پروژه های پژوهشی در مورد علل و عوامل شکل گیری … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
«او در ۲ اسفند ۱۲۹۹ به یکی از افسران انگلیسی گفت که در حال پیشروی به سوی پایتخت و استقرار حکومتی است که بیش از دل مشغولی به مجلس، مشروطه و قانون اساسی و موضوع های بی ربطی از این قبیل قدری به نظم و ترتیب خانه خود بپردازد» (فوران، ۱۳۸۶: ۳۰۲)
و این نقل قول تا حدودی هماهنگی رضاخان را با گفتمان تازه شکل گرفته در نزد روشنفکران نشان می دهد. یرواند آبراهامیان هم در مورد رضاشاه و علایق ناسیونالیسی او می نویسد:
«وی خواهان ایرانی بود که از یک سو دور از نفوذ روحانیون و نیروهای مذهبی، دسیسه های خارجی، شورش های قبیله ای و اختلافات قومی و از سوی دیگر دارای نهادهای آموزشی غربی، زنان غربی مآب فعال در بیرون از خانه و ساختار اقتصادی نوین دارای کارخانه های دولتی، شبکههای ارتباطی، بانکهای سرمایه گذاری و فروشگاه های بزرگ باشد. هدف درازمدت وی ایجاد جامعه ای شبه غربی بود…. ابزارهایش برای رسیدن به این هدف، غیردینی سازی، مبارزه با قبیله گرایی، ملی گرایی، توسعه آموزشی و سرمایه دولتی بود.» (آبراهامیان، ۱۳۸۷: ۱۷۹)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
به هر حال تجدد خواهی وجه مشترک ناسیونالیسم لیبرال عصر مشروطه و ناسیونالیسم تجدد خواه عصر رضاشاه است. اما ویژگی بارز ناسیونالیسم تجدد خواه عصر رضاشاه این است که بر «تجدد آمرانه» تأکید دارد. و پیش فرض اساسی گفتمان تجدد آمرانه که برآمده از هرج و مرج های پس از مشروطه بود این است که تودۀ مردم اهمیت ترقی و پیشرفت را درک نمی کنند و شیوه های رسیدن به آن را نمی شناسند، لذا ضروری است نخبگان ترقی خواه، آنان را در مسیر تجدد و پیشرفت هدایت کنند و در این فرایند هرکجا که اهداف و برنامه های ترقی خواهانه دولت و نخبگان سیاسی با خواست و ارادۀ مردم مغایرت داشته باشد. کاربرد زور و اجبار برای پیشبرد این اهداف و برنامه ها مشروعیت پیدا می کند. عصاره و چکیدۀ این دیدگاه فوق به خوبی در این عبارت بیان شده است: «برای مردم و به رغم مردم»
و در اینجا یکی از تفاوت های اساسی گفتمان ناسیونالیسم در دورۀ مشروطه و گفتمان ناسیونالیسم عصر رضاشاه نمایان می شود. ناسیونالیست های لیبرال عصر مشروطیت، ترقی و تجدد را در سایه آگاهی و آزادی و حکومت قانون جستجو می کردند، در حالی که ناسیونالیست های تجدد خواه، با تأکید بر قدرت دولت خواهان اصلاحات از بالا بودند.
«ناسیونالیسم تجددخواه که برپایه بینشی پوزیتیویستی، اقتدار گرا و اراده گرا شکل گرفته بود… مشارکت سیاسی مردم در امر نوسازی را به آینده ای نامعلوم که جهل و واپس ماندگی از جامعه رخت بر بسته باشد موکول می کرد (انتخابی، ۱۳۷۱: ۲۶)
ما در این رساله در پی آن هستیم که با به کارگیری نظریه گفتمان روند شکل گیری گفتمان ناسیونالیسم در ایران را در یک برهه ۴۰ ساله (۱۳۲۰- ۱۲۸۰) مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم.
فصل اول
کلیات
بیان مسئله
«ناسیونالیسم» اشتقاقی است از لفظ (Nation) که در فرهنگ اجتماعی اروپا قدمت دیرپائی دارد. لفظ «ناسیون» Nation از ریشهی لاتین ناسیو (Nasci) به معنای زاده شدن، از حدود قرن ۱۳ میلادی معمول بوده است. و به گروهی از مردم که زادگاه یکسانی داشتهاند اطلاق میگردیده است. پیش از تحولات قرون اخیر از واژه (Nation) نسل یا گروه نژادی از مردم مراد میشد و این لفظ اهمیت سیاسی نداشت؛ اما در قرن ۱۶(Nation) به یک واحد سیاسی متداول اطلاق شد و کاربرد اصطلاحاتی آن از اواخر قرن ۱۸ میلادی آغاز گردید. اصطلاح «ناسیونالیسم»[۱] اولین بار در سال ۱۷۸۹ توسط آگوستین باروئل،[۲] کشیش ضدانقلاب فرانسوی استعمال شد و از این زمان به تدریج ناسیونالیسم تا اواسط قرن ۱۹ به شکل جنبش و دکترین سیاسی درآمد، پس بدین ترتیب مفهوم اصطلاحی ملت[۳] و ملتگرائی[۴] را باید اساساً مولود انقلاب فرانسه دانست. (آصف، ۱۳۸۴: ۷۴)
برای اینکه بحث ما در مورد شرایط و علل شکلگیری ناسیونالیسم روشنتر گردد به نظر میرسد باید مروری کوتاه بر شرایط سیاسی – اجتماعی و تاریخی پیش از شکلگیری این مفهوم در غرب داشته باشیم.
بدین منظور قابل ذکر است که در پایان قرون وسطی و به دلایل گوناگون سیاسی و اجتماعی متعدد که از حوصلهی این بحث خارج است، نظام فئودالیسم از هم پاشید و ما شاهد تکوین نوع جدیدی از دولت هستیم که در حوزه جامعهشناسی سیاسی و جامعهشناسی تاریخی به دولتهای مطلقه معروف هستند. در عصر پیش از دولتهای مطلقه، شیوه معمول در اداره اجتماعات و جوامع انسانی در اروپا به سبک دولت –شهری، امپراطوری و شاهزادهنشینی با حاکمیت بارونهای فئودال بود و ساکنان قلمروهای سیاسی به مثابه «تبعه» و «رعایای» حاکم یا سلسله حکام محسوب میشدند و هویت سیاسی آنان در قالب وفاداری به حکّام شکل میگرفت. با پیدایش دولتهای مطلقه، قدرت سیاسی رو به تمرکز نهاد، و برخلاف دولتهای ضعیف و نیم بند قرون وسطی، دولت مطلقه ابزارهای اداری و نظامی لازم را برای ایجاد همگرائی و یکپارچگی سیاسی در اختیار گرفتند و با سلب قدرت از گروه ها و طبقات گوناگون، قدرت سیاسی را در دست پادشاه متمرکز کردند. باید گفت که دولتهای مطلقه با ایجاد تمرکز و یکپارچگی سیاسی در جامعه، نخستین گامها را در شکلگیری هویت ملّی برداشتند. با وقوع انقلاب فرانسه، تحولی بنیادین در کیفیت برداشت مردم از نوع رابطه و نسبتشان با هیأت حاکمهی خود، ایجاد شد، در انقلاب فرانسه مردم دریافتند که هویت سیاسی آنها میتواند در حس هویت ملی و وطندوستی متجلی گردد و رابطهی تبعیت و فرمانبری مطلق از حکام به رابطهی شهروندانی ذیحق هرچند در نظر مبدل شود.
با این انقلاب ایده ناسیونالیسم و ملتگرائی در فرانسه زاده شد و با لشگرکشیهای ناپلئون به سراسر اروپا صادر شد، اشغال بخش اعظمی از اروپا توسط ناپلئون، باعث شد که برای نخستین بار در سرزمینهای اشغال شده یک حسّ آگاهی از هویت ملّی بوجود بیاید (هیوود، ۱۳۸۷: ۲۷۰) و این موج آگاهی از هویت ملی در قرن ۱۹ باعث ایجاد تغییرات عظیمی در نقشهی اروپا گردید و ما ادامه این روند را هم در طول سالهای وقوع جنگ جهانی اول و هم در سالهای بین دو جنگ جهانی (که در رژیمهای فاشیستی و نازیستی تبلور یافت) و هم در طول سالهای پس از جنگ شاهد هستیم. در سالهای پس از جنگ جهانی دوم و در اکثر کشورهای مستعمره شاهد بروز نوعی ناسیونالیسم استقلالطلب هستیم که این ناسیونالیسم استقلال طلب به عنوان ابزاری در دست رهبران کشورهای مستعمره جهت دستیابی به استقلال سیاسی کشورهایشان به کار رفت و در دهه های اخیر هم علیرغم نظر برخی از اندیشمندان مبنی بر کاهش اهمیت ناسیونالیسم به عنوان یک آئین و دکترین سیاسی، همچنان شاهد اهمیت سیاسی ناسیونالیسم به عنوان یک آموزه در حیات ملتها هستیم و تحولات بعد از فروپاشی شوروی در شرق اروپا و بالکان میتواند به عنوان شاهدی بر این ادعای ما باشد.
در کشور ما ایران نیز در قرن ۱۹ و به خصوص در نیمه دوم این قرن ما شاهد ظهور گفتمان ناسیونالیستی در عرصهی اندیشه و عمل هستیم و این گفتمان چه در دوره پیشا مشروطه و چه در عصر مشروطیت و چه در دوران حکومت پهلوی اول برجستگی خاصی دارد.
– مسئلهای که ما در اینجا به دنبال تصریح و تبیین آن هستیم این است که: چه عواملی باعث شکلگیری این گفتمان (گفتمان ناسیونالیستی) در عصر مشروطه، و هم چنین به نحوی بارزتر در ایران عصر پهلوی اول شد؟
اهداف پژوهش
هدف اصلی و اولیهی ما در این پژوهش، آگاهی از دلایل شکلگیری گفتمان ناسیونالیستی در ایران معاصر است. و با توجه به اینکه جریان ملیگرائی و ناسیونالیسم در ایران، چه در عصر مشروطیت و چه در عصر رضاشاه و همچنین در دوران ملی شدن صنعت نفت و به خصوص در رژیم برآمده از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مورد توجه است. و اینکه این گفتمان در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد هم مورد تأکید اپوزیسیون سیاسی است (جبههی ملی و نهضت آزادی) و هم مورد تأکید رژیم محمدرضا پهلوی (ناسیونالیسم مثبت در عرصهی سیاست خارجی و بحث باستانگرائی ناسیونالیستی در عرصهی داخلی) است.
ما بر آن شدیم تا چگونگی شکلگیری این گفتمان را که در طول تاریخ معاصر ایران دارای اهمیت بوده است را در ابتدای امر بررسی کنیم. و بنگیریم که به چه دلیل یا دلایلی این گفتمان در بادی امر شکل گرفت؟ و با شناخت زمینهها و علل شکلگیری این پدیده، به شناخت بهتری از این گفتمان در طول تحولات سیاسی اجتماعی ایران معاصر دست پیدا کنیم.
اهمیت و ضرورت پژوهش
با توجه به اینکه ناسیونالیسم یکی از مهمترین پدیدههای سیاسی است که بر تحولات سیاسی – اجتماعی ایران اثر گذاشته است و در طول سیر تاریخ معاصر ایران و به خصوص از مشروطه به بعد ما شاهد ظهور اندیشه و عمل ناسیونالیستی در قالبهای متفاوت در جامعهی ایران هستیم و همچنین مبحثی که تحت عنوان رابطهی دین و ملیت مطرح میشود، باعث شد تا نگارنده به این فکر بیفتد و تأمل کند که به راستی چه شد که این اندیشه از غرب به ایران وارد شد؟ (البته در وجه مدرن آن) و در بستر متفاوتی از آنجا و به شکلی متفاوت به عرصهی نظر و عمل وارد شد و هم چنین با توجه به این امر که در منابع فارسی به این مسئله به نحوی درخور پرداخته نشده است، برآن شدیم تا به شکلی مستدل به این امر بپردازیم که علل و عوامل شکلگیری این گفتمان در برههی مورد نظر ما چه بوده است تا بدین وسیله بتوانیم عملکرد این پدیده سیاسی را در ایران در برهههای متفاوت تاریخی، مورد ارزیابی قرار دهیم.
سوابق یا پیشینه موضوع
حقیقت این است که در مورد شکلگیری ناسیونالیسم در ایران و اینکه چه علل و عواملی باعث شکلگیری این گفتمان در بستری متفاوت از غرب شد منابع اندکی وجود دارد یکی از مهمترین آثاری که راجع به مبحث ناسیونالیسم در ایران نگاشته شده است کتابی با همین عنوان، اثر ریچارد کاتم پژوهشگر آمریکائی است کاتم در این کتاب، تحولات سیاسی ایران معاصر از دوران مشروطیت و قبل از آن را تا سالهای اولیهی دهه ۴۰ بررسی میکند و دست آخر نیز در حین وقوع انقلاب اسلامی و به طور شتابزده، فصلی با عنوان «پانزده سال بعد» به این کتاب میافزاید. او این تحولات را در این برههی زمانی در قالب ناسیونالیسم و تأکید بر ملتگرائی در ایران مورد بررسی قرار میدهد. اما در کتاب کاتم به خوبی تشریح نمیشود که چه شد که در ایران گفتمانی به نام ناسیونالیسم شکل گرفت هم چنین در این اثر هیچ اشارهای به اندیشهها و افکار ناسیونالیستی در ایران نشده است.
از جمله آثار دیگری که در مورد ناسیونالیسم در ایران نوشته شده است کتابی تحت عنوان «مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی» است. این کتاب شامل مجموعه مقالاتی است که در سمیناری در مرکز مطالعات خاورمیانهی دانشگاه تگزاس راجع به بحران ملی شدن صنعت نفت در ایران ارائه شده است.
مقالات این مجموعه، عمدتاً از زاویهی نفت به مبحث ناسیونالیسم در ایران پرداخته است. به دو دلیل این اثر محتوی متفاوت با کار ما دارد. اول اینکه: در مقطعی کوتاه ناسیونالیسم ایرانی را در ارتباط با بحث نفت مورد بررسی قرار میدهد و دوم اینکه: این مقطع با مقطع مورد بحث ما متفاوت است. همچنین در این کتاب نیز مثل کتاب کاتم به پیدائی و شکلگیری ناسیونالیسم در ایران پرداخته نشده است.
رضا داوری اردکانی نیز دارای دو کتاب در زمینهی ناسیونالیسم است که عبارتند از «ناسیونالیسم و انقلاب» و «ناسیونالیسم و حاکمیت ملی». داوری در این دو کتاب کمتر به مبحث تکوین ناسیونالیسم در ایران پرداخته است و بیشتر بحثهای او، بحثهایی تاریخی و تئوریک در مورد خود پدیده ناسیونالیسم هستند.
حمید بهزادی هم در کتاب «ناسیونالیسم: تحلیلی تئوریک و عملی از آثار سیاسی و اجتماعی ناسیونالیسم در صحنهی بینالمللی با توجه به وضع کنونی ایران» به ارائه بحثهائی در خصوص ناسیونالیسم در ایران پرداخته است. اما این اثر نیز بیشتر بعدی تئوریک دارد و مطالب مربوط به ناسیونالیسم در ایران و شکلگیری آن به نحوی در حاشیه قرار گرفتهاند.
داریوش قمری نیز در کتابی با عنوان «تحول ناسیونالیسم در ایران» به بررسی ناسیونالیسم در دوره ملی شدن صنعت نفت میپردازد که این کتاب هم برههی تحقیقیاش، برههای متفاوت از زمان مورد تحقیق ماست.
سوسن سیاووشی هم در کتابی تحت عنوان «لیبرال ناسیونالیسم در ایران» به بررسی ناسیونالیسم لیبرال. در عصر مصدق تا انقلاب اسلامی میپردازد، که آن هم با دوره مد نظر ما در این تحقیق متفاوت است.
مسعود انصاری هم کتابی در مورد ناسیونالیسم دارد که بیشتر در مورد ناسیونالیسم و مبارزات ضد استعماری در قاره آفریقاست. در این کتاب و در مباحث اولیه مولف به روند شکلگیری و سیر تکوین ناسیونالیسم در غرب میپردازد ولی همانطور که گفته شد مطالب بعدی کتاب در مورد ناسیونالیسم در آفریقاست و کتاب حاوی مباحثی در مورد ایران نیست.
فریدون آدمیت هم در آثار خود که بیشتر در مورد انقلاب مشروطه هستند گهگاه اشاراتی به ناسیونالیسم دوران مشروطه دارد، اما آثار او نیز دو تفاوت عمده با تحقیق ما دارند اول اینکه فاقد زمینهای نظری هستند و تا حدودی به توصیفاتی در مورد ناسیونالیسم میپردازد و دیگر اینکه در این آثار بررسی کاملی از شکلگیری این پدیده در ایران قرن ۱۹ صورت نمیگیرد. در کتابهای دیگری نیز میتوان اشاراتی پیرامون ناسیونالیسم ایرانی یافت کتابهایی مثل «ایران بین دو انقلاب» به قلم یرواند آبراهامیان و کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» به قلم محمدعلی همایون کاتوزیان و هم چنین کتاب «مقاومت شکننده» اثر جان فوران که در هر سه کتاب همانطور که گفته شد، اشاراتی به ناسیونالیسم ایرانی شده به تفصیل به این بحث پرداخته نشده است. و همچنین در این کتابها تحلیلی از چگونگی شکلگیری ناسیونالیسم در ایران به طور مشخص وجود ندارد و تکوین ناسیونالیسم در ایران در این کتابها، در حاشیه قرار دارد.
همان طور که در بالا ذکر آن رفت، در اکثر کتابهای فوق علل شکلگیری ناسیونالیسم در ایران وجه برجستهای ندارد و همین امر نویسنده این سطور را راغب کرد که در این تحقیق و تا حد توان، به علل شکلگیری این گفتمان در ایران بپردازد.
مبانی و چارچوب نظری
در این تحقیق، ما از نظریهی گفتمان، و آن هم جنبهای از این نظریه که بیشتر از سایر نظریههای گفتمان، به مبحث اجتماع و سیاست میپردازد به عنوان چارچوب نظری استفاده میکنیم. چارچوب نظری انتخاب شده برای پژوهش حاضر، نظریه گفتمان لاکلاوموف است. قابل ذکر است که در سالهای اخیر نظریهی گفتمان در حوزههای مختلف علوم انسانی کاربرد وسیعی یافته است.
شاید بتوان مهمترین دلیل رشد این نظریه را نارضایتی از پوزیتیویسم به خصوص در رشتههائی چون علوم سیاسی و جامعهشناسی دانست. رشد این نظریه هم چنین تحت تأثیر چرخش زبانی در دهه ۱۹۷۰ و نظریههای هرمنویتک، نظریهی انتقادی و پسا ساختارگرائی در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، شدت بیشتری گرفت. در گرایشهای مختلف علوم انسانی، تفسیرهای مختلفی از نظریهی گفتمان وجود دارد و در حوزه علوم سیاسی، لاکلاوموف مهمترین نظریهی گفتمانی را ارائه کردهاند ما در این پژوهش نظریهی این دو اندیشمند را به عنوان چارچوب نظری برگزیدهایم و شرح و تفصیل این نظریه به عنوان چارچوب نظری پژوهش ما، در قسمت مباحث نظری تحقیق به طور مفصل آورده خواهد شد.
مفروضات
مفروض اصلی و اساسی ما در این پژوهش این است که: اصطلاح ناسیونالیسم و نه آگاهی ملی و احساسات مشترک نسبت به ایران، از مفاهیم متجددانهی قرون جدید است.
اما با این حال نمیتوان ریشهها و رگههای تاریخی مشترک در شکلگیری این اصطلاح را نیز نادیده گرفت. ناسیونالیسم در غرب در راستا و در ارتباط با تحولات و تصورات چندی در زمینههای عینی و ذهنی در عرصهی اجتماع شکل گرفت، اما در ایران ناسیونالیسم از آن اندیشهی تجدد و ملزومات عینی و ذهنی آن بدور بود و علیرغم بهرهگیری از پیشینههای تاریخی، بیشتر تحت تأثیر تحولات جهانی و شیوع ناسیونالیسم به دیگر کشورهای خارج از اروپا شکل گرفت.
به طور کلی باید گفت که بستر اولیهی شکلگیری ناسیونالیسم در غرب، با بستر آن در ایران متفاوت بود همچنین قابل ذکر است که در کشوری مثل ایران از قرنها قبل آگاهی ملی وجود داشته است. اما اهمیت ناسیونالیسم به عنوان عامل تأثیرگذار در گرایشها و رفتار سیاسی ایرانیان، عمدتاً به سده بیستم محدود میشود.
درست است که ما حتی قبل از اولین برخوردهای ایرانیان با دنیای متجدد غربی هم شاهد احاس تعلق به ایران هستیم ولی این پدیده دارای نیرو و توان کمتری نسبت به دوره و برههی زمانی بعد از آن (ایران پس از برخورد با دنیای متجدد) است. ما در این زمینه با ریچارد کاتم نویسنده آمریکائی «ناسیونالیسم در ایران» هم عقیدهایم که در ایران از قرن ها پیش آگاهی ملی وجود داشته است. اما اهمیت ناسیونالیسم به عنوان عامل اولیه تعیین کننده گرایشها و رفتار سیاسی ایرانیان و همانطور که در تعریف مورد نظر ما نیز در این رساله خواهد آمد، به عنوان جنبشی ایدئولوژیک، محدود به قرون جدید و بعد از برخورد ایرانیان با مقولهی تجدد است.
سؤالهای پژوهش
سؤال اصلی
– سوال اصلی تحقیق حاضر را میتوان به صورت زیر ذکر کرد:
– چه عواملی باعث شکلگیری گفتمان ناسیونالیستی در ایران، در برههی زمانی (۱۳۲۰-۱۲۸۰) گردید؟
– سؤالات زیر را نیز میتوان به عنوان سؤالهای فرعی تحقیق حاضر در نظر گرفت:
۱) تکوین ناسیونالیسم در غرب در چه بستر تاریخی، سیاسی، اجتماعی صورت گرفته است؟
۲) گفتمان ناسیونالیستی در منازعههای گفتمانی عصر مشروطه دارای چه جایگاهی بوده است؟
۳) چگونه بیقراریهای گفتمانی حاصل از مشروطیت به ایجاد گفتمانی نو در ایران انجامید؟
۴) گفتمان ناسیونالیسم، در عصر رضاشاه و در دوران گفتمان پهلویسم دارای چه جایگاهی بوده است؟
فرضیات تحقیق
فرضیهی اصلی
فرضیه اصلی تحقیق این است که:
گفتمان ناسیونالیستی (به عنوان مفهومی جدید) از اواخر قرن ۱۹ و در اثر رویاروئی ایرانیان با دنیای متجدد، در ایران شکل گرفت و همین گفتمان بعد از بیقراریها و منازعات گفتمانی دوره مشروطه، به عنوان یکی از عناصر گفتمان پهلویسم صورتبندی شد.
فرضیات فرعی
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 03:03:00 ب.ظ ]
|