در معنى نبا شرط است و حق خبری که به آن «نبأ» گفته شود این است که عاری از کذب باشد مانند خبر متواتر و..»[۱۲۵] و نیز گفته شده که در «نبأ» معنای عظمت نهفته است.[۱۲۶]
بررسی کاربردهای این واژه در قرآن کریم نشان میدهد که اگرچه استعمال آن اختصاصی به قصص قرآن ندارد لکن یکی از کاربردهای بسیار این واژه در قرآن کریم در ارتباط با قصص قرآن است نمونههای زیر بیانگر این مدعاست:
«تِلْکَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها..»[۱۲۷]
«وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ وَ جاءَکَ فی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَهٌ وَ ذِکْرى لِلْمُؤْمِنینَ»[۱۲۸]
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ..»[۱۲۹]
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً»[۱۳۰]
«نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[۱۳۱]
از سوی دیگر آنجا که در قرآن سخنی از تمثیل به میان آمده، از واژه «نبأ» استفاده نکرده است. افزون بر اینکه به لحاظ عرف استعمال در زبان عرب، واژه «نبأ» با قصه حقیقی بیشتر تناسب دارد تا تمثیل و مانند آن، زیرا در مفهموم «نبأ» همانگونه که اشاره شد اهمیت و فائده و علم یا ظن غالب در آن وجود دارد اما در داستانهای غیر حقیقی که از باب تمثیل است از یک سو واژه «نبأ» بکار نمىرود و از سوی دیگر عنصر علم یا ظن غالب در داستانهای غیر حقیقی وجود ندارد بلکه عنصر تخیل در آن موج میزند.
۱-۲-۱-۳-۳- تصریح به جزئیاتی چون موقعیت، زمان و مکان قصه
تصریح به مکان و یا زمان تحقق قصه و یا اشاره به موقعیت وقوع قصه که در برخی از قصص قرآن بیان شده دلیل دیگری بر حقانیت قصص قرآن است به عنوان نمونه این نکته در آیات زیر به خوبی نمایان است:
«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِکاً..»[۱۳۲]
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ»[۱۳۳]
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ إِلَیْکَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ»[۱۳۴]
«وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدینَ»[۱۳۵]
«وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ..»[۱۳۶]
در این آیات به خوبی دیده میشود که خداوند به اجمال گاه به موقعیت زمانی و یا مکانی و گاه به حالت افراد در هنگام تحقق ماجرا اشاره نموده است. در واقع قول به تمثیلی بودن قصص قرآن، با گزارشهای تاریخی قصص منافات دارد زیرا گزارشهای تاریخی به خوبی بیانگر مکان، زمان و موقعیت و جزئیات این داستانها در عالم واقع و تاریخ است و این مطلب به صراحت با تمثیلی بودن قصص منافات اساسی دارد.
از سوی دیگر قصهها را به نحو ملموسی بیان میکند که گویی مخاطب را نیز وارد قصه میکند که این ویژگی در آیات مزبور به وضوح نمایان است که این مطلب با تحقق عینی قصه تناسب دارد.
افزون بر اینکه خداوند در برخی از آیات به این مطلب تصریح میکند که هنوز آثار و بقایای شهرهایی که ساکنان آن بر اثر عذاب الهی هلاک شدهاند برای مخاطبان عصر نزول قرآن قابل مشاهده است مانند بقایای قوم عاد و یا لوط و گاه مخاطبان نزول قرآن در صدر اسلام در برخی از شهرهای افراد عذاب شده زندگی میکردند و گاه اشاره میکند که زمان عذاب آن افراد به صدر اسلام نزدیک است که نمونههای زیر در تأیید این مدعاست:
«أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فىِ مَسَاکِنهِِمْ..»[۱۳۷]
«فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُواْ فىِ دَارِهِمْ جَاثِمِینَ وَ عَادًا وَ ثَمُودَاْ وَ قَد تَّبَینََ لَکُم مِّن مَّسَاکِنِهِمْ..»[۱۳۸]
«أَ وَ لَمْ یَهْدِ لهَُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فىِ مَسَاکِنِهِمْ..»[۱۳۹]
«وَ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَرْیَهِ بَطِرَتْ مَعِیشَتَهَا فَتِلْکَ مَسَاکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا..»[۱۴۰]
«وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقی أَنْ یُصیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعیدٍ»[۱۴۱]
از سوی دیگر آیاتی که امر به سیر در زمین و دیدن عاقبت مجرمان، مکذبان، ظالمان، مفسدان و انذارشده گان میکند مؤیدی بر این معناست که آثار و بقایای برخی از اقوامی که در قرآن کریم از آن یاد شده و مورد خشم و عذاب الهی قرار گرفته بودند، هنوز در صدر اسلام از بین نرفته و برای مسلمانان صدر اسلام قابل مشاهده بوده است.
۱-۲-۱-۳-۴- تأیید و یا عدم انکار تحقق برخی از قصص از ناحیه افراد مطلع
به عنوان نمونه سرگذشت بنی اسرائیل که در سوره بقره و یا دیگر سورهها آمده، هیچ گاه توسط آنان مردود تلقی نشده است. اگر این قصص و سرگذشتها واقعا محقق نشده بود به یقین از آن به عنوان حربهای محکم، علیه حقانیت اسلام استفاده میکردند. از سوی دیگر برخی از مخالفان، پیامبر اکرم(ص) را به تأثر از آثار اهل کتاب متهم کردهاند. شاید بتوان گفت نفس همین اتهام متضمن این است که مطالبی که حضرت از برخی وقایع پیشینیان میفرمود میان اهل کتاب با اندک تفاوتهای بیانی و غیره بوده که تحقق آن با جزئیات بیشتر در کتب ایشان گزارش شده است. لذا این اتهام به دو قسمت تجزیه میشود اول مشابهت قصص قرآن با مطالب موجود در آثار اهل کتاب؛ دوم تأثر پیامبر(ص) از اهل کتاب و آموزش آن مطالب از اهل کتاب به دلیل مشباهت، بخش اول منطقی است چون همه کتب آسمانی از جانب خداوند آمده(با فرض عدم احتساب تحریفات بشری) و دوم اینکه لزوما مشابهت قرآن و کتب پیشین دلالت بر تأثر رسول خدا(ص) از ایشان ندارد بلکه حضرت این مطالب را نه از طریق اهل کتاب بلکه از طریق وحی فراگرفته است لذا اتهام مذکور متضمن اقرار اهل کتاب به صحت و تحقق قصص قرآن مىباشد. لذا حال که در تحقق قصص قرآن تردیدی نداشتند، نحوه تلقی و آموزش آن را مورد اتهام قرار دادند.[۱۴۲]
به دیگر سخن، حقانیت قصص قرآن از جنبه ارتباط با کتب مقدس نیز قابل بررسی است. با این توضیح که بر فرض که بپذیریم قصص قرآن تحقق و عینیت خارجی نداشته است، این امر به لحاظ ارتباط با کتابهای مقدس پیشین صحیح به نظر نمیرسد زیرا بسیاری از قصص قرآن در کتابهای مقدس پیشین ذکر شده هر چند میان آنها اختلافاتی هم وجود دارد، اما این نکته حکایت از تحقق این قصص دارد زیرا عصر نگارش این داستانها در کتب مقدس به زمان وقوع تاریخی این قصص نزدیک بوده و نویسندگان کتب مقدس پس از نقل شفاهی در مرحله گذر از تاریخ شفاهی به مکتوب، برخی حقایق را به صورت ملموس با فاصله زمانی اندک مینوشتهاند و به دلیل نزدیک بودن زمان آن داستانها، اصلا احتمال تمثیل در آن داستانها مطرح نبوده و آن داستانها را حقیقتی که در گذشته رخ داده است، میدانستند. در واقع قصههای مذکور در قرآن کریم و برخی از داستانهای تورات و انجیل بخشی از حافظه تاریخی پیروان حضرت موسی(ع) و پیروان حضرت عیسی(ع) بوده و انکار این حافظه و پیشینه تاریخی امری خلاف عقل است. لذا در موارد متعددی برخی از قصص در قالب خطاب به اهل کتاب، بیان شده است؛ مانند آیات زیر:
«وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ..»[۱۴۳]
«وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»[۱۴۴]
«وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعینَ لَیْلَهً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ»[۱۴۵]
«وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»[۱۴۶]
این خطابها در صورتی صحیح خواهد بود که آن مطالب دقیقا با همان کیفیتی که خداوند در قرآن بیان نموده رخ داده باشد در غیر این صورت اگر این داستانها جنبه نمادین به خود بگیرد، دیگر اشاره به داستانهایی که رخ نداده در قالب یادآوری وجهی ندارد. در واقع تعبیر «یادآوری کن فلان ماجرا را» با تحقق عینی ماجرا و نیز با حافظه و پیشینه تاریخی مخاطبان تناسب دارد و اصلا با تمثیل ذهنی محقق نشده، تناسب ندارد.
افزون بر اینکه آیهای نداریم که افراد اهل کتاب که مخاطب این داستانها و یادآوری قصص بودهاند حتی یکبار اصل داستان را انکار کرده باشند. نه تنها اصل تحقق قصص را انکار نمىکردند بلکه بنا بر آیات «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَیهِْمْ فَسْألُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[۱۴۷] و «وَ مَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَیهِْمْ فَسْألُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[۱۴۸] بر اساس تفسیری که مراد از «اهل ذکر» علماء اهل کتاب ذکر شده،[۱۴۹] علماء اهل کتاب نه تنها انکار نمىکردند بلکه تأیید و تصدیق میکردند.
گفتنی است که برخی از یادکردها و برخی قصص قرآن با امر «اذْکُرْ» شروع میشود مانند آیه «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا»[۱۵۰] و آیه «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا»[۱۵۱] یادآوری قصص برای مخاطبان که در موارد متعددی با امر «اذْکُرْ» شروع میشود نیز شاهدی بر حقانیت قصص قرآن است زیرا «اذْکُرْ» با تحقق عینی آن قصه تناسب معنایی دارد اما برای داستانی که در هیچ زمانی تحقق خارجی نداشته، تعبیر یادآوری مناسب نیست.
۱-۲-۱-۳-۵- تصریح قرآن به تمثیل در موارد خاص
دلیل دیگر بر حقانیت قصص قرآن این است که آنجا که خداوند در مقام بیان تمثیل است به لفظ مثل یا تمثیل تصریح کرده است مانند آیات زیر:
«وَ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً..»[۱۵۲]
«مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً..»[۱۵۳]
«مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً..»[۱۵۴]
از این آیات به خوبی پیداست که تصریح به «مثل» غالباً در ارتباط به قصص قرآن بکار نرفته است. البته لزوما هرجا که در قرآن کریم تعبیر «مثل» بود حاکی از یک تمثیل ذهنی و به دور از تحقق نیست. به بیان دیگر گاه در برخی موارد قصص قرآنی تعبیر «مثل» درباره قصههای محقق تاریخی بکار رفته مانند قصه اصحاب قریه در سوره یس که در طلیعه آن خداوند مىفرماید: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَهِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ»[۱۵۵] لذا میتوان نتیجه گرفت هرجا که در قرآن تعبیر «مثل» بکار رفته، لزوما به معنی داستان تخیلی ساختگی محقق نشده در عالم واقع نیست بلکه تمثیل در هر دو کاربرد دارد هم در تمثیل ذهنی و هم حکایت از یک حقیقت داستانی و تاریخی.
به عنوان نمونه آیات «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلینَ»[۱۵۶] و «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ وَ نَجِّنی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ»[۱۵۷] این نکته را به ذهن رهنمون مىسازد که اگرچه با تعبیر ضرب المثل شروع شده لکن از قصص تحقق یافته تاریخی است لذا منتسب کردن همه مواردی که در قرآن کریم تصریح به «مثل» شده است، به تمثیلی بودن و عدم واقع نمایی صحیح نیست که مثال نقض آن دو آیه مذکور است. به دیگر سخن برخی از امثال، تمثیل ذهنی نیست بلکه حقیقت عینی یک چیز است.
در واقع «ضربِ مَثَل» در قرآن به واقعیت خارجی نداشتن اختصاص ندارد، زیرا از برخی قضایای واقعی نیز با همین تعبیر یاد میکند؛ مانند آیه شریفه «و اضرِب لَهُم مَثَلاً أصحابَ القَریَهِ إذ جاءَهَا المُرسَلون» و «و ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنوا امْرَأهَ فِرعَون..»[۱۵۸] به تعبیر روشنتر قصص قرآن غیر از تمثیل است، تمثیل عبارت از تنزیل و رقیق کردن معارف بلند به وسیله مَثَل آوردن است ولی قصص قرآنی، بازگو کردن متن ماجرای واقعی گذشتگان است. قرآن کریم بین این دو مطلب تفکیک کرده است. هرجا قرآن بیان تمثیلی دارد برای آن قرینهای میآورد تا از اشتباه جلوگیری کند. به عنوان مثال در سوره مبارکه «حشر» برای عظمت قرآن، تمثیلی میآورد و در پایان آن میفرماید: «..وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» اگر در بیان مطلبی پیش از آن یا پس از آن قرینهای بر تمثیلی بودن وجود داشت به طوری که محفوف به قرینه باشد، معلوم میشود تمثیل است وگرنه آن مطلب ماجرایی حقیقی است که در گذشته رخ داده یا در آینده واقع میشود یعنی تمام آنچه گفته شد یا بازگو میشود، حقیقتی است که اتّفاق افتاده یا رخ میدهد، و اگر در مواردی، در کنار بیان حقیقی، عبارت «واضرب لهم مثلاً» یا مانند آن آمده باشد برای نفی خصوصیت فرد واقعشده میباشد و نشان میدهد که آن مورد، نمونه و مثالی برای جامع و کلی است. در این گونه از موارد، تمثیل به معنای بیان نمونه است نه به عنوان تشبیه اما در مواردی که چیزی واقع نشده است، تمثیل به معنای تشبیه است نه ذکر فرد و نمونه. بنابراین، چون قرآن حق محض است، همانطور که در محتوا حق است، در نحوه بیان نیز حقّ است و ذهن مخاطب را به باطل و انحراف نمیکشاند. و هرگز متخیّل را به جای واقع بازگو نمیکند و مطلب تخیّلی را تحقّقی نمیداند.[۱۵۹]
توضیح اینکه در تمثیل نیز گاهى در عین آنکه قصد اصلى به ممثّل تعلّق گرفته است، خود مثال نیز مورد قصد گوینده قرار میگیرد و جنبه واقع نمایى آن محفوظ میماند. به تعبیر دیگر، میتوان از یک منظر، تمثیلات قرآنى را به دو نوع تقسیم کرد:
أ- تمثیل ناظر به فرد کلی که شخص خاصى از آن کلى مورد نظر نیست مانند آیه «مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً..»[۱۶۰]
ب- تمثیل ناظر به فرد معین که در عین بیان تمثیلى، شخصیت مطرح در آن و عناصر محورى جریان، واقعى و حقیقى است مانند آیات «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِّلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَهَ نُوح وَ اِمْرَأَهَ لُوط کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ..»[۱۶۱] «و ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَهَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّهِ..»[۱۶۲]
در تمثیلات مزبور، تمامى افراد و عناصر از واقعیت برخوردارند. پس تنها به دلیل تمثیلى بودن بیان، قصه بر تخیّل و غیرواقعى بودن حمل نمیشود. روشن است که تأکید بر واقع نمایى قصص، به معناى تأیید تمامى جزئیات و پیرایههایى که داستان سرایان بر واقعیتهاى تاریخى بستهاند، نیست؛ زیرا برخى از مفسّران و شارحان قرآن از مذاهب و نحلههاى گوناگون اسلامى، اصرار ورزیدهاند که قصههاى قرآن را با اساطیر و خرافههاى رایج در میان اقوام پیشین و به ویژه اخبار توراتى سازگار سازند. در قصههاى قرآنى منقول در این گونه تفاسیر، بسیارى چیزها راه یافته که هرگز نه در خود قرآن به آنها تصریح شده است و نه با حقیقت سازگارند.[۱۶۳]
۱-۲-۱-۴- شبهه اقتباس قصص قرآن از مصادر یهودی و نصرانی
یکی از شبهاتی که خاورشناسان در پژوهشهای قرآنی خویش به آن پرداختهاند، نشان دادن این مطلب است که قصص قرآن برگرفته از مصادر یهودی و نصرانی است. در واقع خاورشناسان هرگاه به شباهتی میان قصص قرآن با موضوعات مطرح شده در تورات و انجیل روبرو مىشوند، چنین نتیجه مىگیرند که حضرت محمد(ص) افکار و قصص قرآن را از داستانهای یهودی و نصرانی اقتباس کرده است.[۱۶۴]
به عنوان نمونه آبراهام گایگر(Abraham Geiger) در نوشته مشهور خود، «محمد(ص) از متون یهودی چه چیز برگرفته است؟»[۱۶۵] که در سال ۱۸۳۳م منتشر ساخت، ایده اقتباس قرآن از منابع یهودی را مطرح کرد. نوشته گایگر اولین بار در سال ١٨٩۶ م با عنوان «یهود و اسلام» به انگلیسی ترجمه و در هند چاپ شد. گایگر در این کتاب، به زعم خود، در آیات قرآنی، بازتاب معارف و تعالیم یهودیت را مىدید و در پی آن بود تا نشان دهد محتوای معارف و احکام قرآنی تحت تأثیر آنها بوده است. او مىگوید: سنتها و تاریخ یهودی بر زبان مردم جاری بود و به اندازه کافی برای نبوغ شعری پیامبر جذّاب مىنمود و ما شکی نداریم که او ابزار لازم برای اقتباس از یهودیت را داشته است.[۱۶۶]
خاورشناس دیگر، نولدکه(Noldeke) در معرفی مأخذ و منبع تعالیم قرآن، مىگوید: «مصدر اصلی وحیی که بر پیامبر نازل شد، بر حسب اعتقاد قرون وسطی و بسیاری از معاصران ما، بدون هیچ شکی، نوشتههای یهودی بوده و تعالیم محمّد(ص) در قدیمی ترین سورهها نیز به طور آشکاری به مصادر اصلی اشاره دارد؛ لذا لزومی برای تحلیل و کشف این مطلب نیست که بیش تر داستانهای پیامبران در قرآن، بلکه بیشتر تعالیم و احکام آن، ریشه ای یهودی دارد. اما تأثیر انجیل بر قرآن، بسیار کمتر از این است».[۱۶۷]
رژی بلاشر(Régis Blachère) خاورشناس فرانسوی در کتاب «معضله محمد» درباره مصادر قصص قرآن سخن مىگوید. گفتنی است که تشابه قصص قرآن با داستانهای یهودی و نصرانی آنها را به این مطلب رهنمون ساخته است. وی بر این باور است که تأثیر مصادر نصرانی در سورههای مکی که همان اوائل نازل شده، روشن است زیرا مقارنت و شباهت آن با نصوص غیر رسمی چون انجیل کودکی بسیار زیاد است.[۱۶۸]
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 03:54:00 ب.ظ ]
|