خستگی فیزیولوژیک: خستگی فیزیولوژیک با استراحت ناکافی، تلاش بدنی، یا فشار ذهنی بدون ارتباط با بیماری زمینهای طبی آغاز میشود. کاهش اشتیاق و بیحوصلگی نیز در ایجاد آن نقش دارد. گاهی اوقات ورزشکاران حرفهای، حین تمرینات سنگین، خستگی خود را به اشتباه بیماری یا افسردگی تلقی میکنند. برعکس ممکن است در یک ورزشکار با اندام مناسب، پس از یک هفته ورزشنکردن، خستگی و افسردگی روی دهد. زمانی که به علت آسیب، تمرین ورزشکار محدود میگردد، انجام ورزش در حد کمتر از حداکثر[۲۲۶] به رفع این علایم کمک میکند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
خستگی شناختی: یکی از انواع خستگی، خستگی شناختی است که تبیینی برای درماندگی است: مواجهه با رویدادهای غیرقابل کنترل منجر به کاهش فعالیت شناختی، اختلال در توجه و بازداری اطلاعات میشود (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸). خستگی شناختی به عنوان یک حالت روانشناختی ناپایدار که در آن منابع شناختی هدف کاهش مییابد، تعریف شدهاست. زمانی که افراد در این حالت قرار میگیرند، کمتر میتوانند از راهبردهای پیچیده، منظم یا انعطافپذیر پردازش استفاده کنند. بدین ترتیب، عملکرد افراد در حالت خستگی شناختی در تکالیفی که استفاده از انواع راهبردها را شامل میشود، آسیب میبیند، در حالی که، عملکرد آنها در تکالیفی که فقط از یک منبع استفاده میشود، آسیب نمیبیند (غنایی، فراهانی، عبداللهی، شکری، ۱۳۸۳).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

خستگی ثانویه: خستگی یکی از رایجترین شکایتهای اصلی مراجعان به پزشکان عمومی و متخصص است. خستگی یکی از علایم اولیه سندرم خستگی مزمن است، و با تعدادی از بیماریهای شدید و مزمن، مانند آرتیریت روماتوئید[۲۲۷]، سرطان و مولتیپل اسکلروزیس، رابطه دارد. خستگی همچنین در برخی از درمانهای خاص پزشکی، مانند پرتوافشانی یا شیمیدرمانی شایع است (شن و همکاران، ۲۰۰۶).
۲-۴-۱- خستگی فیزیولوژیکی در مقابل روانشناختی
خستگی فیزیولوژیکی، ازدستدادن ظرفیت تولید نیروی حداکثری در طول فعالیتهای عضلانی یا ناکامی اعضای عملکردی است. ممکن است در نتیجه مصرف بسیار زیاد انرژی؛ یا نقصان هورمونها، انتقالدهندههای عصبی یا زیرلایههای[۲۲۸] ضروری فیزیولوژیکی، به وجود آید. خستگی فیزیولوژیکی میتواند با تب[۲۲۹]، عفونت، کمخونی، اختلالات خواب، و بارداری پیوند داشتهباشد. برعکس، خستگی روانشناختی به عنوان حالتی از ماندگی[۲۳۰] مرتبط با انگیزش کاهشیافته، تعریف میشود. خستگی روانشناختی با استرس و سایر تجارب شدید هیجانی رابطه دارد و میتواند با افسردگی و اضطراب همراهی کند.
۲-۴-۲- خستگی مرکزی در مقابل پیرامونی
الگوهای مرکزی خستگی، به بدکارکردی CNS، مانند انتقال تخریب شده بین CNS و سیستم عصبی پیرامونی، یا اختلال نواحی خاصی از CNS، مانند منطقه هیپوتالاموسی[۲۳۱]، اشاره دارد. درمقابل، الگوهای پیرامونی خستگی، خستگی را به عنوان نتیجه اختلال سیستم عصبی پیرامونی، مانند انتقال مختل عصب-ماهیچه ای[۲۳۲] در صفحه حرکتی نهایی[۲۳۳]، در نظر گرفتهاست. با این حال، بقیه، واژه مرکزی را برای اشاره به علتشناسی روانشناختی به کار میبرند، در حالی که، از استفاده از پیرامونی به علتشناسی جسمی خستگی اشاره دارد.
در حالی که رویکردهای دوگانه عمومیت یافتهاند، چنین تعاریفی در زمینه در برگرفتن ماهیت چندبعدی خستگی شکست خوردهاند (شن و همکاران، ۲۰۰۶). در تقسیمبندی دیگری، خستگی را میتوان به انواع ثانویه، فیزیولوژیک و مزمن طبقهبندی کرد. خستگی ثانویه به شرایط طبی زمینهای ناشی میشود و ممکن است یک ماه یا بیشتر به طول بیانجامد، اما معمولاً کمتر از ۶ ماه طول میکشد. خستگی فیزیولوژیک عبارت است از عدم توازن میان ورزش، خواب، رژیم غذایی یا سایر فعالیتها که ناشی از بیماری زمینهای نبوده و با استراحت برطرف میشود. خستگی مزمن بیش از ۶ ماه طول میکشد و با استراحت برطرف نمیشود (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۳- خستگی و تشخیصهای افتراقی
در حالی که درجهای از خستگی برای هر ورزشکاری در دوره های سنگین تمرینی، بهنجار است، بالینگران باید بتوانند بین این خستگی جسمی و خستگی شدید طولانی که میتواند در نتیجه شرایط آسیبشناختی رخ دهد، تمایز قائل شوند. در حالی که، خستگی مزمن میتواند نشانه آشکار بسیاری از بیماریهای قابل درمان و مضر باشد، شرایط پزشکی که منجر به خستگی مزمن میشوند، مستثنی شدهاند[۲۳۴]. بنابراین، بالینگران باید بین خستگی مزمن مرتبط با تمرین و خستگی مزمن به دلایل پزشکی دیگر، و همچنین بین سندرم خستگی مزمن و سندرم بیشتمرینی، تمایز قائل شوند (درمن[۲۳۵] و همکاران، ۱۹۹۷). اما، در بسیاری از موارد، تمایز قائلشدن بین سندرم خستگی ناشناخته، سندرم خستگی مزمن و سایر شرایط توضیح دادهنشده پزشکی، مانند فیبرومیالژیا[۲۳۶] ، سردرد تنشی[۲۳۷] و سندرم روده تحریکپذیر[۲۳۸]، به دلیل اینکه بسیار شبیه و اساساً دارای همپوشی هستند، مشکل است (امویگیلن[۲۳۹]، سینما[۲۴۰]، جیامهرمنز[۲۴۱] و کوایز[۲۴۲]، ۲۰۰۷). تشخیصهای افتراقی خستگی عبارتند از: مسائل مرتبط با سبک زندگی، شرایط جسمانی، اختلالات روانی و عوارض جانبی درمان (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۴- خستگی و خوابآلودگی: خستگی و خوابآلودگی دو واژهای هستند که اغلب هم در نوشتجات علمی و هم در کار بالینی، به جای یکدیگر به کار میروند. ایجاد تمایز بین این دو علامت دشوار است. با وجود ابزارهای مختلفی که برای خستگی و خوابآلودگی ساخته شدهاست، تمایز قائلشدن بین این دو باز هم تا حدی مبهم باقی میماند. هیچ کدام از این دو، پدیده های واحدی نیستند، بلکه هر دو پدیدههایی ناهمگن[۲۴۳] و پیچیدهاند. خستگی و خوابآلودگی اغلب به عنوان نتیجهای از محرومیت از خواب، با هم وجود دارند، و اغلب بیمارانی که از خستهبودن شکایت میکنند، آنها را تجربه میکنند. با این حال، با یک ارزیابی دقیقتر، میتوان دید که خستگی و خوابآلودگی دو علامت متمایز، ولی وابسته به هم هستند ( شن و همکاران، ۲۰۰۶).
خوابآلودگی، اختلال در مکانیزم طبیعی بیداری[۲۴۴] است و با تمایل به خوابیدن مشخص میگردد. افرادی که خوابآلود هستند، به طور موقت با فعالیت بیدار میشوند، ولی خستگی با فعالیت تشدید میشود (حداقل در کوتاهمدت). بیماران خوابآلود پس از چرتزدن احساس بهتری دارند، در حالی که بیماران دچار خستگی از کمبود انرژی، خستگی ذهنی، استقامت ضعیف عضلانی، بهبود تأخیری پس از فعالیت فیزیکی، و فقدان خواب نشاطآور شکایت دارند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۵- خستگی و افسردگی: خستگی و افسردگی دو پدیده جدا از هم، ولی مرتبط هستند. شدت خستگی رابطه قوی تری با عملکرد جسمی دارد، در حالی که افسردگی رابطه قویتری با عملکرد روانشناختی دارد (هدلندسمیت[۲۴۵] و ایوالوز[۲۴۶]، ۲۰۰۹).
هرچند ممکن است خستگی و افسردگی همزمان وجود داشتهباشند، پزشک باید به منظور درمان صحیح، این دو را از هم افتراق دهد. بیماران دچار خستگی اظهار میدارند که به علت فقدان انرژی یا نیرو قادر به انجام فعالیتهای خاص نیستند، در حالی که، توصیف بیمار افسرده کلیتر است؛ مثلاً میگوید که قادربه انجام هیچ کاری نیست (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸). خستگی و افسردگی به طور مستقلی به ناتوانی در افراد مبتلا به سندرم خستگی مزمن مرتبط هستند. افسردگی در واقع شدیداً روی قدرت رابطه بین خستگی و سطوح ناتوانی در طول دامنهای از حوزه ها، شامل میانجیگری کامل در حوزههایی که شامل عملکرد روانشناختی هستند، تأثیر میگذارد (هدلندسمیت و ایوالوز، ۲۰۰۹).
۲-۴-۶- خستگی و مسائل روانشناختی: خستگی و اختلالات روانپزشکی مشکلات رایجی هستند که اغلب با هم رخ میدهند. با وجود این همپوشانی، تقریباً ۷% بزرگسالان از خستگی بدون علائم روانپزشکی معنادار رنج میبرند. در حالی که خستگی و اختلالات روانپزشکی در برخی عوامل خطرزا با هم سهیم هستند، انرژی مفرط در دوران کودکی و چاقبودن در بزرگسالی، عوامل خطر ویژهای برای خستگی هستند. افرادی که مبتلا به خستگی هستند، گروه بسیار ناهمگنی هستند. در حالی که اختلالات روانی رایج، مانند افسردگی و اضطراب، از عوامل مهم ایجادکننده خستگی هستند، اقلیت چشمگیری از افراد مبتلا به خستگی (با نیمرخ عامل خطر واحد) از خستگی بدون اختلالات روانپزشکی رنج میبرند. این افراد سطوح بالایی از علائم روان شناختی را دارند و احتمال مبتلاشدن آنها به بیماریهای روانپزشکی بیشتر است. در کل ضمن این که نباید اهمیت بالای عوامل روانشناختی در علتشناسی و درمان خستگی را از نظر دور داشت، باید به شواهد مبتنی بر وجود تشخیص جداگانه خستگی روانی[۲۴۷]، تأکید کرد (بیهاروی[۲۴۸]، وسلی[۲۴۹]، کاه[۲۵۰] و هاتاپ[۲۵۱]، ۲۰۰۹).
محققان ابعاد روانشناختی تعیینکننده خستگی را بررسی کردهاند. برای مثال، دریافتهاند که بعد برونگرایی/هیجانخواهی[۲۵۲] نمایانگر خستگی است. اضطراب نیز از عوامل مستعدکننده افراد برای خستگی است (ویجسوریا[۲۵۳]، ترن[۲۵۴] و کریج[۲۵۵]، ۲۰۰۷).
۲-۴-۷- خستگی کلی
خستگی که به ادراک فرد از فرسودگی[۲۵۶] جسمی، روانی، یا هردو اشاره دارد (بال و همکاران، ۲۰۰۹)، یکی از علایم شایع تظاهرکننده در حیطه مراقبتهای اولیه بوده، و بر انجام کار، زندگی خانوادگی و روابط اجتماعی اثرات منفی میگذارد (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸). خستگی در جمعیت شاغل، به عنوان عامل اصلی ناتوانکنندگی و حتی تهدیدکننده حیات شناخته شدهاست (شن و همکاران، ۲۰۰۶). با وجود شیوع بالای خستگی، این مسئله اغلب در تعداد کمی از مبتلایان آن، شناسایی و درمان میشود. یکی از علل این مسئله، وجود برخی ویژگیهای مشابه با خوابآلودگی شدید روزانه (EDS)[257] در خستگی است که شناسایی آن را مشکل میکند. علت دیگر، این است که خستگی به طور ذهنی ادراک میشود، و اندازهگیریهای آن هم اساساً ذهنی هستند (شن و همکاران، ۲۰۰۶). مطالعاتی که بر علتشناسی خستگی متمرکز شدهاند، بیشتر روی عوامل زیستشناختی آن تحقیق کردهاند (بال و همکاران، ۲۰۰۹).
خستگی میتواند بسیار خطرناک باشد، به طوری که، خستگی رانندگان به عنوان یکی از علل اصلی تصادفات، در سطح جهان، شناخته شدهاست و مسئول ۴۰% تصادفات بسیار مهیب است (ویجسوریا و همکاران، ۲۰۰۷). کار بیش از حد، شرایط نامساعد، بیماری ویروسی، عفونت دستگاه تنفس فوقانی، کمخونی، بیماری ریه، داروها، سرطان و افسردگی از علل شایع هستند. در خستگی تفاوت جنسیتی نیز مشاهده شدهاست. مردان و زنان به شوههای متفاوتی خستگی خود را توصیف میکنند: مردان نوعاً احساس خستگی خود را ابراز میکنند، در حالی که زنان اظهار میکنند احساس افسردگی یا اضطراب دارند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۸- درمان خستگی
درمان تمامی انواع خستگی باید شامل یک برنامه ریزی ساختارمند برای فعالیت فیزیکی منظم باشد که شامل ورزشهای کششی و هوازی، نظیر پیادهروی است. کافئین و مدافینیل[۲۵۸] میتوانند برای مواقعی که بیمار نیاز به هشیاری دارد، مفید باشند. خواب نیمروز برای تقویت عملکرد به اثبات رسیدهاست. مهارکنندههای انتخابی بازجذب سروتونین نظیر فلوکستین، پاروکستین یا سرترالین ممکن است در بیماران دچار افسردگی، سبب افزایش انرژی شوند. بیماران مبتلا به خستگی مزمن ممکن است به رفتار درمانی شناختی پاسخ دهند. برای درمان اثربخش در درازمدت ویزیتهای پیگیری منظم و برنامهریزیشده به جای ملاقاتهای فوری و منفرد توصیه میشود. در درمان از رفتاردرمانی شناختی نیز استفاده میشود. تناسب فیزیکی نیز میزان انرژی را افزایش میدهد. در افراد دچار خستگی، بدون توجه به عامل آن، ورزش نظارتشده ،به مدت ۱۰ هفته، سبب افزایش میزان انرژی میگردد. فرابررسیها اثربخشی ورزش ساختارمند و منظم را مورد تأیید قراردادهاند .انجام تمرینهای هوازی، استقامتی یا انعطافپذیری، به مدت ۴ هفته، با بهبود انرژی و کاهش خستگی همراه است. انجام ورزش هوازی به میزان متوسط )مثلا روزانه ۳۰ دقیقه پیادهروی (بیش از هر مداخله مطالعهشده دیگری با اثرات مثبت بر خستگی همراه است. به استثنای بیماران مبتلا به افسردگی، درمان دارویی )شامل محرکها (فقط در کوتاهمدت مؤثر است. خستگی، حتی اگر به روند بیماری مرتبط باشد، با عدم تعادل میان خواب، استرس، یا مهارتهای تطبیق با مسایل روانی-اجتماعی همراه است. ایجاد تعادل میان این عوامل از میزان فشار میکاهد و از دارو مؤثرتر است (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
درمان خستگی ثانویه
در درمان خستگی ثانویه، باید در صورت امکان داروهایی که عامل ایجاد خستگی هستند، قطع شده یا جایگزین شوند و پارامترهای فیزیولوژیک اصلاح شوند. در بیماران دچار سرطان، بیماری کلیه، یا سایر بیماریهای مزمن همراه با کمخونی، چنانچه سطح هموگلوبین )در صورت لزوم با بهره گرفتن از اریتروپویتین) در حد ۱۰g/dL نگه داشتهشود، از میزان خستگی بیمار کاسته میشود. زنانی که کمخون نبوده، چرخه های قاعدگی را تجربه میکنند، و سطوح فریتین آنها در حد پایین طبیعی است، چهار هفته پس از مصرف مکمل آهن بهبود انرژی را گزارش میکنند. عامل خستگی هر چه باشد، انجام هر یک از انواع ورزش روزانه، حفظ روابط بین فردی، و بازگشت به کار به طور پایدار، به بهبود آن منجر میشود. فعالیت هوازی به طور متوسط و منظم) یعنی ۳۰ دقیقه پیادهروی یا فعالیت معادل آن در اکثر روزهای هفته( بیش از استراحتکردن سبب کاهش خستگی مرتبط با بیماری میگردد. در بیماران مبتلا به سرطان، یوگا، درمان گروهی و درمان استرس، خستگی را کاهش میدهد. در بیمارانی که تظاهرات آنها وجود افسردگی را مطرح میکند، میتوان به مدت ۶ هفته مهارکنندههای انتخابی بازجذب سروتونین (SSRI) را امتحان کرد. محرکهای روانی[۲۵۹] (مثل متیل فینلات[۲۶۰] و مدافینیل[۲۶۱]) در بیماران مبتلا به عفونت ویروس نقص ایمنی انسانی، مولتیپل اسکروز، یا سرطان، سبب بهبود خستگی در کوتاهمدت میشوند. محرکها به ندرت عملکرد فرد را به میزان قبل از بیماری باز میگردانند و این داروها با سردرد، بیقراری، بیخوابی، و خشکی دهان همراه هستند. در صورت مصرف، بهترین زمان استفاده از آنها مواقعی است که نیاز به هوشیاری وجود دارد (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
درمان خستگی فیزیولوژیک
خواب کافی) یعنی معمولا تا ۸ ساعت در شب برای بزرگسالان( فشارها را کاهش داده و سبب بهبود خلق و خو میگردد. بیماران باید فعالیتهای روزانه خود را به خوبی تنظیم کنند تا بر حسب نیازشان، خواب کافی و بهداشت خواب مناسبی داشته باشند. توصیهها برای بهداشت خواب مناسب عبارتاند از: بیدا شدن در هنگام صبح در یک زمان مشخص؛ افزایش فعالیت در بعد از ظهر؛ اجتناب از ورزش حین غروب یا قبل از خواب؛ افزایش زمان مواجهه روزانه با نور روشن؛ استحمام با آب داغ، دو ساعت قبل از زمان خواب؛ اجتناب از کافئین، نیکوتین، الکل و مصرف غذا و نوشیدنی زیاد حین غروب؛ استفاده از اتاق خواب فقط برای خواب و فعالیت جنسی؛ و رعایت مواردی همچون به حداقل رسانیدن نور و سر و صدا و خاموشکردن تلویزیون در زمان خواب. چرتزدن (خواب کوتاه) ممکن است مفید باشد. اما باید به کمتر از یک ساعت در اوایل بعد از ظهر محدود شود. زمان های مرخصی از کار نیز میزان خستگی را به حداقل رسانده و استرس را کاهش میدهند (روزنتال و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۴-۹- پژوهشها
مرورها بر پیشبینهای خستگی، به جای اینکه خستگی را به عنوان نشانهای رایج در پرستاران اولیه[۲۶۲] یا جمعیت عمومی بررسی کند، عموماً روی بیماران خاصی، مخصوصاً مبتلایان به سندرم خستگی مزمن، متمرکز شدهاند. شمار عظیمی از مطالعات در این زمینه روی بیماران بیمارستانی انجام شدهاند (نیجرولدر[۲۶۳]، ویدیهارست[۲۶۴] و ویت[۲۶۵]، ۲۰۰۸). بسیاری از مطالعات در مورد خستگی، روی عوامل جسمی متمرکز شدهاند، و نسبت به عوامل روانی بیتوجهی نشاندادهاند. اهمیت مشخصکردن مؤلفه های روانی خستگی (مانند شخصیت برونگرا و مستعد تنش) که از طریق خودارزیابی سنجیده میشود، روشن شدهاست (ویجسوریا و همکاران، ۲۰۰۷). اطلاعات در مورد عوامل پیشبین[۲۶۶] آن، جهت پیشبینی بهتر شرایط خستگی در ارتباط با زیرمجموعههای بیماران و متعاقباً تسهیل تصمیمگیری در مورد آن، مورد نیاز است (نیجرولدر و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۵- فرسودگی ورزشی
فرسودگی حالتی از خستگی جسمی، روانی و هیجانی است، و تأثیر منفی روی سرزندگی[۲۶۷]، هدفمندی[۲۶۸]، خودانگاره[۲۶۹]، و نگرشها[۲۷۰] نسبت به زندگی و ورزش دارد ( شافلی و همکاران، ۱۹۹۳).
فرسودگی شغلی یکی از عمدهترین پیامدهای اجتنابناپذیر استرس شغلی است. کارکنان حرف خدمات اجتماعی از اولین کاندیداهای فرسودگی شغلی محسوب میشوند. محیطهای شغلی همواره گرفتار طیف وسیعی از عوامل استرسزا نظیر مواجه با بیماریهای شدید و مرگ بیماران، حجم زیاد کار و ابهام نقش هستند. عواملی مانند شیفت کاری، استفاده ناکافی از توانایی های شخصی، زیادبودن حجم کار، تبعیض در میزان دستمزد، مبهمبودن آینده شغلی، رابطه با همکاران، وضعیت کیفی ابزار آلات و احتمال خطر جسمی و کمی حجم کار در یک محیط کار پرتکرار و یکنواخت در ایجاد فرسودگی شغلی دخالت دارند (مک گریث[۲۷۱]، رید[۲۷۲] و بور[۲۷۳]، ۲۰۰۳). استرس شغلی امروزه تا حدی در سازمانها شایع شدهاست. نهتنها فشارهای شغلی به عملکرد کارکنان آسیب میزنند، بلکه با تأثیرات منفی روی سلامت و بهزیستی[۲۷۴] آنها همراه هستند. این تبعات منفی برای کارکنانی پیش میآید که احساس میکنند تقاضاهای شغلی فراتر از توان آنها است (ماسلاچ و لیتر[۲۷۵]، ۲۰۰۸). فشار بیامانی که خوب مدیریت نشود، ممکن است منجر به نشانه های جسمی، هیجانی و رفتاری که نشان دهنده خطر فرسودگی هستند، شود. نشانه های جسمی فرسودگی شامل انرژی کم/خستگی، بیخوابی با خوابیدن بیش از حد، تنش عضلانی، کاهش/افزایش اشتها، سردرد، کاهش میل جنسی، احساس نامعلوم بیماری، سرماخوردگیهای مکرر، نبض سریع، تپش قلب، فشارخون بالا، اختلالات گوارشی، خارش، تکرر ادرار، و ضعف و لرزش هستند. نشانه های روانی/هیجانی فرسودگی شامل احساس ازدستدادن کنترل، احساس پوچی، احساس بیکفایتی، فرموشکاری، پایداری در عقاید، احساس بهدامافتادن، مشکلات تمرکز، ملال، احساس ناهماهنگبودن کار با ارزشهای شخصی، ازدستدادن شوخطبعی، انکار، گسستگی، غمگینی، بیمناکی/اضطراب، محرومیت، و غوطهورشدن در فکر هستند. نشانه های رفتاری فرسودگی شامل آسیبپذیری؛ افزایش روزهای بیماری؛ افزایش استفاده از داروها و الکل؛ آهکشیدن؛ تحریکپذیری/عصبانیت؛ گریانبودن؛ انزوا؛ بدگمانی؛ سخت کارکردن ولی چندان مولدنبودن؛ تغییرات در روابط؛ و غیر پاسخگوبودن هستند( ماسلاچ و لیتر، ۲۰۰۸).
۲-۵-۱- تعاریف فرسودگی و فرسودگی ورزشی
رایجترین تعریف از فرسودگی شغلی را ماسلاچ و جکسون[۲۷۶] ارائه نمودهاند: فرسودگی شغلی سندرمی روانشناختی شامل خستگی عاطفی، مسخ شخصیت و کاهش موفقیت فردی است. خستگی عاطفی به ازبینرفتن منابع هیجانی یا تخلیه توان روحی اطلاق میشود. مسخ شخصیت، تمایلات بدبینانه و پاسخ منفی به اشخاصی است که معمولاً دریافتکنندگان خدمت از سوی فرد هستند. کاهش موفقیت فردی به کمشدن احساس شایستگی در انجام وظیفه شخصی و ارزیابی منفی از خود در رابطه با انجام کار تلقی میشود (طلایی، مخبر، محمدنژاد و ثمری، ۲۰۰۸). فرسودگی ورزشی ممکن است در مرود نخبگان بیشتر به چشم آید؛ کسانی که باید وقت و تلاش بیش از حد معمولی را برای رسیدن به موفقیت صرف کنند (هاج و همکاران، ۲۰۰۸). فرسودگی هیجانی و جسمی با بیشتمرینی مرتبط هستند. در حالت فرسودگی، علاوه بر ازدستدادن چشمگیر انرژی جسمی و هیجانی، ارزیابی ورزشکار از توان ورزشی خود منفی میشود.
تعاریف فرسودگی ورزشی:
تعریف اسمیت: اولین تعریف توسط روانشناسی به نام اسمیت (۱۹۸۶) که فرسودگی را از چشمانداز استرسی دیدهاست، ارائه شدهاست. او معتقد بود که فرسودگی ورزشی نتیجه استرس مزمن است. به دلیل تجربهکردن استرس در طول زمان، یک فعالیت (ورزش) که قبلاً لذتبخش بودهاست، دیگر لذتبخش نیست. این منجر به پسرفت اجتماعی، روانشناختی و جسمی در ورزش خود میشود (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹) بر اساس تعریف اسمیت، ویژگیهای فرسودگی ورزشی شامل ازدستدادن بستگی و علاقه به یک فعالیت؛ مسخ شخصیت، که در آن شخص نسبت به یک فعالیت بیشتر غیرشخصی میشود؛ و احساسات منفی از موفقیت که ناشی از سطوح پایینتر اعتمادبهنفس و احتمالاً سطوح بالاتر افسردگی است، میشود (لایی و اسوسگینز، ۲۰۰۳).
تعریف ریدیک: فرسودگی ورزشی باید به عنوان یک سندرم در نظر گرفتهشود که با ویژگیهای (الف) فرسودگی جسمی و هیجانی، (ب) نزول توان ورزشی، و(ج) احساس کاهشیافته کفایت، مشخص میشود. محققان جدید روانشناسی ورزشی مانند کرسولد، اکلوند، پریس، ویز، ریدیک و اسمیت، مفهومسازی ریدیک از فرسودگی ورزشی را پذیرفته اند و در تحقیقات جدید این مفهوم مورد استفاده قرار میگیرد (هاج و همکاران، ۲۰۰۸).
تعریف ماسلاچ: ماسلاچ فرسودگی را با ویژگیهای تجربه خستگی جسمی، بیدقتی و کمبود میل که معمولاً محصول استرس بیش از حد است، تعریف کرده است. استرسهای زیاد منجر به این احساس در فرد میشوند که بهتر است ورزش را کنار بگذارد (لایی و اسویگینز، ۲۰۰۳).
تعریف ولی[۲۷۷]، آرمیسترانگ[۲۷۸]، کمار[۲۷۹] و گرین لیف[۲۸۰] (۱۹۹۸): بریدن روانی، هیجانی و جسمی از فعالیتها (لایی و اس ویگینز، ۲۰۰۳).
۲-۵-۲- مراحل فرسودگی
مراحل فرسودگی را چنین بیان کردهاند:

    1. وجود عوامل محیطی: عوامل جسمی (مانند بیشتمرینی و صدمه[۲۸۱])؛ عوامل سازمانی (مانند محدودیتهای زمانی و مشکلات سازمانی)؛ و عوامل اجتماعی-بینفردی[۲۸۲](گولد و همکاران، ۱۹۹۶).
    1. وجود عوامل شخصیتی خاص: انتظارات بالا، کمبود لذت، کمبود مهارتهای جرأتورزی، کمالگرایی، مهارتهای ارتباطی ضعیف، راهبردهای ضعیف برای مقابله با استرس، و کمبود کنترل شخصی در تمرین (گولد و همکاران، ۱۹۹۶).
    1. ارزیابی شناختی: علل محیطی و شخصیتی خود به خود منجر به فرسودگی نمیشوند. ارزیابی شناختی مرحله بعدی فرایند فرسودگی است. ارزیابی شناختی تعامل بین عقاید و ادارکهای شخصی، و عوامل محیطی است. توان ادراکشده ورزشکار برای روبروشدن با تقاضاهای موقعیت، ضرورتاً اثر عوامل محیطی و شخصیتی را تعدیل میکند. هنگامی که ورزشکاران معتقد نباشند که میتوانند تقاضاهای روانی، رقابتی، اجتماعی، هیجانی و جسمی فرا روی خود را برآورده کنند، موقعیت طاقتفرسا به نظر میرسد. چیزی که این موضوع را پیچیده میکند، این است که اگر فرد احساس نکند که موقعیتی به اندازه کافی چالشبرانگیز است، نتیجه ملالت[۲۸۳]و بیعلاقگی[۲۸۴]است. بدین لحاظ، این ضروری است که ورزشکاران احساس کنند که مهارتهایشان به طور متعادلی به چالش کشیده میشوند (جکسون و سیکزنمیهالی[۲۸۵]، ۱۹۹۹).
    1. پاسخهای رفتاری: پاسخهای رفتاری مرحله نهایی الگوی شناختی-عاطفی اسمیت را هستند. پاسخهای رفتاری محصول ارزیابیهای شناختی و پاسخهای روانشناختی مانند خستگی و اضطراب هستند. پاسخهای رفتاری پیشایند فرسودگی عبارتند از: خلق متغیر، سردی، مسخ شخصیت، اضطراب، انزاوای عاطفی، خستگی، افت انگیزه، اعتمادبهنفس پایین، افت عملکردی، و حتی مصرف مواد. پاسخهای رفتاری (یا نشانه ها) معمولاً منفی هستند، چرا که علاوه بر عملکرد ورزشکار، اثر قطعی روی بهزیستی او نیز میگذارد. گرچه این نشانه های فرسودگی اساساً راهبردهای مقابلهای طبیعی هستند، این بدان معنا نیست که آنها نمیتوانند و نباید تغییر کنند (هنچسن[۲۸۶]، ۱۹۹۸).

۲-۵-۳- درمان
مداخلات مهم در درمان فرسودگی میتوانند دادن یک استراحت در وسط روز، استراحت برنامهریزیشده برای کسانی که وظیفه های بالینی دارند، تمجید و تحسین بیشتر، نظام تشویقی برای حفظ علایق و افزایش بهره وری کار، باشند. راه دیگر آموزش ورزشکاران در زمینههایی، مانند زمانبندیکردن آموزش، مدیریت استرس، تجدید قوا، تغذیه و حفظ توازن در زندگی فرد است (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
۲-۵-۴- فرسودگی و خستگی
از نتایج فرسودگی ورزشی، میتوان به خستگی جسمی یا هیجانی، مسخ شخصیت، و احساس شایستگی کمتر اشاره کرد (گولد و آویتلی، ۲۰۰۹).
۲-۵-۵- فرسودگی و ماندگی
واژه ماندگی نیز به فرسودگی ربط دادهشدهاست. گولد و همکاران (۱۹۹۶) کهنگی را به عنوان شرایطی که در آن تمارین و رقابتها در یک دوره با تغییرات خیلی کمی ثابت باقی میمانند، تعریف کردهاند (لایی و اسویگینز، ۲۰۰۳).
ورزشکاران کمبود فعالیتهایمتنوع را دارند که منجر به خستهشدن آنها از ورزششان میشود. با تمارین روزانه که حداکثر ۲۰ ساعت در هفته، بهطولمیانجامند، ورزشکاران در پیداکردن زمانی برای خودشان مشکل دارند و همه زمانشان برای ورزش صرف میشود (لایی و اسویگینز، ۲۰۰۳).
۲-۵-۶- فرسودگی و کمالگرایی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...