هر شخص ممکن است گرفتار ناراحتی روانی شود خود به خود کافی نیست زیرا که بهداشت فقط منحصر به تشریح علل اختلالات رفتار نبوده بلکه هدف اصلی آن پیشگیری ا ز وقوع ناراحتی ها می‌باشد. پیشگیری عبارت است از به وجود آمدن عاملی که مکمل زندگی سالم و نرمال باشد و نیز درمان اختلالات جزیی رفتار به منظور جلوگیری از وقوع بیماری‌های شدید روانی است. یکی از شرایط اصولی بهداشت روانی این است که شخص به خود احترام بگذارد و خود را دوست بدارد و همچنین از مهارت‌های خودکنترلی بهرمند باشد(شاملو، ۱۳۷۶).

یکی از موضوعات مهم مورد توافق نظریه پردازان روانشناسی عملکرد مهم “خودکنترلی” در فرایند بهزیستی روانشناختی است. اگر چه امروزه، این نظریه پردازان ‌در مورد کانونی بودن”خودکنترلی” و اهمیت آن در فرایند رشد شخصیت و بهزیستی روانشناختی توافق دارند، دیدگاه های مختلف روان شناسی تعاریف مختلفی از”خودکنترلی” ارائه می‌دهند. در زمان‌های مختلف توجه به خود دستخوش تغییراتی گشته است. اگر چه در بعضی از زمانها مطالعات روی “خود مورد غفلت قرار گرفته اند، در دهه های اخیر این مفهوم بار دیگر مورد توجه فراوان روان شناسان قرار گرفته است.

مفهوم خودکنترلی[۵۵]، به شکل های بسیاری در سراسر تاریخ بشر ظاهر شده است. تراژدی های یونان باستان، آکنده از پنداره‎های درماندگی بشر در برابر خدایان و یا سرنوشت بود. نمایشنامه‎های شکسپیر، هم نمایشگر سرنوشت محزون از پیش تعیین شده، و هم نمایانگر اراده‎ی آزاد است. فیلسوفان، با مفهوم هسته‎ی کنترل تحت عنوان جبرگرائی در برابر اراده‎ی آزاد، دست به گریبان بوده‎اند. جامعه شناسان آن را به عنوان خودمختاری در برابر خود بیگانگی و یا ناتوانی نام برده‎اند و روانشناسان از آن به عنوان رفتارگرائی در برابر ذهن گرایی نام برده اند. نیچه[۵۶] ، قدرت را مهمترین پدیده روان شناختی نامیده است و آدلر[۵۷] در نظام روانشناسی فردی خود بیان ‌کرده‌است که مبارزه کردن برای کنترل شخص بر سرنوشت خود، مهمترین انگیزش است و هر شخص بدون احساس چنین کنترلی دچار عقده‎ی حقارت، خواهد بود و ممکن است درصدد جبران بیش از حد تلاش‌های خود برای رسیدن به حس کنترل یا غلبه باشد. همه‎ی این ها به عقیده‎ی ساموئل بال[۵۸] (۱۹۹۴)، مبین ریشه‎های تاریخی و نظری هسته‎ی کنترل می‎باشد. با این وجود سازه‎ی خود کنترلی را نخستین بار فارز[۵۹] (۱۹۵۷) و راتر[۶۰] (۱۹۶۶) به شیوه‎‎ی علمی وارد واژگان روان شناختی کردند. این سازه، در مطالعات مربوط به انگیزش، به گونه فزاینده‎ای اهمّیت نظری و علمی به دست آورده است. سازه خود کنترلی ریشه در نظریه‎ی یادگیری اجتماعی دارد. در این نظریه، تقویت به عنوان تعیین کننده‎ی رفتار شناخته شده است و ادراک فرد ‌در مورد منبع این تقویت عنصری اساسی در تعیین رفتار است. به عبارت دیگر، به عقیده‎ی راتر ادراک فرد از تقویت (پاداش یا تنبیه)، یک ویژگی دو ارزشی را به وجود می‎آورد. بدین معنی که در هر رفتاری این دو ارزش (دو قطب) نمی‎تواند با هم وجود داشته باشند. این متغییر دو قطبی خود کنترلی درونی در مقابل خود کنترلی بیرونی است(راتر، ۱۹۶۶ به نقل از محمد خیر، ۱۳۷۸). اشنایدر(۱۹۸۷) عنوان کرد”بالا یا پایین بودن خودکنترلی در افراد به تفاوت در نگرش، رفتار، ادراکات و باورها بستگی دارد(کومر و تامپسون[۶۱]، ۲۰۰۳).

خودکنترلی و خود تاب آوری از منابع درون فردی هستند که می‌توانند سطوح استرس و ناتوانی را در شرایط ناگوار تعدیل نمایند و اثرات منفی استرس را کم رنگ تر جلوه دهند(ویسی و همکاران، ۱۳۷۹). یکی از مهمترین مهارت ها که مشخصه سلامت و بهزیستی روانی افراد است، برخورداری آن ها از صفت خودکنترلی(خودنظارتی) است. افرادی که می‌توانند هدف های واقع گرایانه را اولویت بندی کنند و در زمان تصمیم گیری میان عواطف و عقل تعادل برقرار کنند، خود کنترل هستند(آقایار وشریفی درآمدی، ۱۳۸۵). خودکنترلی بیانگر میزان مطابقت ویژگی های رفتاری خود با شرایط و موقعیت موجود است(کریتنر و کینیکی[۶۲]، ۲۰۰۷).

خودکنترلی نقش بسیار مهمی در رفتار دارد. به گونه‌ای که حتی اگر فرد نگرش‌های مثبت ‌در مورد یک رفتار داشته باشد و انتظار تأیید آن را نیز داشته باشد، در صورتی که احساس کند اجرای آن رفتار فراتر از توانایی و کنترل اوست، آن عمل را انجام نمی‌دهد. بر اساس این دیدگاه تفکیک دو نوع خود کارآمدی ضروری است. یکی به معنای عقاید و باورهای فرد درباره توانایی خود در به دست آوردن و استفاده از مواد است که به آن خودکارآمدی مصرف گویند. نوع دیگر، خودکارآمدی امتناع است که بیانگر باور فرد ‌در مورد توانایی مقاومت در برابر فشار اجتماعی برای مصرف مواد است. بر همین اساس، اگر هم فرد قصد انجام رفتار نداشته باشد، ممکن است به دلیل فقدان مهارت‌های امتناع از فشار همسالان و عوامل اجتماعی- محیطی، اقدام به انجام رفتار پرخطر نماید. مطالعات اخیر شواهدی دال بر تأیید نقش مستقل خودکارآمدی امتناع را نشان داده‌اند(پرتیاتز، فلای و میلر، ۱۹۹۵). همچنین، یافته های پژوهشی حاکی از این است که بین خودکارآمدی و رفتارهای پرخطر در نوجوانان رابطه معناداری وجود دارد (دولان، روزماری، مارتین و روزنو، ۲۰۰۸؛ تات و همکاران، ۲۰۰۸؛ مک کلار، ایلگن، موس و موس، ۲۰۰۸).

خودکنترلی یعنی فرد کنترل رفتارها، احساسات و غرایز خود را با وجود برانگیختن برای عمل داشته باشد. یک کودک یا نوجوان با خودکنترلی، زمانی را صرف فکرکردن به انتخاب ها و نتایج احتمالی می‌کند و سپس بهترین انتخاب را می‌کند(فرایز و هوفمن[۶۳]، ۲۰۰۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...