نوزادان با دلبستگی ایمن، کودکانی بودند که پس از ورود مادرانشان به اتاق بازی، مادر را به عنوان پایگاهی برای کاوش مورد استفاده قرار می­دادند و اگر مادر، اتاق را ترک می­کرد برآشفته شده و با بازگشت مجدد مادر دوباره آرام می­گرفتند. اینزورث بر این باور بود که این کودکان، الگویی سالم از رفتار دلبستگی را نشان می­ دهند. اما کودکان با دلبستگی نا ایمنِ اجتنابی، زمانی­که مادر اتاق را ترک می­کرد، آشفته نمی­شدند و در زمان بازگشتِ مجدد او نیز، در صدد نزدیک شدن به مادر بر نمی­آمدند. اینزورث در مطالعه روی مادرانِ این دسته از کودکان متوجه شد که آن­ها افرادی نسبتاً بی­توجه، مداخله­کننده و طردکننده هستند و کودکانشان، اغلب نا ایمن به نظر می­رسند. بالبی نیز معتقد بود کودکان این گروه، بزرگسالانی می­شوند که بیش از حد متکی به خود و غیر وابسته هستند و دائماً بدگمان بوده و به دیگران آنقدر اعتماد نمی­کنند که بتوانند روابط صمیمی با آن­ها برقرار کنند (کرین، ۱۳۸۹). اینزورث، کودکان دستۀ ناایمنِ دوسوگرا را اینگونه معرفی می­ کند که آن­ها در موقعیت نا آشنا، چنان نگران حضور مادر هستند و به او می­چسبند که اصلاً به کاوش در محیطِ اطراف خود نمی­پرداختند. این کودکان، هنگامی که مادر، اتاق را ترک می­کرد بسیار آشفته می­شدند و هنگام بازگشتِ مادر، رفتاری دوسویه در پیش می­گرفتند به طوری­که ابتدا به او نزدیک می­شدند و لحظاتی بعد او را با خشم از خود می­راندند. اینزورث مادرانِ این نوع کودکان را مادرانی می­دانست که با شیوه­ای متناقض با فرزندانشان رفتار می­کردند. به نحوی که گاهی نسبت به کودکِ خود، صمیمی و پاسخگو و گاهی عصبی بودند (همان).

آن­چه مسلّم است، یکی از نکات مهم در مطالعۀ دلبستگی نوجوانان، تعارض میان رفتارهای دلبستگی و تحول استقلال آن­ها از والدین و هدفمند شدن دلبستگی است؛ چراکه در این سن، فعالیت­های پیشین نظام دلبستگی می ­تواند به عنوان تهدیدی در برابر تلاش نوجوان برای استقرار خودمختاری باشد و در نتیجه نوجوان در برقراری تعادل میان این دو حالت با مشکل روبرو شده و دچار نوعی بیگانگی خواهد شد (پاکدامن و همکاران، ۱۳۹۰).

۲-۳٫ چارچوب نظری منتخب

با رجوع به تعابیری که نظریه های مختلف از خرابکاری ارائه داده‌اند، به نظر می‌رسد که هیچ نظریه‌ای نمی‌تواند به طور کامل، آن­را تبیین نماید. هر نظریه‌ای قوت و ضعف‌های خاص خود را داشته و بعضی از نظریه ها در موارد خاصی از خرابکاری روی هم رفته از دیگر نظریه ها متقاعد کننده‌ترند. هر نظریه‌ای بر جنبه‌های متفاوتی از رفتارهای خرابکارانه تأکید نموده و جنبه‌ای دیگر را مورد انکار قرار داده است، ‌بنابرین‏، آن چه در نظریه ها و تحقیقات مربوط به خرابکاری مهم است، درک بهتر از چگونگی گسترش و چگونگی دوام و استمرار این­گونه رفتارها در دورۀ کوتاه از زمان یا برای همیشه است. با توجه ‌به این­که تبیین ما از مسألۀ مورد پژوهش یک تبیین روانشناختی خواهد بود به نظر می­رسد بهترین نظریه­ای که می ­تواند ما را به مقصود نزدیک کند نظریۀ بیگانگی روانی ملوین سیمن خواهد بود. لذا از آن­جا که توانایی تبیین این نظریه بیش از نظریات دیگر است به آزمون تجربی این نظریه در فضای تربیتی جامعه ایران خواهیم پرداخت. ‌بنابرین‏ اساسِ این پژوهش بر تئوری وی بنا خواهد شد. بر اساس این نظریه، می­توانیم میزان ازخودبیگانگی دانش ­آموزانِ مورد مطالعه را تعیین کرده و نسبت به تبیین مسأله اساسی پژوهش، اقدام کنیم. از سوی دیگر از آنجا که کیفیت دلبستگی دانش ­آموزان به والدین و دوستان نیز در مسیر تحولی آن­ها مؤثر بوده و می ­تواند در ظهور و بروز رفتار بهنجار یا نابهنجار اثرگذار باشد، ‌می‌توان از نظریۀ دلبستگی بالبی و اینزورث نیز در این پژوهش بهره برد. بدیهی است که تغییرات شناختی، تحولی، اجتماعی و عدم وابستگی به والدین موجب می­ شود نوجوانان، آمادگی بیشتری برای شروع استفاده از همسالان، به عنوان چهرۀ دلبستگی داشته باشند.

‌بنابرین‏ از آنجا که الگوی دلبستگی بر روابط بَعدی افراد اثرگذار است، ‌می‌توان به ترسیم آثار دلبستگی در نوجوانان پرداخت. تا جایی که برخی معتقدند شخصیت کامل هر انسانی در شیوۀ دوست داشتن وی نمایان می­ شود. در واقع، موضع­گیری نسبت به عشق بر اساس کیفیت رابطه با مادر در خلال نخستین سال­های زندگی مشخص می­گردد. اگر فرد مانند کودک لوس و نازپرورده­ای به مادر دلبسته باقی بماند کم و بیش مانند انگلی تحول خواهد یافت که همواره ارضاء همۀ نیازهایش را از دیگری طلب می­ کند. دلبستگی در جریان چرخه­های زندگی از مادر به نزدیکان و بالأخره به گروه ­های دیگری تسری می­یابد و به صورت عاملی مهم برای ساخت­دهی شخصیت کودک در می ­آید. لذا تحول فرد را زمانی ‌می‌توان تضمین کرد که حس اجتماعی وی به اندازۀ کافی گسترش یافته باشد. از آنجا که نوجوانی به عنوان آخرین مرحلۀ تحول ساخت­های شناختی و وهله­ای که فرد چهارمین جدایی مهم زندگی خود، یعنی جدا شدن از بزرگسال را تجربه می­ کند و با مسألۀ هویت­یابی درگیر است (اریکسون، ۱۹۵۸؛ به نقل از منصور، ۱۳۷۵، ۱۳۷۶) تمامی تجارب گذشته و مسائل دلبستگی در سطحی جدید برایش مطرح می­شوند که طی این مرحله، نوجوان برای مقابله با مسائل زندگی مجهز می­ شود. در این مرحله است که نوجوان برای پذیرش مسئولیت­های اجتماعی آماده می­گردد. ‌بنابرین‏ رفتار دلبستگی و پیامدهای عاطفی آن در سرتاسر زندگی، همواره حاضر و فعالند و بدین ترتیب روابط عاطفی یک فرد در سراسر زندگی به چگونگی توحیدیافتگی رفتار دلبستگی در چارچوب شخصیت وی وابسته است و می ­تواند تأثیر قاطعی بر تحول شخصیت داشته باشد و حتی در آینده به اختلال­های وخیم مرضی منجر گردد. لذا به نظر می­رسد این نظریه با در نظر گرفتن کیفیت دلبستگی دانش ­آموزان به والدین و همسالان بر اساس سه بُعد درجۀ اعتماد متقابل، کیفیت ارتباط و میزان بیگانگی، به خوبی می ­تواند مسألۀ اصلی این پژوهش را تبیین کند.

۲-۴٫ مبانی تجربی خرابکاری

بررسی تحقیقات انجام شده توسط دیگران که مرتبط با تحقیق حاضر باشد، لازمۀ یک پژوهش علمی است، و می‌توان از نتایج حاصل از آن‌ ها، سؤال‌ها و ایده های تازه‌ای بیرون کشید، تا راهنمای این پژوهش و پژوهش­های آینده گردد.

۲-۴-۱٫ پیشینه در داخل کشور

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...