1. عامل فرهنگی: هرچه اختلاف فرهنگی بین زوجین بیشتر باشد، آن­ها در درک یکدیگر با دشواری­های بیشتری مواجه می­شوند. ازدواج­هایی که ریشه فرهنگی همگونی ندارند، کم­دوام­تر و آسیب­پذیرتر هستند و هر چه از نظر فرهنگی و اجتماعی به هم نزدیک­تر باشند، سازگاری آن­ها پس از ازدواج آسان­تر و بیشتر خواهد شد (نجاتی، ۱۳۸۹).

    1. فرزندان: تولد کودک نشانه تغییری بنیادی در سازمان خانواده است. به دنبال تولد کودک، تعلق جسمی و عاطفی به کودک مستلزم تغییر در الگوهای مراوده­ ای زن و شوهر است. اگر زن و شوهر، مرزها را به روشنی مشخص کرده باشند، تولد کودک تأثیر مثبتی بر رضایت زناشویی آن­ها می­ گذارد (نظری، ۱۳۸۸). مطالعاتی که درباره اثرات فرزندان بر رضایت زناشویی صورت گرفته نشان داده ­اند که فرزندان تأثیرات متناقض و متفاوتی بر کیفیت روابط زوج­ها می­گذارند (وایت و لیلارد[۵۶]، ۱۹۹۱؛ نقل در نظری، ۱۳۸۸). ‌به این معنی که فرزندان گاهی بر رضایت زناشویی تأثیر مثبت و گاهی تأثیر منفی می­گذارند.

    1. عوامل شناختی: شواهد فزاینده­ای وجود دارد که شیوه ­های درک، تفسیر و ارزیابی زوج از یکدیگر و رویدادهایی که در روابط­شان اتفاق می­افتند، تأثیر مهمی بر کیفیت روابط آن­ها می­ گذارد. میزان تذکرات غیر منطقی باعث ‌نارضایت‌مندی زناشویی می­گردد. زوجین مشکل­دار، بیشتر مشکلات رابطه­شان را به همسرشان نسبت می­ دهند و فکر ‌می‌کنند وی از روی عمد به­گونه ­ای ناخوشایند با آن­ها رفتار می­ کند. در مقابل، زوجین موفق، احتمالا بیشتر رفتارهای منفی را به شرایط محیطی موقت نسبت می­ دهند (هاشمی، ۱۳۹۲).

      1. اخلاق: خلق و خو و اخلاقیات خوب از امتیازاتی است که داشتن آن می ­تواند زمینه را برای نزدیکی بیشتر زوجین فراهم آورد. زوجی که این ویژگی­ها را داشته باشد نسبت به هم مهربان بوده و همین امر در استحکام خانواده اثرات مهمی دارد (نجاتی، ۱۳۸۹). برای تفاهم و درک متقابل، زوج­ها باید یاد بگیرند که شنونده خوبی باشند و با حوصله و شکیبایی زیاد به سخنان یکدیگر گوش دهند (نظری، ۱۳۸۸).

    1. مهارت­ های حل مسأله: تعارض، محصول الزامی زندگی مشترک است. بین دو نفر همیشه احتمال اختلاف نظر وجود دارد و شیوه اداره و حل اختلاف­ها با رضایت در ازدواج ارتباط دارد. ظرفیت قبول اختلاف، نشانه صمیمیت و نشانه یک خانواده سالم است. زوج­های ناراضی ظاهراً مشکل را نادیده می­ گیرند اما این زوج­ها، مشکلات خود را از یاد نمی­برند، در عوض آن­ها را همچون سندی لاک و مهر شده حفظ ‌می‌کنند تا بعدها در یک مشاجره بزرگ مجددا آن را به جریان بیندازند. این در حالی است که در خانواده­های دارای کارکرد خوب، زوج­ها نه­تنها به وجود تعارض زناشویی اذعان دارند، بلکه این تعارض و مشکلات را به­شیوه مؤثری حل ‌می‌کنند (هاشمی، ۱۳۹۲).

  1. صرف اوقات فراغت و تقسیم کارها: مصاحبت و با هم بودن یکی از سرمایه ­های ازدواج­های موفق است که به سادگی و با برنامه­ ریزی به­دست می ­آید. کافی است زوجین به فعالیت­هایی توجه کنند که هر دو از آن­ها لذت می­برند. مصاحبت و با هم بودن در اول آشنایی بسیار زیاد است . اما به­نظر می­رسد که هر چه از زمان ازدواج می­گذرد، این عامل مهم در بسیاری از ازدواج­ها کاهش می­یابد (نظری، ۱۳۸۸).

۱۵-۲ مروری کوتاه بر نظریه­ های زوج­درمانی و خانواده­درمانی

۱-۱۵-۲ مدل­های روان­پویایی[۵۷]

این مکتب، مفاهیم روان­تحلیلی را در زوج­درمانی به­کار ‌گرفته‌اند. یک شاخه از تفکر روان­تحلیلی، نظریه ارتباط با شی نامیده شده است. این نظریه، سطح بین ­فردی تعاملات اعضای خانواده را در نظر ‌می‌گیرد و تأکیدی ندارد که مراجعان به­تنهایی مورد بررسی قرار گیرند یا به همراه خانواده. ‌بنابرین‏ نظریه، زوج نه در اثر مسائل واقعی زندگی کنونی خودشان بلکه در اثر برون­فکنی­های خود و تصاویر روابط گذشته­شان، مشکل پیدا ‌می‌کنند. برای کمک به زوج باید آن­ها را با اشباح کهنه زندگی­شان مواجه کنیم. این کار به­وسیله ردیابی ارتباط زوج با اعضای زنده خانواده اصلی­شان صورت ‌می‌گیرد. زوج­درمانگرانی که از دیدگاه روان­تحلیلی استفاده ‌می‌کنند، به هر یک از اعضای زوج کمک ‌می‌کنند تا با مرور گذشته فردی و خانوادگی، نسبت به تعارضات اولیه خود، آگاهی بیشتری پیدا کرده و ‌به این طریق به یکدیگر کمک کنند (نظری، ۱۳۸۸).

۲-۱۵-۲ نظریه آدلر

بر اساس نظریه آلفرد آدلر[۵۸] کلیه رفتارها، هدفمند و تعاملی است. فرد و نظام­های اجتماعی هردو کل­نگر هستند و افراد از طریق رفتارهای خود در نظام­های اجتماعی در جستجوی معنا می­باشند. مبنای نظام­های اجتماعی، خانواده است. از خانواده است که افراد چگونگی تعلق داشتن و تعامل با یکدیگر را فرا می­ گیرند. مشکلات و یا کارکردهای بد در خانواده نتیجه یأس و یا عدم پذیرش در درون خانواده است (کارلسون، اسپری و لویس[۵۹]، ۱۳۷۸).

۳-۱۵-۲ دیدگاه ساختاری

در این دیدگاه، روابط زوج، سه بعد اساسی دارد: مرزها، قدرت و تعادل. مشکلات مرزی به­ صورت درگیری شدی و یا عدم ارتباط بروز می­ کند. زوج باید مرزهایی داشته باشند که به آن­ها اجازه بدهد خود را به­عنوان زوج و همچنین به­عنوان فرد تجربه کنند. مشکلات قدرت، در اثر عملکرد نامناسب درباره سلسله­مراتب واحد خانواده است. در این حالت ممکن است بعضی از اعضای خانواده دارای قدرت بیشتر و بعضی دارای قدرت کمتری باشند. ائتلاف­های ناسالم بین اعضای خانواده، عمده­ترین منبع مشکلات هستند. تغییر مرزها به تعادل و توزیع دوباره قدرت و تغییر منجر می­ شود. تغییر ساختاری در خانواده به تغییر در افراد منجر می­ شود (نظری، ۱۳۸۸).

۴-۱۵-۲ نظریه میان­نسلی بوئن[۶۰]

به نظر بوئن تعارض زوجی یا خانوادگی نشانه­ای از مشکل موجود در سیستم خانواده است. درمان بوئنی، یک درمان تفکر است. در این دیدگاه، درمانگران قصد دارند به اعضای خانواده فرصت بدهند تا توانایی خود را برای کارکرد مستقل افزایش داده و نشانه­ های مرضی را در خود از بین ببرند. همچنین آن­ها می­خواهند سطح تمایز هر یک از اعضای خانواده را افزایش دهند تا ‌به این طریق به آن­ها کمک کنند که بتوانند به موقعیت­های عاطفی پاسخ مناسب بدهند (نظری، ۱۳۸۸). بوئن و پیروانش خانواده را همانند یک واحد عاطفی وابسته می­بینند. آنان معتقدند که تغییر در یک بخش از نظام خانوادگی در بخش­های دیگر و در خانواده به عنوان یک کل تغییراتی را به وجود خواهد آورد. الگوهای رفتاری در طول زمان به وجود می­آیند و اغلب برای چندین نسل تکرار می­شوند. هر خانواده فشارهایی را متحمل می­ شود (تعادل­یابی) تا به اجبار موجب تطابق رفتار هر یک از اعضا گردد. خانواده، فضا و رفتارهای عاطفی را ایجاد می­ کند و اعضای آن در خارج از موقعیت خانوادگی، آن­ها را عینا الگوبرداری ‌می‌کنند (کارلسون و همکاران، ۱۳۷۸).

۵-۱۵-۲ رویکرد استراتژیک[۶۱]

این دیدگاه بر این پیش­فرض مبتنی است که خانواده دارای یک نظام قاعده­دار است. مشکل خانواده در عملکرد مختل کل خانواده نهفته است. شناسایی این عملکرد مختل در بهبود خانواده تأثیر بسزایی دارد. هدف درمان حل مشکل خانواده است. مشکل موجود حاصل زنجیره­ای از رفتارهای معیوب میان اعضای خانواده، در یک زمینه اجتماعی است. (نظری، ۱۳۸۸).

۶-۱۵-۲ رویکرد غنی­سازی ارتباط[۶۲]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...