در واقع هموارسازی سود، ناشی از احساس به این نیاز است که مدیریت میخواهد پدیده عدم اطمینان محیط را خنثی نماید و نوسانهای عملکرد سازمان را که ناشی از چرخه میان دورهای که مبتنی بر رونق و کساد است، کاهش دهد.
دلایل بیدلمن در تحقیقی که میچلسون و همکارانش در سال ۱۹۹۹انجام دادند تأیید شد. تحقیق آن ها نشان میدهد که هموارسازی سود بر بازده سهام شرکتها تأثیر گذاشته و بازار به سودهای هموار پاسخ مثبت نشان میدهد.
انگیزه های مدیریت سود در بر کیرنده موارد ذیل میباشند که اولین بار توسط (هب ورث)بیان شد وتوسط گردون در قالب فرضیه های زیر مورد بررسی و آزمون قرار گرفت(چانی و دیگران، ۲۰۰۹).
الف)- پاداش
ب)- قبول شروط قرار دادن وام
ج)- سنجش مسئولیت
د)- ارائه قیمت اولیه سهام
ه)- انتخابهای حسابداری
و)- حداقل کردن مالیات سود
ی)- سایر انگیزه ها(پانن[۲۳]، ۲۰۰۹).
همان گونه که ذکر شد این فرضیه که ممکن است شرکتها به طور تعمدی سود را هموار سازند برای اولین بار توسط «هپ ورث» بیان شد و توسط «گردون» با مجموعه ای از فرضیات توسعه داده شد:
فرضیه ۱: ضابطهای که مدیران شرکت از میان اصول حسابداری تعدادی را انتخاب میکنند ماکزیمم کردن مطلوبیت یا آسایش خودشان است.
فرضیه ۲: مطلوبیت مدیران با: ۱ – امنیت شغلی ۲ – نرخ رشد سودشان و ۳ – نرخ رشد اندازه شرکت افزایش مییابد.
فرضیه ۳ – به دست آوردن اهداف مدیریت که در فرضیه ۲ بیان شد بستگی به رضایت سهامداران از عملکرد شرکت دارد.
فرضیه ۴: سهامداران با افزایش نرخ رشد سود (یا متوسط نرخ بازدهی دارایی) و ثبات در سود راضی میشوند.
بنابرین این نظریه مطرح شد که فرض کنیم چهار فرضیه فوق مورد قبول واقع شوند یا صحیح باشند. مدیران با توجه به محدودیتهایی که بر قدرتشان وجود دارد سعی میکنند که: ۱ – سود گزارش شده را هموار سازند و ۲ – نرخ رشد سود را هموار کنند(مرادی، ۱۳۸۷).
به طور خلاصه برای هموارسازی سود، انگیزه های متعددی برشمرده شده است که میتوان به تاثیر بر قیمت و ریسک سهام دستکاری پاداش جبران خدمات مدیران رهایی از محدودیتهای قراردادهای بدهی و… اشاره کرد. باید یادآور شد که انگیزه برای هموارسازی سود محدود به مدیران سطح بالا نمی شود. مدیران پایین دست نیز سعی بر هموارسازی دارند تا از دیدگاه مدیران رده بالا عملکرد خوبی نشان داده باشند. آن ها سعی میکنند به بودجه تعیین شده دسترسی پیدا کنند و همچنین در سطح مناسب کارایی فعالیت کنند(مرادی، ۱۳۸۷).
۲-۲-۶ انواع هموارسازی سود
جریان هموارسازی سود با دو رویکرد طبیعی وعمدی ارائه گردیده است.
الف)- هموارسازی طبیعی / که در آن فرایند سود به طور ذاتی جریان همواره سود را ایجاد می کند.
ب)- هموارسازی عمدی توسط مدیریت
۱)- هموارسازی مصنوعی: که به هموارسازی حسابداری مطرح بوده ومنتج از تغییر در رویکرد های مؤثر بر صورتهای مالی است. مثل روش استهلاک
۲)- هموارسازی واقعی: که به هموار سازی معاملاتی و اقتصادی معروف است و نشأت گرفته از اعمال نظر مدیریت در وقایع وتصمیمات عملیاتی است. مثل تغییر در تولید و تقسیمات سرمایه گذاری(اسلان[۲۴]، ۲۰۰۹).
۲-۲-۷ روشهای هموارسازی سود
هموارسازی به سه روش انجام می شود:
۱) هموارسازی از طریق وقوع رویداد و یا شناخت و ثبت آن.
۲) هموارسازی از طریق تخصیص به دوره های زمانی.
۳) هموارسازی از طریق طبقه بندی(ون و دیگران[۲۵]، ۲۰۰۳).
به تازگی این اصطلاح تغییر یافته است و به جای هموارسازی سود از عبارت مدیریت سود استفاده می شود.
تحقیقات جدیدنشان میدهد هموارسازی سود تنها مربوط به مدیریت رده بالا و تهیه گزارشهای مالی برون سازمانی نمی شود؛ بلکه فرض بر این است که هموارسازی در مدیریت رده پایین و حسابداری درون سازمانی نیز وجود دارد.
به طور کلی، مقصود از ابعاد هموارسازی سود ابزار یا روشهایی است که به وسیله آن اعداد و ارقام مربوط به سود یکسان می شود. بارنز و همکاران تفاوت بین سه روش هموارسازی را به صورت زیر بیان نموده اند:
۲-۲-۷-۱ هموارسازی از طریق وقوع رویداد:
مدیریت می تواند زمان معاملههای واقعی را به گونه ای تعیین کند که آنها بر درآمد مورد گزارش اثر بگذارند و بدین گونه در طول زمان نوسانها را مهار کند. در بیشتر موارد، تعیین زمان طبق برنامه برای وقوع رویدادها (مانند وقوع هزینه تحقیق و توسعه) تابع مقررات حسابداری است که بر فرایند شناخت و ثبت این رویدادها حاکم است(پاورنهدی و دیگران، ۱۳۸۹)
۲-۲-۷-۲ هموارسازی از طریق تخصیص بر دوره های زمانی:
با فرض وقوع رویداد و شناخت و ثبت این رویداد، مدیریت برای تعیین دورههایی که تحت تاثیر مقادیر کمی این رویدادها قرار می گیرند، از اختیارات زیادی برخوردار است و می تواند بر آن ها اعمال کنترل نماید(یاورنهدی و دیگران، ۱۳۸۹).
۲-۲-۷-۳ هموارسازی از طریق طبقه بندی:
هنگامی که آمار و ارقام موجود در مورد مدیریت سود و زیان، به غیر از سود خالص (پس از کسر همه هزینه ها از همه درآمدها) موضوع هموارسازی باشد، مدیریت می تواند اقلام مربوط به اجزای سود را طبقه بندی نماید و بدین وسیله تغییرات مربوط به دوره زمانی متعلق به این آمار را کاهش دهد(حساس یگانه و یزدانیان، ۱۳۸۶).
آرتورلویت، رئیس هیئت مدیره کمیسیون بورس اوراق بهادار بر این باور است که شرکتهای سهامی عام برای اعمال مدیریت بر سود شرکت از شش روش حسابداری (در مرحله عمل) استفاده کرده اند:
۱- ارائه بیش از واقع ارقام ناشی از تغییرها، با هدف پاک کردن ترازنامه؛
۲- طبقه بندی بخش مهمی از قیمت یک واحد خریداری شده به عنوان مخارج فرایند تحقیق و توسعه (یک هزینه جاری) به گونه ای که بتوان این مبلغ را یک باره هزینه کرد؛
۳- ایجاد بدهیهای سنگین برای شناخت هزینه ها در آینده (این بدهیها به عنوان بخشی از خرید ثبت میشوند) و بدین وسیله مصون ساختن سودهای خالص آینده؛
۴- استفاده از مفروضات غیر واقعی برای برآورد.
بدهیها، در مورد اقلامی مانند برگشت فروش، زیانهای ناشی از وام، هزینه های تضمین (خدمات پس از فروش) به گونه ای که بتوان در یک دوره آینده از طریق معکوس کردن تعهدات بلندمدت سود خالص را بهبود بخشید؛
۵- گنجاندن اشتباههای عمدی در دفاتر شرکت و توجیه عدم امکان در اصلاح این خطاها بر اساس استدلال مبنی بر این که مقادیر حائز اهمیت نیستند؛ و
۶- شناسایی و ثبت درآمد پیش از این که فرایند تحصیل درآمد کامل شود(اسکیپر و وینست[۲۶]، ۲۰۰۲)
[جمعه 1401-09-25] [ 06:27:00 ب.ظ ]
|