در سال ۱۸۹۳ از رساله دکترایش تحت عنوان «تقسیم کاراجتماعی» دفاع کرد. دو سال بعد، کتاب «قواعد روش جامعهشناسی» و دو سال پس از آن نیز کتاب « خودکشی » او به چاپ رسید. در پیشگفتارش بر کتاب خودکشی، یادآور شد که جامعهشناسی اکنون دیگر جایش را باز کردهاست. کوشش او برای تأسیس جامعه شناسی به عنوان علمی مستقل، نه فقط اقدامی روشنگرانه، که اقدامی عملی هم بود و مصداق بارز آن بنیان سالنامه ی جامعه شناسی میباشد (۱۸۹۸).[۲] دانشکده ی بوردو، وی را که در این علم شهرتی کافی به دست آورده بود به استادی این درس برگزید. دورکیم در دوره ی استادی و تا پایان عمر مدام به تدریس دو رشته ی علوم تربیتی و جامعه شناسی اشتغال داشت. وی گذشته از تحقیقات اجتماعی و نوشتن کتب مهمی در جامعه شناسی ، در علوم تربیتی نیز آثار مهمی از خود به جاگذاشته است.
از کتابهای مهم دیگر وی کتاب صور بنیانی حیات دینی است. در فاصله ی تألیف این دو کتاب آخر، به تألیفات دیگری نیز پرداخت که از اهم آن ها ، تربیت اخلاقی و دروس جامعه شناسی است و یک سلسله مطالعاتی که در مجموعه ای به نام فلسفه و جامعه شناسی پس از مرگ وی یعنی در سال (۱۹۲۵) گرد آمد و به چاپ رسید .علاوه بر این در سال (۱۹۶۹) دانشکده ی حقوق دانشگاه استانبول، مجموعه ای از درسهای منتشر نشده ی امیل دورکیم را به کوشش حسین نل کوبالی[۳]، با عنوان درسهای جامعه شناسی ( فیزیک اخلاقیات و حقوق ) منتشر کرد. این ها درسهایی بوده که امیل دورکیم بین سالهای (۱۸۹۰-۹۰۰) در بوردو تدریس می کرد و در سوربن، ابتدا در (۱۹۰۴) و سپس در سال (۱۹۱۲) تکرار شد. در اواخر سال ۱۹۱۶ سکته کرد، سپس اندکی بهبود یافت ولی همچنان دچار ضعف بود تا آنکه در ۱۵ نوامبر سال ۱۹۱۷ در گذشت .
دورکیم را باید نخستین جامعه شناس دانشگاهی فرانسه به شمار آورد.[۴] او در درون دانشگاه برای تثبیت رشته جامعه شناسی مبارزه میکرد، چرا که هنوز هم مشروعیت جامعه شناسی به عنوان یک رشته علمی توجیه نشده بود.[۵] امیل دورکیم در سراسر عمرش بر آن بود تا بی طرفی علمی را با تعلق شدید اخلاقی درآمیزد. او از هواداران پرشور جستجوی بیطرفانه حقیقت و دانش بود اما هم نوعانش را هم، وا می داشت تا همگی در جهت تحقق وحدت اخلاقی و عدالت اجتماعی خدمت کنند.[۶]،[۷]
جا دارد که بر جهت گیری حرفه ای دورکیم، تأکید ورزیم و زندگی و کار او را در خلال آن ، نظاره کنیم، نه فقط به این دلیل که این امر با نگرش او نسبت به خودش سازگار است بلکه به این دلیل نیز که برای فهم اندیشه ی یک متفکر آگاه، لازم است سمت و سوی فکری او و تمرینات اندیشه اش را واکاوی کنیم . دانستن زمینه ی فکری دورکیم، ما را در تعلیل و توجیه نگاه او به مسایل مورد توجه اش چنان که خواهد آمد یاری میکند.
نزد دورکیم، اصلاح طلبی به عنوان یک هدف و جامعه شناسی به عنوان یک ابزار پیوندی وثیق با هم دارند. به همین دلیل نباید هرگز جامعه شناسی دورکیم را جدا از اهدافی که از آن انتظار داشته، مطالعه کرد. دورکیم با جامعه شناسی خود چارچوبی فراهم آورده که اهداف و انگیزه های خود را از طریق آن پیگیری کردهاست.[۸]
آنچه به نوشته های دورکیم قدرت فکری میبخشد، حمله ی مداوم اوست به چند مسئله محدود، مسایلی که ذهن او در سراسر دوره ی حیات فکریش به آن ها مشغول بود. اول تلاش او برای بنیانگذاری جامعه شناسی بر پایه ی تجربی بود. زمانی که اگوست کنت، جامعه شناسی را وضع کرد، امیل دورکیم بود که پایه هایی به جامعه شناسی بخشید که آن را با اندیشه خود، ساخته بود و این حوزه دارای موضوع علمی، متفاوت از رشته های علمی موجود بود. به این ترتیب، برای مثال هنگامی که روان شناسی درگیر مطالعه ی عوامل روان شناختی بود، دورکیم ایده ی واقعیت اجتماعی را برای تمایز موضوع جامعه شناسی از روان شناسی رواج داد. زمانی که روان شناسی به مطالعه عوامل درونی فرد می پرداخت، جامعهشناسی قرار بود عواملی را مطالعه کند که نسبت به افراد، خارجی و همچنین اجباری بودند. این نوع نگرش، جامعهشناسی را کانون ارتباط با پدیدههای جمعی مانند گروهها، جوامع و فرهنگ ، قرار داد.
به این ترتیب اندیشه دورکیم در جامعه شناسی، در مرحله ای منجر به کانونی بودن فعلی آن در ارتباط با چنین پدیدههایی جمعی شد.[۹] دورکیم عنوان میکند: «جامعهشناسی به هیچ علم دیگری پیوسته نیست بلکه خود علمی ممتاز و مستقل است و احساس این که واقعیت اجتماعی جنبه خاصی دارد چنان برای جامعهشناسی ضروری است، که تنها معارفی که بالاخص بر جامعهشناسی مبتنی باشد، میتواند او را برای فهم واقعیت های اجتماعی مهیا سازد.»[۱۰]
دومین مسئله ای که دورکیم به آن پرداخت، معنی پیدایش فردگرایی در جامعه ی نوین بود. زمینه ی آثار دورکیم، انقلابی بود که چندان در اجرای شعارهای خود (آرمانهای فردگرایی لیبرالی) توفیق نیافته بود. او در رساله ی دکتری خود (تقسیم کار) نشان داد که آرمانهای فردگرایی مبین پیدایش نوع جدید از نظم اجتماعی است و گونه ای آسیب شناسی به شمار نمیرود.[۱۱]
دورکیم در مقاله ای به نام فردگرایی و روشنفکران که پیرامون قضیه ی معروف به دریفوس[۱۲] نوشته بود، سعی کرد تا تفسیری از فردگرایی به دست دهد که از عقاید جامعه شناختی اش برخواسته بود. وی استدلال کرد که باید میان برداشتی از فردگرایی که در فایده گرایی و اقتصاد سیاسی کلاسیک بیان شده است و آرمانهای فردگرایی اخلاقی که در روند تحول اجتماعی به وجود آمده است تمایز قایل شد.
مورد اول بر مفهوم فرد جا افتاده ای مبتنی است، که با وارد شدن در مناسبات مبادله ای با دیگران جامعه را می آفریند در واقع به این تز مربوط شده است که جامعه را می توان به عمل متقابل منافع خودپرستانه تقلیل داد. ولی این تز، که تجلی فلسفه ی خاصی است، کاملاً با فردگرایی به عنوان مجموعه ای از آرمانهای اخلاقی که دورکیم از آن ها با عنوان “پرستش فرد” یاد میکند متفاوت است، فردگرایی اخلاقی، مخالف نفع فردی بر اساس هرج و مرج است . فردگرایی اخلاقی خود را نمی ستاید بلکه بر عکس در جهت آن ارزشهای اخلاقی است- یعنی آزادی و برابری- که در سبز فایل میتواند شالوده ی همبستگی اجتماعی را فراهم آورد.[۱۳]بعبارتی فرد گرایی دورکیم برای حفظ همبستگی اجتماعی درجامعه کاربرد دارد، آنجا که درجریان تحول و گذار جوامع، به همبستگی ارگانیک نایل میشوند.
پرداختن به سرچشمه ها و سرشت نیروی اخلاقی، سومین مضمونی است که بر سراسر آثار دورکیم حاکم است. او نه تنها به انتقاد از فیلسوفان اجتماعی محافظه کاری پرداخت که در آرزوی بازگشت به نوعی نظم اخلاقی منسوخ بودند، بلکه لیبرالهای فایده گرا را نیز، که معتقد بودند جامعه ی جدید میتواند و باید صرفاً بر داد و ستد مبتنی باشد مورد انتقاد قرار داد.[۱۴]
[جمعه 1401-09-25] [ 06:32:00 ب.ظ ]
|