مقاله های علمی- دانشگاهی | هوش استراتژیک رهبر – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
-
- ارتقاء تصمیم گیری از طریق تشخیص به هنگام مسائل
-
- بهبود اثربخشی و کارایی عملکرد سازمان
-
- بهبود در قدرت رقابتی سازمان
-
- افزایش پاسخگویی به مشتریان
-
- تسریع روند نوآوری و خلاقیت در محصولات، خدمات و عملیات سازمان از طریق به گردش درآوردن جریان آزاد ایده ها و پیشنهادها
-
- تقویت درآمدها از طریق افزایش سرعت ارائه محصولات و خدمات سازمان به جامعه و بازار
- بهبود وضعیت و ابقای حضور کارکنان سازمان از طریق به رسمیت شناختن ارزش کارکنان، دانش آنان و دادن پاداش به کارکنان فرهیخته و تلاشگر
هوش استراتژیک رهبر
محققان برجسته در زمینه رهبری بیان میدارند که یک نظریه واحد درباره تئوری رهبری وجود ندارد و بحث را در مورد ماهیت و محتوا که وابسته به ساختار است ادامه میدهند. یولک[۴۵](۱۹۹۸) اظهار داشت که بیشتر تعاریف رهبری این فرض را نشان میدهد که رهبری شامل یک فرایند نفوذ اجتماعی است، که به وسیله آن، یک عمدی و از روی قصد و نیت توسط فردی که از نظر ساختار فعالیتها و ارتباطها در گروه یا در سازمان از سایر افراد بالاتر است، به کار برده میشوند( یولک، ۱۹۹۸).
رهبری عبارت است از فرایند نفوذ و تاثیرگذاری بر افراد به طوری که آنان بتوانند با تمایل و انگیزه درونی در جهت رسیدن به اهداف مورد نظر تلاش کنند. پنج واژه « عشق»، «علاقه» و «ایثار» به علاوه « کسب وجهه» که جزء مؤلفههای انسانی هستند، شالوده رهبر را تشکیل میدهند( احمدی، ۱۳۹۳).
بر اساس فقدان یک تعریف واحد از رهبری و شکاف میان باورهای شرق و غرب، کار و همکاران[۴۶](۲۰۰۷)، یک تعریف یکپارچه از رهبری که شامل اندازه گیری الف) تمایلات رفتاری که مربوط به رهبری است. ب) یادگیری از خود ج) پنج اصل رهبری فراگیر که توسط سان تزو، در کتاب هنر جنگ آمده است، میپردازد. کار و همکاران یک تعریف عملیاتی از رهبری از سان تزو در ارتباط با یادگیری به صورت خودکار و غیر ارادی و یادگیری مستقیم از خود را که باعث افزایش فهم، درباره ساختار میشود را ارائه دادهاند. کار و همکاران رهبری را به عنوان یک هوش، قابلیت اعتماد، انسانیت، شجاعت و سختگیری تعریف میکنند. پنج فاکتور رهبری تعریف شده توسط سان تزوز احتمالاً بر اساس فرایند مستقیم خودیادگیری که شامل اعتقادات شخصی، رفتارها و تمایلات است، تنظیم شده است. پنچ فاکتور شناختی از رهبری که توسط سان تزوز تعریف شده است شامل هوش، قابلیت اعتماد، انسانیت، جرات و دلیری و سختگیری است که تجمیع آن ها، عامل ساخت یک تعریف عملیاتی از رهبری بر اساس یادگیری غیر ارادی و خارج از کنترل یا همان خود یادگیری فردی است( گوایچارد، ۲۰۱۱).
در تحقیقی که توسط گوایچارد(۲۰۱۱) انجام شده است، ادعا میکند که هوش استراتژیک یک شرایط رفتاری است شامل: ۱) توانایی رهبر در حل مسئله استراتژیکی ۲) اهمیت توانایی تفکر بحرانی رهبر ۳ ) اهمیت تواناییهای استنتاجی شخصی۴) توانایی شخصی در چارچوب بندی، تصمیم گیری و ارزیابی تصمیمات فردی.
کلیری[۴۷](۱۹۹۸): هوش رهبر یک روش جمع آوری، پردازش و به کارگیری دانش است. به علاوه سان تزوز اظهار داشت که جمع آوری و تفسیر دانش برای توانایی تصمیم گیری رهبری ضروری است.
فرناندز[۴۸](۲۰۰۴): جنبههای هوش که توسط سان تزوز مطرح شده است، به تواناییهای رهبر، در بررسی سیستماتیک مشکلات، درک محیط کسب و کار، انعطاف پذیری، عدم پیروی از قواعد متعارف، تحلیلگر بودن و عدم مخالفت با تغییر مرتبط است. فرناندز معتقد است که پیشرفت و ترقی یک سازمان به توانایی رهبر در خلاق بودن و بهبود توانایی تصمیم گیری آگاهانه در یک محیط همیشه در حال تغییر بستگی دارد.
ویلیامز[۴۹](۲۰۰۳): یک رهبر استراتژیک، باید تعلیم و آموزش فردی را به منظور دوری از تندرویها و بی ملاحظگیها، بی پرواییهای کورکورانه، جسارت و بی باکی زیاد در انجام امور و جاه طلبیهای جاهلانه تمرین کند، زیرا از تمامی این موارد دشمن به راحتی میتواند به نفع خود سود ببرد.
فنگ[۵۰](۲۰۰۳) بیان میدارد که برای ایجاد هماهنگی و هارمونی بین خصوصیات ذکر شده در بالا باید چهار مورد زیر را در نظر داشت: ۱٫ آموزش دهنده، آموزش را تحت شعاع قرار ندهد. ۲٫ فردی بتواند در موضوعات احساسی مداخله و میانجی گری کند. ۳٫ باید فردی باشد که از سیستم خود انعکاسی استفاده کند. ۴٫ کسی باشد که تمایلات خود محورانه خود را به دور انداخته باشد.
بأس[۵۱](۱۹۹۰): هوش بالای رهبران ممکن است مانعی بر سر راه اثر بخشی فعالیتهای آن ها باشد، زیرا اختلاف زیادی که بین هوش رهبر و اعضاء وجود دارد، باعث میشود که کارکنان به مخالفت و ستیزه جویی علیه رهبر بپردازند. بأس اظهار داشت که مطالعات اخیر نشان میدهد رهبرانی که دارای سطح بالایی از هوش هستند، میتوانند برای کسانی که پیرو آن ها هستند بسیار شایسته و لایق باشند. افرادی که دارای تواناییهای بالایی هستند ممکن است از خوداشتغالی رنج ببرند و همچنین برقراری ارتباط آن ها با کسانی که آن ها تلاش میکنند تا رهبری آن ها را بر عهده بگیرند سخت باشد و اینکه ایده هایی که توسط چنین رهبرانی ارائه میشود ممکن است برای پیروانشان خیلی پیشرفته باشد .
سایمونتون[۵۲](۱۹۹۹): افراد با درجه هوش بالا لزوماًً کارهای بزرگ را به انجام نمیرسانند و ممکن است در زمینه نفوذ در افراد، به سختی بتوانند بر افراد نفوذ داشته باشند. سایمونتون اظهار میدارد که هوش نهفته، فقط در توانایی فرد برای تصرف دانش نیست بلکه هدف استفاده از دانش درجهت رشد داروینی( نظریه داروین) و فرایندهای تکاملی است.
بول و هوجیبرگ[۵۳](۲۰۰۰): تئوریهای رهبری مدرن باید بر دانش، ارزشها، تجربیات و ساختار روانی مؤثر بر انتخابهای استراتژی و خلاق رهبری تأکید کند. همچنین ادعا میکنند که مهمترین و بنیادیترین بخش برای تبدیل شدن به یک رهبر استراتژیک مربوط به ارزشها، اصول، دستورالعملها، و استانداردها است.
وینستون و پترسون[۵۴](۲۰۰۶): بیان میدارند که تعریف کاملی از هوش وجود ندارد و به یک تعریف تعاملی از هوش پرداختند. وینستون و پیترسون اظهار داشتند که رهبر به یک توانایی ذهنی به منظور الف) تفکری عمیق، منطقی و تحلیلی ب) داشتن مهارت خود شناسی ج) داشتن مهارتهای تفکر بحرانی د) یادگیری از شکستها ه) تفکر استراتژیک ر) تفکر خلاق، نیاز دارد.
اکثریت جنبههای هوش در مدل هوش توسط استنرنبرگ[۵۵](۲۰۰۴)، ویلهلم و انگل (۲۰۰۴) قرار گرفتهاند. یک جنبه اختصاصی و واحد که در تعریف هوش توسط وینستون و پترسون مطرح شده است، به دست آوردن خودشناسی است. این جنبه از هوش توسط پانتون و کار[۵۶](۱۹۹۹) به عنوان خود راهبری فردی توصیف شده است. پانتون و کار اظهار داشتند که خود راهبری افراد، یکی از ویژگیهای شخصی است که شامل شناخت وعلاقه است. در جدول زیر جنبههای ترکیبی از هوش که توسط استرنبرگ(۲۰۰۴)، ویلهلم و انگل(۲۰۰۴)، وینستون و پترسون(۲۰۰۶) مطرح شده است، نشان داده شده است(گوایچارد، ۲۰۱۱).
جدول ۲-۱٫ جنبههای ترکیبی از هوش
وینستون و پیترسون(۲۰۰۶)
ویلهلم و انگل(۲۰۰۴)
استرنبرگ(۲۰۰۴)
تفکر عمیق، منطقی و تحلیلی
مهارتهای تفکر بحرانی
تفکر استراتژیکی
تفکر خلاق
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 05:23:00 ب.ظ ]
|