کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



کمینه

بیشینه

میانگین*

انحراف معیار

سم

۱

۵

۲۲/۳

۴۰/۱

کود

۰

۵

۶۹/۲

۷۱/۱

* دامنه امتیاز بین ۰ تا ۵ متغیر است.

۳-۴ آمار استنباطی
۱-۳-۴ آزمون‌های همبستگی
۱-۱-۳-۴ ارتباط متغیرهای چارچوب نظری (هنجار ذهنی، کنترل رفتار درک شده، هنجار اخلاقی، مفهوم خود، نگرش و دانش) با تمایل رفتاری نسبت به کاربرد سموم شیمیایی
جهت بررسی رابطه بین متغیرهای هنجار ذهنی، کنترل رفتار درک شده، هنجار اخلاقی، مفهوم خود، نگرش و دانش با تمایل رفتاری نسبت به کاربرد سموم شیمیایی اقدام به آزمون همبستگی از نوع پیرسون گردید. همان‌گونه که در جدول ۳۰-۴ مشاهده می‌شود، هنجار ذهنی با اطمینان ۹۹ درصد با تمایل رفتاری ارتباط مثبت و معنی‌داری دارد )۵۵/۰(r=؛ این بدان معنا است هر چه که کشاورز جهت مصرف سموم بیش‌تر مورد حمایت و تأیید اطرافیان قرار گیرد، تمایل وی به کاربرد سموم بیش‌تر می‌شود. همچنین کنترل رفتار درک شده با تمایل در سطح ۱٪ ارتباط منفی و معنی‌داری دارد )۴۳/۰-(r=. به این معنی که اگر کشاورز احساس کند بر عدم کاربرد سموم کنترل ندارد یا ترک کاربرد برای وی سخت است، تمایل وی به کاربرد سموم بیش‌تر می‌شود. همچنین هنجار اخلاقی نیز با تمایل نسبت به کاربرد سموم در سطح ۱٪ ارتباط منفی و معنی‌داری دارد )۵۷/۰-(r=. اگر کشاورز نسبت به کاربرد سموم احساس خوبی نداشته باشد و این عمل را خلاف ارزش‌های اخلاقی بداند، تمایل وی نسبت به کاربرد سموم کم‌تر می‌شود. از طرفی مفهوم خود با تمایل در سطح یک درصد ارتباط مثبت و معنی‌داری دارد )۲۴/۰(r=، به این معنی که فرد هر چه بیش‌تر مفهوم کشاورز بودن خود (شخصیت کشاورز بودن خود) را وابسته به مصرف سموم بداند، تمایل وی به کاربرد سموم بیش‌تر می‌شود. نگرش نسبت به کاربرد سموم نیز با تمایل فرد در سطح یک درصد ارتباط مثبت و معنی‌داری دارد )۳۷/۰(r=، به این معنا که هر چه فرد کاربرد سموم را مهم و ضروری بداند، تمایل نسبت به کاربرد نیز بیش‌تر می‌شود. از طرفی دانش نسبت به اثرات کاربرد سموم با تمایل کاربرد سموم در سطح یک درصد ارتباط منفی و معنی‌داری دارد )۳۴/۰-(r=. هر چه دانش نسبت به اثرات کاربرد سموم بیش‌تر شود، تمایل وی نسبت به کاربرد کم‌تر می‌شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۱-۳-۴ ارتباط متغیرهای چارچوب (تمایل رفتاری، نگرش, هنجار ذهنی، کنترل رفتار درک شده، هنجار اخلاقی، مفهوم خود، و دانش) با رفتار کاربرد سموم شیمیایی
جهت بررسی رابطه بین متغیرهای تمایل رفتاری، نگرش، هنجار ذهنی، کنترل رفتار درک شده، هنجار اخلاقی، مفهوم خود و دانش نسبت به کاربرد سموم شیمیایی با رفتار کاربرد سموم شیمیایی اقدام به آزمون همبستگی از نوع پیرسون گردید. با توجه به یافته‌های جدول ۳۰-۴، “تمایل” به استفاده از سموم با رفتار کاربرد سموم ارتباط مثبت و معنی‌داری دارد (۱۹/۰r=). به این معنی که هر چه فرد تمایل بیش‌تری به کاربرد سموم شیمیایی داشته باشد، به احتمال بیش‌تری این عمل را انجام خواهد داد. با توجه به تئوری رفتار برنامه‌ریزی شده این ارتباط درست و منطقی است. “کنترل رفتار درک‌ شده” نسبت به استفاده از سموم با رفتار کاربرد سموم ارتباط منفی و معنی‌داری دارد (۲/۰r=-). به این معنی که هر چه فرد بر عدم کاربرد سموم کنترل کم‌تری داشته باشد، یعنی کاربرد سموم در حیطه اختیار و اراده وی نباشد و مجبور به کاربرد این نهاده باشد، احتمال انجام عمل سم‌پاشی بیش‌تر می‌شود. ارتباط “هنجار اخلاقی” نسبت به کاربرد سموم و رفتار نیز منفی و معنی‌داری می‌باشد (۲۵/۰r=-). اگر فرد کاربرد سم را غیر اخلاقی بداند و نسبت به کاربرد آن احساس خوبی نداشته باشد، احتمال این‌که در عمل از سموم استفاده کند کم‌تر خواهد بود. “مفهوم خود” نسبت به کاربرد سموم با رفتار کاربرد سموم ارتباط مثبت و معنی‌داری دارد (۲۴/۰(r=. اگر فرد شخصیت کشاورز بودن خود را وابسته به کاربرد سموم شیمیایی بداند و نتواند کشاورزی خود را بدون کاربرد سموم تصور کند، با احتمال بیش‌تری سموم را به کار می‌گیرد. ارتباط “دانش” نسبت به اثرات استفاده از سموم با رفتار کاربرد سموم منفی و معنی‌دار می‌باشد (۱۴/۰r=-). به این معنی که هر چه دانش فرد از اثرات کاربرد سموم بیش‌تر باشد، احتمال این‌که سموم را به‌کار گیرد، کم خواهد بود. رابطه “هنجار ذهنی” نسبت به کاربرد سموم و “نگرش” نسبت به کاربرد سموم با رفتار معنی‌دار نمی‌باشد. با توجه به چارچوب نظری پژوهش این ارتباط به واسطه تمایل رفتاری برقرار می‌شود.

جدول ۳۰-۴ آزمون همبستگی بین متغیرهای تئوری رفتار برنامه‌ریزی شده نسبت به مصرف سموم شیمیایی

متغیرها نسبت به سم

رفتار

تمایل رفتاری

هنجار ذهنی

کنترل رفتاری

هنجار اخلاقی

مفهوم خود

نگرش

دانش

رفتار

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 03:37:00 ب.ظ ]




باور عمومی این است که رابطه­ای معکوس بین مذهب و بزهکاری وجود دارد(اگرچه عنصر باور یا اعتقاد به عنوان یکی از عناصر چهارگانه نظریه­ کنترل اجتماعی هیرشی اشاره­ی مستقیمی به مذهب ندارد، اما به دلیل این که منظور از این عنصر، باور داشتن به اصول اخلاقی رایج در جامعه می­باشد، بر این اساس مذهب منبع اصلی و عمده­ی شکل دادن به اصول و باورهای هر جامعه­ای است). هرچه قدر یک فرد پیوندهای قوی­تری با عناصر مذهبی داشته باشد، رفتارهای بزهکارانه­ی کمتری خواهد داشت. برای مثال، اگر یک فرد در فعالیت­های مذهبی حضور بیشتری داشته باشد، درگیری وی در بزهکاری کمتر خواهد بود(شومیکر، ۲۰۰۹: ۱۲۸). پژوهش­های دیگری نیز رابطه­ معکوس بین مذهب و بزهکاری را تأیید نمودند. حضور منظم در کلیسا و ابراز ارزش­های مذهبی موجب مشارکت بسیار کمتری در بزهکاری، به ویژه در مصرف مواد و الکل و رفتارهای پرخطر می­گردد. زیرا هم باعث شکل گیری باور و اعتقاد نسبت به نادرستی رفتارهای بزهکارانه در افراد می شود و هم شرکت آن­ها در فعالیت­ها و اعمال مذهبی، فرصت دیگری برای حضور و درگیری در رفتارهای ضداجتماعی و انحرافی باقی نمی­گذارد(اسمیت و فاریس[۴۶۶] ،۲۰۰۲؛ جانسون و همکاران[۴۶۷]،۲۰۰۰).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

آشنایی صحیح با مبانی دینی و پرورش کامل مذهبی و ایمان قوی و راسخ به خالق هستی و تعالیم الهی که هدف آن رشد هماهنگ استعدادهای عقلی و عاطفی و نیروی اراده و شوق به کمال و عشق به فضیلت و حقیقت­جویی و رسیدن به مقام والای انسانیت یعنی حریت و ایثار و خدمت خلق، فداکاری، خلوص، صمیمیت و پاکدلی، تعاون و کوشش و سیر در مدارج عالی علمی، کشف رموز کائنات و سلطه بر نیروی لایزال طبیعت است آدمی را از سیر در اندیشه­ های پست و ناپاک رذایل و منهیات و کردار نکوهیده و گرایش به ظلم و تبذیر و دروغ و سقوط در منجلاب خیانت و جنایت باز می­دارد. بنابراین، پرورش صحیح مذهبی که بر مبانی علمی استوار باشد و داشتن ایمان کامل، بزرگ­ترین عامل بازدارنده­ی جنایی است(کی نیا، ۱۳۷۶: ۲۳۹-۲۴۱).
داشتن جهان­بینی مذهبی در معنابخشی به زندگی، امید به زندگی و احساس امنیت خاطر تأثیر بسزایی دارد و مانند سپری در مقابل از خودبیگانگی و خلأ وجودی عمل می­ کند. به عبارت دیگر، مذهب به زندگی انسان جهت می­دهد، از او در مقابل فشارهای روانی محافظت می­ کند و سلامت روانی فرد را فراهم می­نماید. در نتیجه، تأمین سلامت روانی، فرد را از مصرف مواد مخدر و الکل(انجام رفتارهای پرخطر) باز می­دارد(محمد زاده رومیانی، ۱۳۸۶).
کمبود مهارت­ های اجتماعی برای انجام رفتار صحیح موجب ارتکاب اعمال بزهکارانه و رفتارهای پرخطر از سوی افراد می­گردد. مجهز بودن افراد به مهارت­ های اجتماعی، آنان را قادر می­سازد در موقعیت­های مختلف، واکنش­های مناسب و منطقی از خود بروز داده و از وقوع رفتارهایی که دارای پیامدهای خطرناک و مضر بوده، جلوگیری نمایند.
همانطور که نظریه­ همنشینی افتراقی بیان می کند، بسیاری از رفتارها(چه مثبت و چه منفی) را می توان در نتیجه­ ارتباط با دیگران یاد گرفت. از این رو، یادگیری و آموزش مهارت­ های اجتماعی به جوانان در معرض خطر کمک می کند تا تکنیک­هایی برای ایجاد یا نگهداری روابط اجتماعی مثبت با اعضای خانواده، همسالان و معلمان به وجود آورند. آموزش مهارت­ های اجتماعی می تواند دارای اثربخشی طولانی مدت در ارتباط با جلوگیری از وقوع رفتارهای ضد اجتماعی در بین جوانان باشد(هیلبرون و همکاران[۴۶۸]، ۲۰۰۵). بنابراین، توجه به مقوله­ی مهارت­ های اجتماعی می ­تواند در کاهش رفتارهای پرخطر بسیار مؤثر باشد.
خانواده و گروه همسالان در رأس عوامل مرتبط با بزهکاری نوجوانان و جوانان قرار دارند(آلبوکردی و همکاران، ۱۳۹۰). نظارت کم خانواده(والدین) می تواند موجب همنشینی فرد با همسالان بزهکار شود. از طرف دیگر، نظارت و کنترل درست و مناسب والدین هم مانع ارتباط فرد با همسالان بزهکار می گردد، و به دنبال آن وی را از ارتکاب اعمال بزهکارانه باز می دارد.
نوجوانان و جوانان برای ارتباط با دوستان شان اهمیت زیادی قایل هستند و همواره تلاش می­ کنند تا به اشکال مختلف، تأیید و موافقت آن ها را جلب نمایند. بنابراین تأثیر عامل یادگیری از دوستان می تواند در تبیین بزهکاری و رفتارهای پرخطر مؤثر باشد. در واقع، افرادی که دوستان بزهکار دارند، رفتارهای انحرافی آن ها نیز بیشتر است.
تفاوت های جنسیتی در ارتکاب اعمال غیرقانونی و بزهکارانه به این معنی که مردان در مقایسه با زنان، تخلفات و رفتارهای بزهکارانه­ی بیشتری را مرتکب می شوند، یک مسأله­ شناخته شده در جرم شناسی و یک باور عامیانه می باشد. اما آنچه که کمتر شفاف و واضح است، اینکه چرا این شکاف جنسیتی وجود دارد. عوامل زیست­شناختی، فیزیولوژیکی، روانشناختی، ساختاری و اجتماعی برای تبیین تفاوت های جنسیتی در رابطه با ارتکاب تخلف به کار گرفته شده اند. اما رویکرد جامعه­شناختی تبیین شکاف جنسیتی بیشتر مدنظر می­باشد(فاگان[۴۶۹]، ۲۰۱۵: ۱۰).
جرم شناسان نخستین همواره بر روی تفاوت های عاطفی، جسمی و روانی میان زنان و مردان تأکید داشتند. آن ها ادعا می کردند از آنجا که زنان عاطفی تر، ضعیف تر و منفعل ترند، از این رو احتمال کمتری برای ارتکاب جرم دارند. تا اواسط قرن بیستم، تبیین تفاوت های جنسیتی در میزان جرم به عنوان یکی از کارکردهای جامعه­پذیری میان جرم شناسان امری رایج شده بود. در این رویکرد، میزان جرایم نسبتاً پایین زنان را با استناد به این واقعیت که دختران در مقایسه با پسران بیشتر نظارت می شوند تبیین می نمودند. همچنین استدلال می­شد که بسیاری از دختران به گونه ای جامعه پذیر می شوند که نسبت به پسران کمتر مهاجم و حمله کننده باشند. در نیمه­ی دوم قرن بیستم، تحولی در باورها و تصورات پیرامون علت تفاوت های جنسی در میزان جرایم پدید آمد. با ظهور جنبش های فمینیستی و به ویژه با ظهور نظریه فمینیست لیبرال، توجه خود را معطوف نقش اجتماعی و اقتصادی زنان در جامعه و روابط آنان و میزان شیوع و بروز جرایم زنان نمودند. در این رویکرد، میزان جرایم پایین زنان می تواند با جایگاه اقتصادی و اجتماعی آنان در جامعه که به عنوان شهروندان درجه دو به شمار می­آیند، توجیه شود. اگر نقش های اجتماعی و شرایط زندگی زنان تغییر کند، آن­ها هم می توانند مانند مردان جرایم بیشتری را مرتکب گردند. افزایش سریع در میزان جرایم زنان طی دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰میلادی به ویژه در جرایمی که به طور سنتی مردانه تلقی می شدند(مانند دله دزدی و سرقت)، نظریه­ ارائه شده به وسیله­ فمینیست ها را تقویت نمود(سیگل، ۲۰۱۲: ۵۳-۵۴).
مطابق با داده های رسمی، در سال ۲۰۰۹ زنان ۱۸ درصد دستگیر شدگان جوان برای تخلفات بسیار خشن و ۳۸ درصد دستگیر شدگان برای تخلفات مالی را شامل می شدند. فقط در دو مورد از تخلفات صورت گرفته، میزان تخلف زنان بیشتر از مردان بوده است: فحشا(۷۸ درصد از تمام دستگیر شدگان زن بودند) و فرار از خانه(۵۵ درصد از تمام دستگیر شدگان زن بودند). در رابطه با سایر تخلفات، آمار زنان به مراتب پایین تر از مردان بوده است. برای مثال، فقط ۱۱ درصد از دستگیر شدگان مرتبط با قتل، زن بودند(فاگان، ۲۰۱۵: ۱۱).
دیدگاه های جدید مرتبط با رفتارهای پرخطر بر خلاف نظریه های پیشین، این رفتارها را نتیجه­ ترکیب عوامل محافظت کننده[۴۷۰] در مقابل عوامل خطرآفرین[۴۷۱] می دانند(مؤسسه­ی ملی مصرف دارو[۴۷۲]، ۲۰۰۳؛ به نقل از جلالی و همکاران، ۱۳۹۰: ۲۵۶). از آنجایی که رفتارهای انسان در حوزه های فردی، خانوادگی و اجتماعی اتفاق می افتد، همواره عوامل خطرآفرینی وجود دارد که می تواند زمینه­ ارتکاب رفتارهای بزهکارانه را فراهم کند. از طرف دیگر، در هر سطحی نیز شاهد عوامل محافظت کننده در مقابل ارتکاب رفتارهای بزهکارانه(پرخطر) توسط جوانان هستیم. بنابراین، طرح ریزی مداخله های پیشگیرانه باید موجب افزایش عوامل محافظت کننده و کاهش عوامل خطرآفرین شوند(جانکه و همکاران[۴۷۳]، ۲۰۱۱؛ هاوکینز و همکاران[۴۷۴]، ۲۰۰۲) و در نهایت به کسب شایستگی­های روانشناختی، شناختی، اجتماعی و تحصیلی بینجامد(جلالی و همکاران، ۱۳۹۰: ۲۵۶). این عوامل خطر و محافظت کننده در ادامه مورد بررسی قرار می­گیرند.
عوامل خطر و محافظت کننده
در پژوهش های مربوط به عوامل خطر درباره سلامتی نوجوانان و جوانان، شاهد تغییر در جهت­گیری های مطالعات از تمرکز بر عوامل فردی به سوی تمرکز بر حوزه های زمینه ای و اجتماعی مانند مدرسه، خانواده و محیط اجتماعی هستیم. این حوزه های زمینه ای شامل عوامل محفاظت کننده هستند که به طیفی از رفتارهای پرخطر جوانان مرتبط می باشند. در این بخش، به عوامل فردی، خانوادگی، مدرسه ای، همسالان و محیطی بازدارنده­ی رفتارهای پرخطر اشاره می شود.
عوامل فردی
ویژگی های فردی هم می توانند در نقش عوامل خطر عمل کنند و هم می توانند عوامل محافظت کننده در مقابل رفتارهای پرخطر باشند. ذکر دو نکته در اینجا ضروری است. اول اینکه، به اقتضای رفتار که می تواند عمدتاً با سن متغیر باشد، مهم است که عوامل سطح فردی را درون چارچوب رشد و تکامل جوانان ملاحظه کنیم. دوم، لازم به یادآوری است که عوامل سطح فردی، به ندرت تنها و بدون ارتباط با سطوح اجتماعی و عوامل دیگر عمل می کنند. این عوامل درون بستر و محیط بزرگتر جوانان نقش آفرینی می کنند و تعامل بین عوامل سطح فردی و محیط اجتماعی را نباید نادیده گرفت.
پژوهشگران مجموعه ای از عوامل خطر سطح فردی که در ارتباط با رفتارهای بزهکارانه و مجرمانه­ی جوانان هستند را شناسایی کردند(جانکه و همکاران، ۲۰۱۱؛ هاوکینز و همکاران، ۲۰۰۰؛ لوبر و همکاران، ۱۹۹۸). برخی از این عوامل خطر شامل سابقه­ خشونت و پرخاشگری، سن در اولین محکومیت، تعداد دفعات دستگیری، سابقه­ مصرف الکل و مواد مخدر، خرید و فروش مواد مخدر، تکانشی بودن(بی قراری، کنترل های رفتاری ضعیف)، بهره­ی هوشی پایین، داشتن عواطف منفی(ترس و خشم)، رفتار هیجان طلبی، بیش فعالی، خطرپذیری، مشارکت در رفتار ضداجتماعی، نگرش مساعد نسبت به رفتار انحرافی، تنفر نسبت به پلیس، اختلالات روانپزشکی، اختلال رابطه­ والدین-فرزندان، اختلال بیش فعالی/توجه-بی توجهی، اختلال افسردگی، اضطراب(که البته این اختلالات روانی می تواند منجر به شکل گیری عوامل خطر در حوزه های روانی-اجتماعی مانند روابط خانوادگی ضعیف، موفقیت تحصیلی پایین گردد) می باشد. وجود این عوامل می تواند زمینه­ بروز رفتارهای پرخطر در میان جوانان را فراهم نماید.
در کنار عوامل خطر سطح فردی، عوامل محافظت کننده­ زیادی وجود دارند که ارتکاب رفتارهای پرخطر توسط نوجوانان و جوانان را کاهش می دهند. پژوهشگران(هانا[۴۷۵]، ۲۰۰۱؛ هاوکینز و همکاران، ۲۰۰۰) به عوامل محافظت کننده­ فردی زیادی مانند هوش بالا، اختصاص وقت و انرژی به رفتارهای مورد پذیرش اجتماع(سرمایه گذاری در تحصیل)، نگرش منفی نسبت به رفتار انحرافی(که خود منعکس کننده­ تعهد نسبت به هنجارهای اجتماعی و طرد رفتارهای ناقض این هنجارها است)، جنسیت زن، جهت گیری اجتماعی قوی، متغیرهای روانشناختی/شخصیتی(معاشرت پذیری و با مردم بودن، خلق و خوی مثبت، قابلیت جستجوی حمایت اجتماعی، انعطاف پذیری)، توانایی دیدن موقعیت ها از رویکردهای مختلف یا به عبارت دیگر همدلی، دارا بودن مهارت های مختلف(حل مسأله، مدیریت خشم، حل تضاد، تفکر انتقادی) اشاره می کنند که وجودشان می تواند احتمال وقوع رفتارهای بزهکارانه و پرخطر را کاهش دهد.
مجهر بودن فرد به مجموعه­ مهارت های مختلف(حل مسأله، حل تضاد، مدیریت خشم، تفکر انتقادی، جرأت ورزی و…) و استراتژی های شناختی و رفتاری مرتبط با آنها اغلب، بنیاد برنامه های مداخله ای برای جوانان در معرض خطر را شکل می دهد(جانکه و همکاران، ۲۰۱۱: ۱۶؛ دی ماتئو و مارک زیک، ۲۰۰۵: ۲۶). برنامه هایی که می تواند در بازدارندگی جوانان از ارتکاب رفتارهای پرخطر بسیار مؤثر باشد.
همانطور که در شکل زیر اشاره شده، تکانشی بودن و کنترل رفتاری ضعیف یکی از عوامل خطر در سطح فردی می باشد که با نتایج به دست آمده در این پژوهش مطابقت دارد. در مقابل، مجهز بودن به انواع مهارت ­ها(همانگونه که در این پژوهش نشان داده شد) می تواند یک عامل بازدارنده و محافظت کننده­ مهم باشد.
عوامل خطر:
-سابقه پرخاشگری
-سابقه مصرف مواد مخدر
-تکانشی بودن
-هوش پایین
– تعداد دفعات دستگیری
عوامل محافظت کننده:
– نگرش منفی به رفتارهای انحرافی
– هوش بالا
– معاشرت پذیری
– انعطاف پذیری
– داشتن مهارتهای مختلف
رفتارهای جوانان
شکل ۶-۱- عوامل خطر و محافظت کننده در سطح فردی
عوامل مرتبط با خانواده
در رابطه با حوزه­ خانواده، عوامل خطر و محافظت کننده­ زیادی وجود دارد که توسط پژوهشگران مورد توجه قرار گرفته است. ابتدا عوامل خطر حوزه­ خانواده بیان می شود و سپس به عوامل محافظت کننده اشاره می­ شود.
مطالعات متعددی رابطه­ بین عوامل خطر خانوادگی و رفتار بزهکارانه و ضداجتماعی جوانان را بررسی نمودند(جانکه و همکاران، ۲۰۱۱؛ کامپفر و آلوارادو[۴۷۶]، ۲۰۰۳؛ هاوکینز و همکاران، ۲۰۰۰؛ بیلچیک[۴۷۷]، ۱۹۹۹؛ لوبر و همکاران، ۱۹۹۸). این عوامل خطر شامل بدرفتاری با بچه ها، غفلت از بچه­ها، سطوح پایین مشارکت والدین در تربیت بچه ها، سطوح بالای خصومت، تضاد و پرخاشگری درون خانواده، مجرم بودن والدین، تضاد خانوادگی، مشکلات بین والدین، نظارت ضعیف و ناکافی والدین، از دست دادن زودهنگام والدین، محرومیت عاطفی، اعمال مدیریت ضعیف توسط خانواده، جدایی والدین و فرزندان و روابط خانوادگی مشکل دار می باشند.
عوامل محافظت کننده­ خانوادگی از نظر پژوهشگران(جانکه و همکاران، ۲۰۱۱؛ کامپفر و آلوارادو، ۲۰۰۳؛ هانا، ۲۰۰۱؛ ورنر[۴۷۸]، ۲۰۰۰؛ هاوکینز و همکاران، ۲۰۰۰) دربرگیرنده­ی عواملی مانند تأثیر مثبت خانواده­ی فرد، فقدان اختلال و آشفتگی در خانواده، افزایش صمیمت و گرمای روابط خانوادگی، شبکه حمایتی خانوادگی، ایجاد مدل های نقشی فاقد خشونت، دلبستگی و تعلق قوی بین والدین و فرزندان، نظارت بیشتر والدین بر رفتار فرزندان، فراهم کردن هنجارهای شفاف و پایدار برای رفتار، برقراری رابطه­ صمیمی و نزدیک با حداقل یک فرد بزرگسال حمایتگر(پذیرش بی قید و شرط بچه به وسیله­ یک فرد بزرگسال) و زندگی کردن با هر دو والد می باشد. این عوامل می تواند از ارتکاب رفتارهای بزهکارانه و پرخطر توسط جوانان جلوگیری نماید.
در پژوهش حاضر هم تضادهای خانوادگی و نظارت ضعیف والدین به عنوان عوامل خطر مورد تأیید قرار گرفتند. از طرف دیگر، دلبستگی به خانواده، نظارت والدین با فرزندان و زندگی کردن با هر دو والد، به عنوان عوامل محافظت کننده، نقش مؤثری در بازدارندگی رفتارهای پرخطر داشته و دارای رابطه­ معناداری با رفتارهای پرخطر بوده اند.
عوامل خطر:
-بدرفتاری با بچه ها
-بی توجهی نسبت به بچه ها
-تضاد درون خانواده
-مجرم بودن والدین
– نظارت ضعیف والدین
عوامل محافظت کننده:
– فقدان آشفتگی در خانواده
– صمیمیت در خانواده

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]




مقدمه
در این فصل به بررسی وضعیت عدالت اجتماعی در مناطق سه گانه شهر یزد پرداخته شده است و از روش ها و مدل های آماری از جمله جمع واحدهای خدماتی، استاندارد سازی داده های مختلف الجنس، تاکسونومی عددی، ضریب ویژگی، تاپسیس و آنتروپی شانون استفاده شده است. همچنین به بررسی قیمت اراضی در مناطق سه گانه شهر یزد و چگونگی پراکنش جمعیت در شهر یزد پرداخته شده است.
۴-۱ منطقه بندی
واژه منطقه بندی عمدتاً در دو جنبه اختصاص زمین برای اهداف ویژه و کنترل کاربرد ارتفاع و ساختمان سازی مفهوم می یابد.جنبه بعدی به نظم در تراکم جمعیت معطوف می گردد. بنابر این منطقه بندی به عنوان نظم با قانون در جهت استفاده زمین و ساخت و ساز و ارتفاع و تراکم ساختمان ها در نواحی ویژه برای اهداف هماهنگ امنیتی، سلامت، بهداشت، رفاه عمومی اجتماع است(Rangwata,1998:50). روشن است که مفهوم منطقه بندی در ایجاد بخش های مسکونی، تجاری، صنعتی، شهری، تشکیلاتی و هدایت این بخش ها زیر نظر قانون اتلاف می گردد(زیاری،۱۳۸۴: ۸۱). در واقع منطقه بندی نقش مهمی در برنامه ریزی شهری دارد . در منطقه بندی نواحی مختلف شهر جهت اهداف خاصی از یکدیگر جدا می شوند. تدوین مقررات منطقه بندی بایستی با توجه به ویژگی های بناهای مورد احداث در هر منطقه و ارزش زمین و نوع استفاده آن صورت گیرد. بنابراین بناها در بهترین نقاط ممکن و برای بهترین منظور از نقطه نظر بهره برداری و جهت حفظ ایمنی، سلامت و رفاه مردم احداث می گردند(همان:۸۲).

۴-۱-۱ اهداف منطقه بندی
مهمترین اهداف منطقه بندی عبارتند از:
۱- برنامه ریزان فرصت وسیعی برای طراحی رشد آینده و توسعه شهر به دست می آورند. منطقه بندی به عنوان ابزار عمده برای برنامه ریزان شهری جهت رسیدن به هدفشان فراهم می آورد.
۲-کوشش های منطقه بندی هماهنگ کردن انواع تسهیلات حمل و نقل، تهیه آب، زهکشی، برق و غیره است.
۳- منطقه بندی به مثابه ابزاری مؤثر در دست برنامه ریزان شهری برای انجام هر طرح برنامه ریزی شهری کارا و موفق تلقی می شود.
۴- نیل به ارتقاء بیشتر سلامتی و رفاه عمومی.
۵- جلوگیری از تمرکز بیشتر جمعیت(همان:۸۴).
۴-۱-۲ امتیازات منطقه بندی
۱- در منطقه بندی خطر احتمال آتش سوزی به حداقل می رسد.
۲- با اجرای منطقه بندی توسعه آتی شهر کنترل شده و رفاه اجتماعی فراهم می گردد.
۳- منطقه بندی برای مطبوعیت عمومی عنصری از قبیل پارک ها، زمین بازی، سینماها، مراکز خرید، مدارس و غیره را آماده می نماید. این امر موجب تلف شدن زمان، پول و فضا می گردد.
۴- در منطقه بندی بهبود سلامتی جامعه به عنوان یک اصل کلی مورد توجه است. روشن است بهره گیری صحیح از زمین انجام می شود و محیطی آرام با فضای باز و سالم را به وجود می آورد.
۵- منطقه بندی استفاده اقتصادی متنوع از خدمات بهینه (آب، دفع فاضلاب، تلفن و غیره) را مجاز می شمارد(همان :۸۶)

    1. منطقه بندی تراکم جمعیت را نظم می بخشد و همواره تمرکز جمعیت در هر بخشی از شهر ایجاد نخواهد شد(Bandyopadhyay,2000:68).

۴-۱-۳ منطقه بندی و عدالت اجتماعی
مشخص است در کلیه بندهای اهداف و امتیازات منطقه بندی حرکت به سوی عدالت فضایی است که منجر به عدالت اجتماعی می شود. جایی که واژه هایی چون رفاه عمومی، متوازن و متعادل ساختن داخلی، پراکندگی متعادل جمعیت، تأمین نیازهای کلیه جامعه شهری نه قشر خاصی و دسترسی کلیه آن ها و استفاده کلیه مردم از خدمات عمومی به طور یکسان، تضمین سلامتی تمامی مردم و برقراری تعادل و توازن خاص در فعالیت های تمامی شهر است نشان از حرکت به سوی عدالت فضایی و عدالت اجتماعی می شود.
معمولاً محله های پرجمعیت شهرها به علت کمبود امکانات اجتماعی و اقتصادی، انحرافات اجتماعی بیشتری دارند (دهقان منشادی، ۱۳۸۵: ۲۴). در محله های قدیمی که تجدید حیات صورت نگرفته است کسانی باقی می مانند که توانایی جابجایی به جاهای دیگر را ندارند. زمانی شهرهای بزرگ به محلاتی تقسیم می شوند که در بعضی از آنها فقر متداول است و در برخی دیگر شرایط آسایش و راحتی وجود دارد بنابراین به طور اجتناب ناپذیری مسائل و مشکلات اجتماعی در مناطق فقیرنشین متمرکز خواهد شد. به همین ترتیب وقتی که مشکلات شدت پیدا کند و امکان برخورد با آنها به تدریج کاهش یابد مهاجرت از محلات فقیرنشین اجتناب ناپذیر می شود (همان:۱۱۱).
۴-۲ منطقه بندی شهر یزد
شهر یزد به لحاظ ویژگی های اجتماعی و اقتصادی به ۳ منطقه تقسیم شده است.
منطقه ۱: این منطقه در شمال شهر یزد قرار دارد که از ۲ ناحیه و ۱۰ محله تشکیل شده است. ویژگی های این منطقه عبارتند از:
۱- این منطقه از ترکیب بافت قدیم و جدید تشکیل شده است . که در ناحیه یک این منطقه بافت قدیم و روستاهای پیوسته به شهر یزد از جمله امیرآباد، کشتارگاه، کسنویه، کوی نواب و غیره قرار دارد که این محلات بدون طراحی قبلی و به صورت نامنظم و اغلب با مصالح خشت و گل ساخته شده اند.
۲- کمبود شدید فضاهای سبز، آموزشی، تفریحی، و فرهنگی در این منطقه.
۳-اسکان اکثر مهاجران افغانی و مهاجران روستایی با درآمدهای کم در این منطقه.
منطقه۲: این منطقه در قلب شهر واقع گردیده است و بافت قدیم شهر را در بر می گیرد. منطقه دو شامل ۴ ناحیه و ۲۱ محله می باشد. ویژگی های این منطقه عبارتند از:
۱- در ناحیه یک این منطقه محلات قدیمی و بافت قدیم شهر یزد واقع شده اند که وجود کوچه های تنگ و باریک و منازل مسکونی مخروبه، عدم وجود فضاهای مناسب سبز، تفریحی وخدماتی از مشخصه های این ناحیه می باشد.
۲- در ناحیه های این منطقه ، مرکز شهر قرار دارد که انبوه تراکم جمعیت ، آلودگی های محیطی و انباشتگی مسکونی در آن کاملاً مشهود است.
۳-در بعضی از قسمتهای این منطقه، برخی از محلات که زرتشتیان اقلیت های مذهبی ساکن هستند از لحاظ برخورداری بعضی شاخص ها در وضعیت مناسبی قرار دارند(آتشکده، مسکن و شهرسازی).
۴-در این منطقه هر چقدر به طرف هسته جدید شهر یعنی منطقه سه نزدیک می شویم از شدت پایداری محلات افزوده می شود و هر چقدر به طرف بافت قدیم پیش رویم به شدت از پایداری کاسته می شود.
۵- منطقه گذار شهر در این منطقه واقع شده است که اکثر کارگران غیر ماهر با دستمزدهای پایین در این محدوده سکونت دارند.
۶- وجود مساکن تخریبی و کمبود امکانات و تسهیلات بهداشتی و آموزشی
۷- شکل گیری جایگزینی اکولوژیکی که با ترک نیروهای جوان و تحصیل کرده از این منطقه ، مهاجران روستایی، افغانی و عراقی جایگزین آنها در این منطقه شده اند که در این خانوارها بعد خانوار بالا و سطح تحصیلات پایین می باشد و برخی از منازل به علت فرسودگی بیش از حد خالی از سکنه شده اند.
منطقه سه: این منطقه بخش های وسیعی از جنوب و غرب شهر را در بر می گیرد که از ۲ ناحیه و ۹ محله تشکیل شده است. ویژگی های این منطقه عبارتند از:
۱- محلات واقع در این منطقه اکثر نوساز ، با طراحی شهری قبلی و با سبک جدید و با نظارت شهرداری و مهندسین ناظر معماری و شهرسازی ساخته شده اند. مصالح به کار رفته آجر، آهن، سیمان می باشد و منازل نوساز هستند( مثل صفائیه، کوی دانشگاه، کوی استادان، سیلو).
۲- در طراحی این محلات فضاهای مورد نیاز از جمله فضاهای سبز، آموزشی، خدماتی، فرهنگی و تفریحی در نظر گرفته شده است.
۳-وجود مراکز آموزش عالی ( دانشگاه یزد، آزاد، آموزشکده امام علی، موسسه علمی کاربردی جهاد و غیره)
۴-وجود مراکز بهداشتی و درمانی با امکانات مناسب ( بیمارستان شهید صدوقی، بیمارستان شاه ولی، درمانگاه اکبری و کوثر)
۵- اکثر ساکنان این منطقه کارمندان دولت، دانشجویان، اساتید دانشگاه و تجار و کارفرمایان می باشند.
۶- محیط و فضاهای این منطقه از لحاظ بهداشتی، جمع آوری و دفع زباله در وضعیت مناسبی قرار دارد. این ویژگی سبب گردیده کیفیت زندگی در این منطقه بسیار مناسب باشد.

    1. مشارکت زنان در انجام فعالیت های فنی، تخصصی و مشارکت در عرصه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی.

شکل (۴-۱): نقشه تقسیمات کالبدی شهر یزد
۴-۳ بررسی امکانات و خدمات شهری مورد مطالعه
شناخت بهتر و دقیق تر از وضعیت مکان های جغرافیایی مشروط به در دسترس داشتن اطلاعات کامل و پردازش شده از مکان های مورد نظر است. برای نیل به این مهم، از یک سری شاخص های ترکیبی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، بهداشتی و غیره استفاده می شود. این شاخص های ترکیبی می توانند سطحی از رشد، توسعه و تفاوت های منطقه ای را بر اساس معیارهای انتخاب شده نشان دهد. در توسعه منطقه ای تعیین شاخص ها مهمترین قدم و بیان آماری پدیده های موجود در ناحیه است (حکمت نیا، ۱۳۸۵: ۲۱۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]




«هنر ائتلاف تجربه سختی ها و مصائب در موقعیت های ضروری با فردیت خود بخودی و ناگهانی و نوظهور است.» (Dewey, 1934,293)
ما خودمان را تبدیل به هنرمند می کنیم زمانی که یکپارچگی و اتحاد عناصر مختلف را تقبل می کنیم و به وسیله، رساندن آن برای گذشتن، تجربه ما مجدداً به جهت معینی راهنمایی می شود. موانع حل می شوند، تعصب ها محدود شده و از بین می روند.»(Dewey, 1934,348) «با این نتایج می رسیم زمانی که خودمان را در طرق و اسلوب دریافت و درک طبیعی که ابتدا برای ما عجیب است قرار دهیم.» (Dewey, 1934,348)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

«صورت های جدید فقط اضافات دکوری نیستند، اما با داخل شدن به ساختار کار هنری باعث تجربه گسترده تر و عمیق تر می شوند، تأثیر آنها برای کسانی که آنها را می فهمند و لذت می برند گسترش و بسط همدردی و دلسوزی، تخیل، حس آنها خواهد بود.» (Dewey, 1934,348)
«امکان ارتباط خالص مشکل بزرگی است که یک نفر با آن روبرو است و این واقعیت دارد که این موضوع رخ می دهد اما ماهیت ارتباط یک تجربه یکی از مشکلات جدی ارتباط است به اندازه ای جدی است که بعضی از متفکران واقعیت را انکار می کنند به علت وجود ارتباط های بسیار مختلف و غیر متجانس برای جدایی جسمانی ما از هم و برای زندگی های روانی و داخلی شخص تعجب آور نیست که زبان به نیروی ماوراء طبیعی نسبت داده شده است و به ارتباط ارزش مذهبی داده اند.» (Dewey, 1934,348) «اینکه چگونه ارتباط بسیار به ما نزدیک است این است که ما حداقل علاقه به بازتاب داریم و ما آنها را می گیریم برای واگذاری و اعطا کردن.» (Dewey, 1934,348)«ارتباط به وسیله سخن گفتن، شفاهی و کتبی، آشناترین و صورت پایدار زندگی اجتماعی است. ما تمایل به احترام گذاشتن به این مسئله به عنوان یک پدیده در بین بقیه چیزهایی که ما باید در هر مقوله ای بدون سوال بپذیریم داریم. ما از واقعیت عبور می کنیم که پایه و منبع همه فعالیت ها و ارتباطات است که تمایز اتحاد داخلی بشر با همدیگر است.» (Dewey, 1934,348)«مشکل در تحقیق بیشباهت به اینکه ما هر روز متحمل تلاش هایی برای فهم شخص دیگری که در ارتباط همیشگی با او هستیم داریم نیست. دوستی و علاقه صمیمی نتیجه اطلاعات در مورد شخص دیگر نیست حتی ممکن است ما اطلاعات بسیار ناقصی داشته باشیم. اما این مسئله زمانی که به صورت بخش کامل همدردی در تصورات تبدیل می شودانجام می شود. این زمانی است که آرزوها، اهداف علاقه و طرق پاسخگویی به همدیگر گسترش می یابد که تبدیل می شود به اینکه ما او را می فهمیم، ما میآموزیم که با چشماهایش ببینیم، با گوش هایش بشنویم، در نتیجه او راهنمایی درست می دهد برای اینکه آنها به وسیله ساختار ما ساخته می شدند… فعل متمدن شدن «به صورت آموختن هنرهای زندگی و پیشرفت در مقیاس تمدن» تعریف و شناخته می شود. آموختن هنرهای زندگی مسئلهای است که بقیه به ما اطلاعات درباره آنها را می رسانند. بنابراین این اهمیت ارتباط و مشارکت در ارزش های زندگی به وسیله معانی تصور است و کارهای هنری بیشترین معانی انرژی دار و صمیمی یاوری و کمک کردن برای سهیم شدن در هنرهای زندگی هستند.» (Dewey, 1934,359)

فصل چهارم: جان‌دیویی و
تاثیر زمینه فرهنگی بر دریافت مخاطب هنر

    • جان‌دیویی و زمینه فرهنگی
    • جان‌دیویی و دریافت مخاطب هنر

۴-۱) جان دیویی و زمینه فرهنگی

همانطور که در بخش های پیشین درباره زمینه فرهنگی هر جامعه گفته شد هر فرهنگ دارای شایستگی های خاص خودش است که باید از منظر همان فرهنگ مورد بررسی قرار گیرد و این فرهنگ ها برای هنرمند پس زمینه ای را ایجاد می کنند که این پس زمینه در کار هنرمند و بر دریافت مخاطب اثر هنری تأثیر می گذارد همانگونه که هردر در کتاب تاریخ فلسفه غرب خودش می نویسد که ما باید هر فرهنگ و مرحله از مراحل فرهنگ را از نظر شایستگی های خاص خودش مورد مطالعه قرار دهیم و باید سعی کنیم آن را از درون داوری درباره خوب و بد و خوش و ناخوش آن دریابیم و در جایی دیگر از اندیشه های خود این طور می گوید که هر ملت صاحب تجربه زیست خاص خود است و تجربه ای که سازنده جهان آنها است و هر قومی در دوران خاص خود صاحب تجربه خاص جهان خویش است.
حال با بررسی نظریات جان دیویی که در فصل های قبل به آن اشاره کردیم در مورد زمینه فرهنگی به بیان دیدگاه وی در باب این مقوله می پردازیم.
دیویی هنر یک زمانه را جدا از فرهنگ آن زمانه نمی داند و تأکید به این موضوع دارد که همان گونه که حیات مادی به واسطه پشتوانه فیزیکی آن صورت می گیرد و حیات اخلاقی نیز بدون پشتوانه محیط اخلاقی جریان نخواهد داشت یک اثر هنری نیز به پشتوانه فرهنگ زمانه اش ایجاد می شود. به همان نسبت که یک اثر هنری خاص بر جامعه تأثیر می گذارد، که این تأثیر را نیز باید در بافت فرهنگی بررسی کرد، جامعه و فرهنگ آن نیز بر هنر تأثیر می گذارد.
مسائل و مضامین مهم و پر مناقشه ای در زمینه نسبت هنر و هنرمند از یک سو و جامعه از سوی دیگر مطرحند.از جمله این مضامین بحث القا در هنر است. این بحث از دو دید قابل بحث است. اول آنکه هنر و هنرمند از چه مجرایی تحت تأثیر قرار می گیرند و دوم اینکه هنرمند چگونه و با چه مکانیسمی می تواند ارزش هایی را به جامعه القا نماید. در هر دو این بحث ها حرف و حدیث های زیادی در جامعه شناسی هنر وجود دارد. البته، بحث القا در ذیل مفهوم دیگری به نام تأثیرپذیری هنر و هنرمند از جامعه و فرهنگ قابل طرح است. همین نکته بحث مهم رابطه هنر و هنرمند با فرهنگ و جامعه را مطرح می کند.بحث مهم دیگر جامعه شناسی هنر، بحث «نسبت هنرمند و سیاست» است که این موضوع سیاست های کلان فرهنگی را در نظر دارد و سعی می کند این سیاست ها را با مکانیسم های مختلف چون برگزاری جشنواره ها و همچنین اعطای جوایز گوناگون، هدایت کند.ارتباط طیف هنرمندان با نخبگان عرصه های دیگر هم در جامعه شناسی هنر مورد توجه قرار می گیرد. در این میان، هنرمندان بیشتر به عنوان مصرف کنندگان دستاوردهای علوم و معارف دیگر مطرحند، هرچند خود زمینه و بستری فراهم می کنند که دیگران در باب آنها سخن بگویند.
درباره تأثیر هنر بر جامعه، دیویی معتقد است که حتی هنرهای تکنولوژیک نیز با توجه به شکل دهی سرگرمی های دسته جمعی در سمت و سوی دادن به علایق و توجهات دخالت دارند و از این جهت می توانند خواسته ها و اهداف را تحت تأثیر قرار دهند. در مورد تأثیر محیط و فرهنگ بر فرد مثال می آورد که نجیب زاده ترین فرد هم اگر در یک بیابان زندگی کند، بخشی از خشونت آن را لمس می کند و دلتنگی انسان کوه پرورده که از محیط زندگی خودش دور می شود نشان می دهد که چطور محیط اطرافش بخشی از وجود او شده است و معتقد است که هویت انسان بر ساخته از فرهنگی است که وی در آن شرکت دارد. وی معتقد است که کیفیت یک فرهنگ به وسیله هنرهایی که در آن نشو و نمو پیدا می کنند سنجیده می شود.(Dewey,1934)
دیویی معتقد است که هنر و تراوشات هنرمند در پاسخ به انرژی هایی است که از محیط خودش دریافت می کند و هنرمند صرفاً به این انرژی ها شکل می دهد برای اینکه راضی کننده بشوند و همانطور که پیش از این نیز ذکر شد به نظر دیویی تخیل هنرمند در حقیقت توانایی او در انتقال ارزش ها از یک تجربه به تجربه دیگر است و بعد از آن انتقال این ارزش به زندگی عادی ما و تبدیل آنها به چیزی های مهم. دیویی معتقد است که انسان ها در طی تأثیر متقابل خودشان با محیط ذخایر تجربی آنها را جذب می کنند و بازتاب می دهند و یک کار هنری به تنهایی نمی تواند داستان کاملی باشد بلکه در یک وابستگی به تاریخ است که کامل می شود.
دیویی در بخشی از کتاب «هنر همچون تجربه» خود که قبل از این به بخش هایی از آن اشاره شد به بحث در مورد پس زمینه ذهن هنرمند می پردازد و شکل گیری این پس زمینه را جدا از محیط و فرهنگ او نمی داند. دیویی در شکل گیری پس زمینه، کاری که روی شخص انجام می شود و شخص متحمل آن کار می شود و تغییر و تبدیلی که صورت می پذیرد و معانی که ته نشین شده است را موثر می داند وی معتقد است که هر سنتی، عادت سازمان یافته ای از دستورها و مفاهیم است و زمانی که این عادت به سرشت و طبیعت بومی داخل شود به صورت بخشی از ذهن هنرمند و پس زمینه در می آید. فرهنگ و محیط در شکل دهی پس زمینه ذهنی هنرمند و مخاطب اثر هنری موثرند و این پس زمینه در شکل دهی اثر هنری و دریافت مخاطب اثر هنری موثر هستند. این پس زمینه در ذهن مخاطب اثر هنری و معانی سازمان یافته آن می توانند یک وضعیت جدید را از حالت مبهم آن به وضعیت درخشان و شفاف تبدیل کنند و مخاطب اثر با توجه به پس زمینه ذهنی خودش که شامل یک سری از معانی و مفاهیم است درکی از اثر هنری خواهد داشت.با توجه به تعریف کلی از زمینه فرهنگی که در فصل قبل به آن اشاره شد دیویی معتقد است که زمینه فرهنگی و محیط در ایجاد پس زمینه ذهن موثرند و این پس زمینه در شکل دهی اثر و دریافت اثر تأثیرگذار است و در ضمن زمینه فرهنگی و محیط به طور مستقیم با هنرمند در ارتباط است و هنرمند در حال جذب از آن و بازتاب مجدد ذخایر تجربی جاری در آن است.

۴-۲)جان دیویی و دریافت مخاطب

در فصل گذشته درباره دریافت مخاطب و نظریاتی که در مورد دریافت مخاطب وجود دارد مطلب گفته شد. و اینکه اکثر نظریه پردازان در زمینه فلسفه هنر و زیبایی شناسی چه نظری درباره دریافت مخاطب هنر دارند. به خصوص درباره هرمنوتیک و مسئله تأویل متن مفصل صحبت شد. در این بخش به طور خاص در مورد نظریات جان دیویی درباره دریافت مخاطب صحبت می کنیم.
روان شناسی هنر در باب ادراک، فهم و مشخصات هنر و تولید آن سخن می گوید. به صورت خاص، روانشناسی هنر به روانشناسی ساختاری و محیطی تقسیم می شود. روانشناسی ساختاری بیشتر به ویژگیهای ذهن هنگام تولید یا ارتباط با کار هنری اشاره می کنند، در حالی که روانشناسی محیطی به شرایط محیطی می اندیشد که بر روان هنرمند اثر می گذارند یا هنرمند بر این شرایط تأثیر میگذارد. کارهای «تئودور لیپز» نقشی موثر در اوایل گسترش مفهوم روانشناسی هنر یعنی در اوایل قرن بیستم ایفا کردند. او تلاش کرد مفهوم «همدلی» را تحلیل مفهومی کند و همین مفهوم، بعدها یکی از مفاهم مهم روانشناسی هنر شد.
آموزه هایی کلی که بیشتر کارهای روانشناسی هنر را هدایت می کنند بدین قرارند:
الف) هنر امری ادراکی است، بنابراین با توجه به مضمون ادراکات قابل بررسی است.
ب) هنر یک پیوستگی فرهنگی را نشان می دهد که با فهم هنر می توان این پیوستگی فرهنگی را درک کرد.
ج) تولید هنری فعالیتی معنادار است و با آن می توان خلاقیت انسانی را درک نمود. روانشناسی هنر بر خلاف جریانی گسترش یافت که در قرن نوزدهم قصد داشت به صورت فیلسوفانه ماهیت زیبایی و مابعدالطبیعه آن را فهم کند. برای بیشتر روانشناسان، زیبایی از جهت فرهنگی و اجتماعی فهم میشد.این روانشناسی همچنین علیه پدیدارشناسی هوسرلی قد علم کرد که حکمی هنجاری در باب معنا صادر نمی کرد. بیشتر شاخه های روانشناسی هنر بر اولویت آگاهی دست می گذاشتند. اما عده ای هم بر ضمیر ناخودآگاه تأکید می کردند. کلاً آنها که به روانشناسی هنر علاقه مند بودند، دیدی مثبت نسبت به هنر و معنای آن داشتند و این موضوع، آنها را از تلقی «فروید» از هنر جدا می کرد.
یکی از اولین افرادی که در تاریخ روانشناسی هنر ظهور کرد «هنریس و لفلین» بود که تقریباً از نیمه قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم می زیست و منتقد و مورخ هنری بود که کتابی در باب «روانشناسی هنر معماری» نگاشت و تلاش کرد نشان دهد معماری می تواند با توجه به یک روانشناسی صرف فهم شود و این بر خلاف دیدگاهی تاریخی نسبت به معماری بود.
چهره مهم دیگر در تاریخ روانشناسی هنر «ویلهلم ورنیگر» بود که یکی از اولیه ترین نظریه ها در باب توجیه هنر اکسپرسیونیستی را ارائه کرد. «ریچارد مولر فرینفلد» نظریه پرداز مهم دیگر در این زمینه بود.هنرمندان زیاد دیگری این شاخه را به پیش بردند که «نوام گابو»، «پائول کلی» و «وایسلی کاندنسیکی»، «جوزف آلبرتس» و «گئورکی کپس» جزو این افراد به شمار می آیند. نظریه پرداز فیلم معروف فرانسوی «انداره مالراکس» هم به این موضوع علاقه مند بود و کتاب «روانشناسی هنر» را به رشته تحریر در آورد.گرچه این شاخه در آلمان شروع شد، افرادی چون کلیوبل و هربرت رید در انگلستان و فرانسه و آمریکا به این فعالیت ادامه دادند.
رشد روانشناسی هنر در دهه های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰، با رشد تاریخ هنر همراه بود. در این زمینه «روانشناسی گشتالت» هم که دیدگاهی کل گرایانه را در روانشناسی پیگیری می کرد، به کمک روانشناسی هنر آمد. کارهای «رودلف ارنهیم» به خصوص کتاب مهمش «به سوی روانشناسی هنر» در این زمینه تأثیرهای بسزایی گذاشتند. در این منظومه، «هنر درمانی» نیز مطرح شد. بحث فروش آثار هنری روانشناسی هنر را بجد مطرح کرد و به این موضوع پرداخت که مخاطبان هنری واجد چه ذائقه هایی هستند.
روانشناسی هنر همان طور که گفتیم با روانشناسی فرویدی با چالشی جدی روبرو شد. با این همه، کارهای «یونگ» نقشی مثبت برای هنر قایل بود. او باور داشت که محتویات ضمیر ناخودآگاه و ضمیر جمعی می توانند از راه هنر و دیگر بیان ها به ظهور برسند.
در دهه ۱۹۷۰ میلادی بحث روانشناسی هنر در دانشگاه ها رواج یافت و هنرمندان به بحث های روانشناسی هنر علاقه مند شدند. «کارهای هوسرل»، «وتیگنشتاین» و «دریدا» هم در این شاخه با جدیت به فعالیت ادامه می دادند. در آمریکا، بیشترین تأثیر را در این زمینه «جان دیویی» گذاشت. وی کتاب «هنر همچون تجربه» را در سال ۱۹۳۴ منتشر کرد و مبنای تجدیدنظر در زمینه آموزش همه مقاطع تحصیلی شد. «مانوئل بارکان» هم که از دیویی متأثر بود، کتابی با عنوان «مبانی آموزش هنر» نگاشت و راه دیویی را ادامه داد. به نظر بارکان، آموزش هنری کودکان، آنها را آماده زندگی در یک جامعه دموکراتیک می کند.
دیویی معتقد است که موضوعات معمولی در زندگی مانند غم و شادی در هنر نشان داده می شوند و البته تشخیص این هنرها نیاز به یک جامعه جهانی دارد و هرگز در غرنطینه دیده نمی شوند و در ارتباط با زمان و مکان است که معنی آنها مشخص میشود و مانند باقی مقوله ها که در مباحث دیویی همواره با تجربه پیوند می خورند دیویی می گوید که تاریخ تجربه انسانی، تاریخ پیدایش هنر است و تماشای این هنر را با تکیه بر درک مستقیم می داند و در ضمن دانستن آن را بر پایه تحلیل و تفسیر می داند و معتقد است که اگر کسی بخواهددر باب هنر نظریه پردازی کند می بایست با تجربیات مردمان زمان یک اثر هنری همراه شود برای مثال اگر کسی قصد داشته باشد در مورد پارتنون نظر بدهد می بایست با احساسات شهروندان آتنی یکی شود و این مسئله را که یونانیان معبد را نه به عنوان یک اثر هنری بلکه به عنوان یادبودی مدنی و ساختمانی که برای احساس رضایت درون آن احتیاج داشتند، در نظر بگیرد.
دیویی درباره درک مخاطب اثر هنری معتقد است که مخاطب در مواجهه با یک اثر هنری و در ترجمه آن آزاد است دیویی می نویسد «هنر، زندگی در تجربه برای ساختن و درک است» و معتقد است که هنر، هنر است چه با تجربه زیباشناسانه و با تفکری بیتعصب صورت بگیرد و چه هنری با هدف دنیوی و سودمندگرایی، بر عهده مخاطب است که در مواجهه با آن چه ترجمه ای از آن بکند.
دیویی مطرح می کند که هنر در صورتی که بتواند با مردمان آینده نیز به اندازه زمان خودش ارتباط برقرار کند جاودانه است و رمز جاودانگی اثر از ایجاد تجربه خوشایند است. به نظر دیویی عملکرد هنر، تجربه است به طور مثال او می نویسد پارتنون برای اینکه جدا از تعصبات فرهنگی به عنوان یک تجربه خوشایند برای بشر درآمده است جاودان مانده است و انتقال تجربه زمانی صورت می گیرد که مردم مفاهیم جدید را درک کنند و هنر انتقال دهنده پیغام ها است.
فصل پنجـم:
بررسی تطبیقی
مبانی پست مـدرنیسم
با نظریات هنری جـان‌دیویی

۵-۱) بررسی تطبیقی مبانی پست مدرنیسم با نظریات هنری جان دیویی

در این بخش به مباحثی می پردازیم که هم در تعاریف و خصوصیات پست مدرنیسم وجود دارد و هم می توان در نظریات جان دیویی آنها را یافت. خصوصیات مشترک که گاهی می توان ریشه این خصوصیات پست مدرنیسم را در نظریات جان دیویی جستجو کرد و یا پی برد که جان دیویی پیش از این که پست مدرنیسم به این نتایج برسد دارای دیدگاه مشابهی بوده است.بررسی تشابهات بنیادی در تفکرات نظریه پردازان پست مدرنیسم و جان دیویی وتعاریف متشابه پست مدرنیسم با نظریات هنری جان دیویی مانند پلورالیسم،التقاط گرایی،پرداختن به سنتوتاریخومحتوا،ضدیت با نخبه گرایی وفرم گرایی محض اعتقاد به عدم قطعیت ونفی استقلال زیباشناسی،حذف مرزهاوتمایزها،نزدیک کردن هنر به زندگی روزمره،پرداختن به هویت،نفی فراروایت ها،جهانی شدن،گرایش به خرده فرهنگ ها،پرداختن به تخیل ومطرح کردن تجربه و….
همان طور که قبل از این اشاره کردیم علمی که می توان آن را قلب پست مدرنیسم دانست بر خلاف علم زدگی که معتقد بود علم جواب همه چیز است و امید به هم مرز شدن دامنه نادانسته ها و دانسته ها داشت، ایده عدم قطعیت را بیان می کند و مسئله ایجاد نظم از درون بی نظمی را مطرح می کند و اندیشمند پست مدرن چارلز جنکز معتقد است که همه علوم اصلی پست مدرن ریشه در این شناخت دارند و همه این علوم با معادلات غیرخطی و پدیده هایی سروکار دارند که ناگهان خود را سازماندهی می کنند. طبق یک تعریف از چارلز جنکز او این گونه می نویسد که داستان جهان روایتی از قدرت، تصادف، آشوب و همین طور سازمان یافتگی روزافزون است و در آخر به هیچ اطمینانی نمی توان رسید که وضعیتی خوب و ثابت حاکم باقی می ماند.(Jencks,1989)
بنابراین تئوری عدم قطعیت افق های تازه ای را در پژوهش های علمی گشود و علم نوین با این تغییر نگرش در شکل گیری پست مدرن سهیم بوده است. همان طور که می دانید و در فصل های قبل به آن اشاره شد عدم قطعیت به عنوان یکی از باورهای پست مدرنیسم مطرح می شود و اندیشمندان پست مدرنیسم در تئوری پردازی های خود به آن اشاره و استناد می کنند. در نگاهی به نظریات جان دیویی می بینیم که دیویی نیز به این اصل معتقد بوده است و بارها به این عدم قطعیت و بوجود آمدن نظم از درون بی نظمی اشاره کرده است.دیویی در کتابهای خود به نام های «دوباره سازی فلسفه» و «جستجو برای قطعیت» به بررسی انگیزه های رویکردهای تعصبی در فلسفه برای امنیت در جهان بدون قطعیت می پردازد. همانگونه که قبل از این نیز مفصل به آن پرداختیم و مطلع هستید جان دیویی را پدر پراگماتیسم می دانند و او نظریات خود را با توجه به این باور خود میپردازد، در نظر این مکتب، افکار و عقاید همچون ابزارهایی هستند برای حل مسائل و مشکلات بشر، و تا زمانی که اثر مفیدی دارند صحیح و حقیقی اند و در غیر این صورت غلط می شوند، پس عقیده ای می تواند مدتی به کار آید و موثر باشد و تا آن زمان حقیقی است و از زمانی که دیگر نتایج رضایت بخش ندارد باطل محسوب میشود. بنابراین حقیقت تغییر ناپذیر نیست، و با گذشت زمان توسعه و تحول می یابد. احتمال دارد در آینده نظریات دیگری بر حسب اوضاع جدید حقیقی بشوند و آنچه در حال حاضر درست است، در آینده دیگر صادق نباشد. در پراگماتیسم همه امور تابع نتایج هستند بنابراین حق امری نسبی است و این حقیقت وابسته به زمان و مکان و مرحله معینی از علم و تاریخ است و در نتیجه ما هیچ زمانی به حقیقت مطلق نخواهیم رسید و این است که علم ما و مسائل ما نیز در حال تغییر است و در هر مرحله حقیقت آن چیزی است که ما را در بررسی مسائل آن زمان یاری برساند. دیویی به نسبی بودن حقیقت و تغییرپذیری آن اشاره می کند و همین طور که در بالا گفته شد متذکر میشود که علم ما در حال تغییر است و این تغییر و تحولات مانع مطلق بودن امری میشود و به مسئله عدم قطعیت می پردازد. دیویی معتقد است که دانش، علم، اخلاق، فلسفه، زیباشناختی بنا به موقعیت های تاریخی و زمان قابل تغییرند و واقعیت یک جریان پیوسته در حال تغییر و تحول محسوب می شود. دیویی معتقد است که نظم تولید شده توسط هنرمند ریشه در زندگی در جهان دارد که به صورت ذاتی بی نظم است. و این نظم به صورت یکی شدن با محیط است که این یکی شدن را در نتیجه کار هنری می داند و به نظر او این تصورات انسانی است که میتواند نظم را بر هرج و مرج تحمیل کند و نظم از درون بی نظمی ذاتی جهان سر بر می آورد.
یکی از عنصرهای محوری در تعاریف پست مدرنیسم را می توان نفی استقلال زیبایی شناسی دانست. در مدرنیسم ارزش هنر دقیقاً بر اساس تعابیر خاص هنری تعیین میشود و این مسئله در واقع پیشنهاد امانوئل کانت را اجرا می کرد. کانت معتقد به جدایی احساسات زیباشناسانه از امیال، علائق و تضادهای زندگی روزمره بود. در واقع هنر به صورت نفی هرگونه امید یا میل و اشتیاق، نفی ارائه دنیای واقعی و انکار هنجارهای اجتماعی تعریف می شد ولی پست مدرنیسم را می توان در تقابل با این نفیها دانست و نوعی بازگشت به پیوندهای ضروری بین هنر و جامعه که مدرنیسم مانع آن می شد. پست مدرنیسم مخالف آرمان استقلال هنری و جدایی هنر از دنیا است که می توان منشاء این استقلال هنری را در کانت جستجو کرد. دیویی برای فهم پتانسیل کامل تجربه زیباشناسانه اجرا سه تغییر بنیادی را ضروری می داندکه یکی از این موارد جدا کردن تجربه زیباشناسانه از تفکر کانتی است. دیویی تفکر کانتی را تفکری ذاتی و به صورت ناظرانه می داند. متذکر می شود که اشتیاق و آرزو در تجربه زیباشنایی ذاتی است.
دانیل بل در کتاب «تناقضات فرهنگی سرمایه داری» خود این گونه می نویسد که هیچ تمایز و جدایی بین هنر و زندگی وجود ندارد و مزاج پست مدرنیستی مستلزم آن است که آنچه سابق بر این تنها در تخیل صورت می گرفت، باید در عرصه زندگی عملی نیز صورت تحقق یابد و هر آنچه که در هنر مجاز و روا است در عرصه زندگی نیز مجاز است.(Bell,1979)
همان طور که در بخش های قبل به آن اشاره شد از جمله ویژگی های پست مدرن حذف مرز بین هنر و زندگی روزمره است اصولاً پست مدرن تمایل به فرو ریختن تمایزات و مرزها دارد مانند تمایز بین فرهنگ نخبگان و فرهنگ عامه و در نتیجه تمایل به التقاط گرایی و آمیختن قاعده ها دارد و یکی از این مرزها، مرز بین هنر و زندگی روزمره است که سعی بر حذف آن دارد. جان دیویی که نمیتوان تلقیات هنری اش را جدا از تفکر پراگماتیستی اش در نظر گرفت مرزی بین هنر و زندگی روزمره متصور نبود، دیویی هنرمند را تکنسینی ماهر قلمداد می نمود که با بهره گرفتن از دانش و مهارتش در عادات مرسوم تغییر ایجاد می کند و در دید جان دیویی نمی توان میان تجربه هنری و اعمال و زندگی روزمره بشری جدایی قائل شد. دیویی معتقد است که باید هنر و هرگونه تجربه زیباشناسانه را در متن زندگی دنبال کرد. بنابراین در کتاب «هنر همچون تجربه» بر این مسئله که خود زندگی است که زندگی را توضیح و توجیه می کند و هیچ مفهوم دیگری لازم نیست تأکید می کند و بخشی از کتاب ذکر می کند که اگر کسی بخواهد درباره تجربه زیباشناسانه ای که در پارتنون متجلی شده نظریه پردازی کند باید در مورد چیزهای عادی و روزمره داخل زندگی یونانیان به عنوان خالقان اثر بیاندیشد و اثر هنری را به عنوان چیزی که آنها را خرسند می کند بنگرد و یونانیان را به مانند مردم عادی که روزانه با آنها بر می خوریم در نظر بگیرد. به عقیده وی اندیشیدن در مورد تجربه زیبایی شناسانه و کار هنری جدا از زندگی روزمره و عادی امکان پذیر نیست.
لیوتار در کتاب معروف خود «وضعیت پست مدرن» پست مدرنیته را به عنوان مجموعهای از نظام ها معرفی می کند که یکی از آنها پراگماتیسم است. همان طور که می دانید پراگماتیسم یا عمل گرایی معتقد است که حقیقت چیزی است که از نظر انسان خوب باشد یعنی درباره هر نظریه و آموزه ای باید بر پایه نتایجی که از آن به دست می آید داوری کرد. هر عقیده ای که به نتیجه خوب و کارآمد برای انسان بیانجامد حقیقی است و حقیقت چیزی مستقل و جدا از انسان نیست و تنها دلیل برای درست و حقیقی بودن یک نظر این است که در عمل به درد انسان بخورد. درست تأکیدپراگماتیسم بر فهم زمینه فرهنگی و فلسفی نظریه هاست و پراگماتیست ها نظریه پردازی را به عنوان بخشی از ارتباط و تعامل فرد با محیط می دانند. پراگماتیست ها با توجه به نسبی بودن حقیقت و وابستگی درست بودن امری تا زمانی که نتیجه مناسب را همراه داشته باشد هیچ قطعیتی را برای آن قائل نیستند و آن را تغییرپذیر می دانند. این دیدگاهی است و مکتبی است که لیوتار پست مدرن را تأثیر گرفته از آن می داند و جان دیویی به عنوان سردمدار این مکتب نظریات خود را با این دید بیان می کند.
لیوتار در بخشی از کتاب خود در مورد اثر هنری می نویسد که هنرمند پست مدرن زیر نفوذ قواعد از پیش تعیین شده اثر هنری را نمی آفریند بنابراین نمی توان با مقوله های شناخته شده آن را داوری کرد او معتقد است که اثر هنری خودش در جستجو قواعد است و هنرمند بدون در نظر گرفتن قواعد کار می کند و در طول کار است که قواعد خودشان شکل می گیرند و مشخص می شوند. (لیوتار، ۱۳۸۰) یکی از ویژگی های مهم پست مدرنیسم انحلال فرم های هنری است. به طوری که دیگر تفاوت مشخص بین نقاشی، مجسمه سازی، عکاسی وجود ندارد. پست مدرنیسم آزاد است که از تصاویر و پدیده های گذشته بهره بگیرد و با ترکیب آنها مفهوم آنها را نیز تغییر دهد. (جانسون، ۱۳۸۱) بنابراین در تولید اثر هنری پست مدرن قاعده از پیش تعیین شده و چارچوبی وجود ندارد و قواعد در حین ایجاد کار تولید می شوند و در ایجاد یک اثر هنری محدودیتی در بکارگیری از فرمهای دیگر هنری وجود ندارد و می توان سبک ها و مدیوم ها را در هم آمیخت و از تصاویر و سنت های گذشته نیز بهره جست. دیویی نیز به وجود قاعده و قانون از پیش تعیین شده برای ایجاد اثر هنری اعتقاد ندارد و چون اثر هنری را جدا از زندگی روزمره نمی داند تمایزی بین فرم های هنری قائل نیست و برای انجام یک کار هنری و ایجاد اثر هنری، محدودیتی در استفاده از مدیوم های گوناگون قائل نیست. دیویی معتقد است که هنرمندانی که خود را در قید قواعد و تکنیک ها قرار می دهند نمی توانند فراتر از تکنیک های هنرمندان قبل از خود بروند و چیزی فراتر را کشف کنند و برای بیان تجربه های نو نیازمند تکنیک ها و فرم های نو هستیم. دیویی با بیان این مطلب که فرم یک خصیصه برای هر تجربه است و یک گرایش اجتناب ناپذیری به مرتب کردن رویدادها به سوی کامل شدن تجربیات وجود دارد و هنر به صورت عمدی امری است که بر این خصیصه تأثیر می گذارد و چیز تعیین شده محکمی که به عنوان محصول نهایی مطرح است به سوی خارج از تولیدات ماشینی و آکادمی سوق پیدا می کند و به بیان بهتر هنرمند به نتیجه پایانی که تکمیل شده چیزی است که قبلاً بوده اهمیت می دهد نه اینکه با نقشه پیشین همخوانی دارد و به یک کار دقیقاً درست منجر شده است یا خیر می خواهد بار دیگر تأکید بر نبودن قواعد از پیش تعیین شده در داوری اثر هنری بکند. دیویی نبودن احساس در سرهم بندی مواد موجودو تنظیم کردن آگاهی ها به صورت عمدی توسط هنرمندرا دلیل عدم مطلوبیت کارهای جدید هنری می داند. دیویی در کتاب «هنر همچون تجربه» می گوید که یک هنرمند در فرایند کارش به وسیله فهم ارتباط بین چیزی که آن لحظه انجام می دهد و چیزی که بعداً می خواهد انجام دهد کنترل می شود… میتوان آن را در ارتباط با اعتقاد پست مدرنیسم در ایجاد قواعد حین تولید اثر هنری دانست. پست مدرنیسم اهمیت را در اثر هنری به فرم و محتوا هر دو می دهد و پرداختن به فرم را جدا از توجه به محتوا اثر که در مدرنیسم به آن پرداخته می شود را نمی پذیرد و یکی از ویژگی های بارز پست مدرنیسم را می توان اهمیت آن به محتوا دانست. دیویی نیز در کتابش «هنر همچون تجربه» به این موضوع تأکید می کند که تنها زمانی که بخش های سازنده کل تا پایان همکاری دارند به سوی تجربه آگاه میروند و طرح و شکل ایجاد می کنند و معتقد است که کیفیت، مفهوم حمل کننده معانی است مانند مادری است که بچه اش را حمل می کند زمانی که نوزاد بخشی از وجود او است و او فرم را به صورت عملکرد نیروهایی که تجربه رویداد شیء را برای تکمیل اجزاء خودش به صورت کامل حمل می کند، تعریف میکند.(Dewey,1934)
پست مدرنیسم توانست باعث گسترش سبکی در شاخه های مختلف هنری شود که توانایی ارتباط عمیق تر و گسترده تر را به هنر امروز با قشرهای مختلف مردم زمانش بدهد. پست مدرنیسم با ویژگی های کثرت گرایی، التقاط گرایی، چندوجهی بودن، نگاه مجدد به سنت، اهمیت به محتوا، توجه به تفاوت ها توانست به موضوعاتی بپردازد که مدرنیسم پیش از این به آن ها بی تفاوت بود و این بی تفاوتی باعث عدم ارتباط مناسب آن با مخاطب شده بود و پست مدرنیسم با توجه به این مفاهیم توانست با مخاطب نخبه و عام ارتباط برقرار کند. پلورالیسم یا کثرت گرایی که یکی از مهمترین خصیصه های پست مدرنیسم محسوب می شود که باعث گوناگونی تولید آثار هنری، سرزندگی و چندوجهی بودن آفرینش هنری شده است با تأثیرگذاری بر رابطه میان اثر هنری و مخاطب بر شکل نگرش و دریافت هنر نیز تأثیر گذاشته است. پلورالیسم یکی از پایبندی های جدی پست مدنیسم است که از آن در مقابل هرگونه مفهوم مطلق «حقیقت» استفاده می کند و به این استناد همواره مروج تفسیر و تعبیر متون و شرایط است. پست مدرنیسم با پرداختن به مسئله هویت به عنوان یکی از دغدغه های پست مدرنیسم و ارتباط آن با فمنیسم و بیان تفاوت های جنسی در برخورد با مخاطب، جنسیت را در دریافت موثر دانسته و دریافت اثر هنری را بر جنسیت استوار میدانند. پست مدرنیسم معتقد به نسبت تازه ای میان هنرمند و مخاطب است، پست مدرنیسم معتقد است که هیچ اثری فقط یک معنا ندارد و نیروی تأویل مخاطب می تواند متن را به بی نهایت تبدیل کند.پست مدرنیسم با دید پلورالیسم و التقاط گرای خود و با نفی فرا روایت ها و پرداخت به مفاهیمی مانند هویت، سنت و محتوا ارتباط جدیدی را با مخاطب خود برقرار کرد که توانست هم مخاطب عام و هم مخاطب نخبه را نگه دارد. و با نفی مطلق گرایی مخاطب را در برداشت از اثر هنری آزاد می گذارد و تفسیر و تأویل را بر حسب زمان و شرایط می پذیرد و با توجه تفاوت ها از جمله تفاوت جنسی برداشت مخاطب را با توجه به این تفاوت ها در نظر می گیرد. برای پیدا کردن نقاط مشترک بین این تعاریف و نظریات جان دیویی لازم است دوباره به تفکرات پراگماتیستی دیویی رجوع کنیم فلاسفه پراگماتیست کشف حقیقت مطلق را از هر راهی چه از راه تحلیل منطقی و چه از طریق کشف و شهود را باطل می دانند و تأکیدشان بر دانش بدست آمده از طریق انواع تجربه ها است. به دلیل این نوع درک از دانش و معرفت که به وسیله تجربه های گوناگون است پلورالیسم یا تکثرگرایی در این تفکر محوریت می یابد که همان طور که در قبل ذکر شد اساس پست مدرنیسم محسوب می شود. دیویی در مورد تعریف هنر معتقد است که هنر، هنر است تفاوتی که هنر مدرن بین هنر پاپ و زیبا با توجه به تفاوت نیات مولفان آنها قائل می شد این جا معنی ندارد. دیویی معتقد است که هنر زندگی کردن در تجربه است بر ساختن و درک کردن و این که چه برداشتی از یک اثر هنری می شود بر عهده مخاطب اثر است که در مواجهه با آن با توجه وضعیتش چه ترجمه ای از اثر انجام دهد بنابراین دیویی نیز به تفسیر و تأویل اثر بر اساس تفاوت ها (زمانی، مکانی، جنسیتی …) معتقد است و هنری را جاودانه می داند که بتواند به مردمان آینده نیز به اندازه زمان خودش ارتباط برقرار کند. دیویی در کتاب «هنر همچون تجربه» می نویسد که کار هنری به تنهایی داستان کاملی نیست بلکه یک وابستگی قدیمی به تاریخ دارد. دیویی در خلق اثر هنری سنت و تاریخ را دخیل میداند در بخشی از همین کتاب می گوید که کار هنری در طی شکل گیری عکس العمل بیننده ها در سرها، کلمات و عملهایشان ساخته می شود بنابراین دیویی ارتباط اثر با مخاطب را بخشی از کار هنری و اثر می داند و معتقد است که در کار هنر، ارتباطات را جدا از ارتباط آنها از بازتاب های قبلی نمی توان دانست. زمانی که اثر هنری به صورت جدا بوجود بیاید از درجه هنری پایینی برخوردار است.
پست مدرنیسم با دید پلورالیستی خود گرایش به چند فرهنگی دارد. پست مدرنیسم به فرهنگ های محلی احترام می گذاردو برای تفاوت ها ارزش قائل می شود به هویت میپردازد که از مباحث آن هویت های بومی، ملی، قومی و نژادی را می توان نام برد که تفاوت فرهنگی را به دنبال دارند. پست مدرنیسم میل به سرزدن به فرهنگ های متفاوت را دارد و بومی گرایی و پرداخت به خرده فرهنگ ها از اصول پست مدرنیسم دانسته میشود. بر طبق مبانی پست مدرنیسم تمام نتایجی که ما استنباط میکنیم به لحاظ تاریخی وابسته به شرایط معینی هستند، به زمان و مکان خاصی وابسته اند. و شناخت ما از نظر ارزشی و اصولی بیطرف و خنثی نیست. به این معنی که درک ما از فرهنگ ما و زمینه فرهنگی که در آن زندگی می کنیم و رشد کردیم جدا نیست ما در برخورد با یک اثر هنری با توجه به باورهای خودمان برداشت می کنیم بنابراین در پست مدرنیسم تعاریف مذهب، اسطوره و تاریخ نقش مهمی ایفا می کنند. جان دیویی در کتاب «هنر همچون تجربه» می نویسد زمانی می توان کارکرد هنر را مورد بررسی قرار داد که بحث در مورد هنر در بافت فرهنگی صورت بگیرد و در ادامه به این موضوع که محیط پیرامون یک فرد و محیطی که در آن رشد یافته است بخشی از وجود او میشود می پردازد و معتقد است که هویت یک شخص برساخته از فرهنگی است که در آن است و فرهنگی که شخص در آن رشد کرده است بر او تأثیر می گذارد و در مثال خود از پارتنون یونانی در درک بیننده از آن می نویسد که در صورتی می توانیم درک درستی از آن داشته باشیم که احساس شهروندی مردم آتن را در نظر بگیریم به این معنی که زمینه فرهنگی آنان در تولید اثر و درک مخاطبان آتنی آن زمان تأثیر داشته است. دیویی معتقد است که بین شخص و محیطش تأثیر متقابلی وجود دارد که هنر هنرمند پاسخی است به این ارتباط با محیطش. دیویی به بومی گرایی هنرمند اشاره می کند و می نویسد که عادت های سازمان یافته از مفاهیم در نتیجه محیط و فرهنگ هنرمند به وجود می آید که به صورت جزء ترکیبی ضروری ذهن هنرمند در می آیند.
همانطور که پیش از این نیز اشاره شد به علت اهمیت مسئله هویت در پست مدرنیسم پرداختن به تفاوت های جنسی و در نتیجه تفکرات فمنیستی بسیار مشاهده می شود. در پایان دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ در کنار انتشار بیانیه های فمنیستی آثار هنری تازه ای هم تحت این عنوان پدیدار شد. در نیمه دهه ۸۰ نیز گروهی از این زنان به رسانه های سنتی برای آفرینش آثارشان روی آوردند و به طور کلی می توان کارهایی که تحت عنوان فمنیسم انجام می شد را در ضدیت با ناب گرایی مدرنیسم دانست و اکثر آنها نیز با روایتگری ضدیت را نمایان می کردند. می توان نقاط تفاهم پست مدرنیسم و فمنیسم را در نفی فراروایت ها، پلورالیسم و التقاط گرایی، از بین بردن تمایزان و شکاف ها (نظریه و عمل، ذهنیت و عینیت) دانست. بین فمنیسم و پراگماتیسم نیز میتوان نقاط مشترک یافت. فمنیست ها عمل گرایی را کنشی بر تطبیق فعالیت هایشان با محیط اطراف در نظر می گرفتند که به عنوان روش اصلاح فرهنگ می توان از آن استفاده کرد. پراگماتیسم نیز مانند پست مدرنیسم تمایل به از بین بردن شکاف ها (نظریه و عمل) دارد و این چیزی است که مد نظر فمنیسم نیز است. این رویکرد پراگماتیسم به فمنیست ها این اجازه را می داد که با در نظر گرفتن نظریه و عمل با هم سرمشق های فکری خودشان را بیازمایند. فمنیست های امروزی که عملگرا هستند دیدگاه های فمنیستی خود را همراه با کردارهای عمل گرایانه در نظر می گیرند و این فیلسوفان فمنیست تفکرات عمل گرایی را به عنوان پایه ای برای نظریات فمنیستی خود در نظر می گیرند. ترکیب پراگماتیسم و فمنیسم میتواند جامعه را به سوی تکثرگرایی و پلورالیسم پیش ببرد همچنان که جان دیویی و همکارانش که بسیاری از نزدیکان او زنانی مانند جین آدامز، لوسی اسپراگو میتچل بودند برای آن تلاش میکردند.
باید این را گفت که هنر پست مدرن به معیار داوری خاصی تعلق ندارد بلکه به تجربه می انجامد بنابراین التقاط گرایی و آمیختن فرم های هنری استفاده از سبک های گذشته و تکنیک هایی مانند کولاژ در جهت همین امر است. پست مدرنیسم معتقد است که گسترش فرهنگ تجربه ها را به وجود می آورد و به وجود تجربه های متفاوت در دوران خاص و اقوام مختلف اعتقاد دارد و هر قومی را دارای تجربه خاص خودش می داند که جهان آن را می سازد. می توان گفت که اثر هنری به ساختن معنا وابسته است و تأویل اثر هنری امکان این را می دهد که اثر هنری تجربه شود و این تأویل است که رابطه میان مخاطب و اثر هنری را می سازد. هسته مرکزی و مفهوم اساسی فلسفه دیویی را نیز میتوان در اصطلاح تجربه جستجو کرد به نظر او حتی حقیقت مانند خود شناخت، رابطه ای تجربه شده با اشیاء است و خارج از این رابطه هیچ معنایی ندارد. دایره زیبایی شناسی دیویی آنقدر وسیع است که چیزهای غیرقابل اعتنا را نیز به درون عالم هنر وارد می کند و دیدگاه های زیبایی شناسانه وی در قلب تجربه و عمل جای گرفته است. مفهوم تجربه برای دیویی شامل همه فعالیت های داخلی ذاتی و اصلی در هر مشغولیتی از جهان است و در تجربه، ذهن، جسم و جهان از هم فاصله ندارند و در کل، تجربه شامل تفکرات و اعمال ما و پاسخ های دریافتی اعمال ما هستند. به عقیده دیویی تجربه زیباشناسانه قادر است شکاف ها را از بین ببرد و دیویی این نوع از تجربه را تجربه معنی دار می خواند. و یکی از تغییراتی که دیویی آن را برای فهمیدن کامل تجربه زیباشناسانه ضروری می داند این است که تجربه هنری در همه جسم و حس های ما نه فقط ذهن و تصورمان شرکت داشته باشد. تجربه برای دیویی بیان کننده ابتکار در هنر است که آن را از مردن نجات میدهد. دیویی هنر را شدت گرفتن تجربه می داند و هنر زمانی در کمال است که اتحاد احساس و تجربه تجسم پیدا کند وی مینویسد که هنرهای زیبا همه چیزهایی که ما تجربه می کنیم را با انرژی بیشتر و وضوح بیشتر بیان می کنند.(Dewey,1934)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]




بی‌تردید این الزام و اجبار، اعتبار و ارزش خود را از جایی یافته است. برخی از اندیشمندان معتقدند عقل و مدرکات آن سرچشمه این الزامات می‌باشند و بر این باورند که مفاهیم اخلاقی از خصوصیت ویژه‌ای در نهاد گزاره‌های اخلاقی حکایت می‌کنند که عقل آن را دریافته، به الزام آن حکم می‌کند. برای نمونه، شیخ ندیم الجسر، اندیشمند مصری، در کتاب خود می‌نویسد: از بدیهیات است که الزام به کمک عقل در محیط اخلاق وارد می‌شود. عقل استوانه الزام و نخستین راه آن است. خداوند در قرآن به‌روشنی بیان کرده که انسان را آفریده است تا او را عبادت کند و مورد آزمون قرار دهد. اجباری در دین نیست و اوامر و نواهی را در جهت راهنمایی انسان بیان کرده است. ازاین‌رو اکتفای عقل به درستی قضایای عقلی و مبادی و احکام، نخستین نوع از انواع الزام است (ندیم الجسر، ۲۰۰۴: ۱۰۲).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در نقد این نظریه باید گفت عقل به‌تنهایی قادر بر ایجاد الزام در امور اخلاقی نیست و نیازمند شرع و وحی الهی می‌باشد؛ چراکه وحی از‌سویی عقل را تأیید کرده و از سوی دیگر، آن را در بستری از رهنمودهای ارزشی قرار داده است تا در احکام خویش چشم‌بسته مغلوب هوای نفس نباشد. امام زین العابدین (ع) در این زمینه می‌فرمایند: «إ‌ِنَّ دِینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُصَابُ‏ بالْعُقُول‌ِ‏ النَّاقِصَهِ وَ الْآرَاءِ الْبَاطِلَهِ وَ الْمَقَاییس‌ِ الْفَاسِدَه؛ (مجلسی، بی تا، ج۲: ۳۰۲)؛ نمی‌توان با عقل‌های ناقص و نظرهای باطل و قیاس‌های فاسد به دین خدا رسید.
از طرفی دیگر، خداوند در ضمیر آدمی نیرویی به‌نام «وجدان» آفریده که تمامی تکالیف آدمی را از درون به وی می‌نمایاند. علامه طباطبایی در تفسیر آیه شریفه «وَ جَعَلْناهُمْ أ‌َئِمَّهً یَهْدُونَ بأ‌َمْر‌ِنا وَ أ‌َوْحَیْنا إ‌ِلَیْهمْ فِعْلَ الْخَیْرات» (انبیا، ۲۱/ ۷۳) می‌نویسد: خداوند نفرموده است «وَ أوحینا إلیهم أن افعلوا الخیرات» در این صورت تکلیف به فعل خیر، تکلیف تشریعی خواهد بود؛ بلکه فرموده است «وَ أ‌َوْحَیْنا إ‌ِلَیْهمْ فِعْلَ الْخَیْرات» بدین معنا که انجام خیر را به قلب مردمان الهام کرده‌ایم تا ایشان در آنجا از قلب خود دستور گیرند (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱۴: ۳۰۵).
به‌نظر می‌رسد نمی‌توان وجدان را به‌صورت منبع و سرچشمه‌ای مستقل در نظر گرفت؛ مگر آنکه تنها قلمرو آن را محدود به خلقیات طبیعی و ذاتی بدانیم؛ چراکه امام صادق (ع) در تقسیم‌بندی اخلاق به طبیعی و اکتسابی می‌فرمایند: «اخلاق، ارمغان خداوند به آفریدگانش است، برخی از مردم اخلاقشان ذاتی است و برخی اکتسابی. » روای از امام پرسید کدام بهتر است؟ حضرت فرمود: «اکتسابی؛ زیرا دارنده اخلاق ذاتی ناگزیر است و رفتاری که از او ناگزیر است و رفتاری که از او ظاهر می‌گردد، ناخواسته است و غیر از آن نمی‌تواند باشد؛ اما دارنده اخلاق اکتسابی خود را برای فرمان‌داری وادار می‌کند. بنابراین دومی دارای فضیلت بیشتری است» (کلینی، ۱۳۸۸، ج ۲: ۱۰۱).
در همین راستا، بیشتر اندیشمندان معتقدند سرچشمه الزامات اخلاقی، اوامر الهی است که از طریق وحی به بشریت منتقل شده است و در زمان حاضر، دین مبین اسلام و قرآن کریم به‌عنوان یک دین جامع و کامل، بیانگر این الزامات می‌باشد. قوانین دین اسلام از اراده لایزال الهی ناشی می‌شود و خداوند نیز خالق انسان و طبیعت و آگاه از تمام نیازهای بشر است. لذا تنها احکام نورانی این دین می‌تواند منطبق با عقل، وجدان و نیازهای فردی و اجتماعی انسان باشد.
معادل معنایی مفهوم اخلاق در قرآن کریم، واژه «حکمت» است‌ که‌ در دوره پیش‌ از اسلام نیز نزد اعراب شبه‌جزیره‌ به‌ مفهوم‌ «خِرد اخلاقی» کاربرد داشته و قرآن‌ کریم‌ نیز همان‌ معنا را حفظ کرده‌ و با نگرشی‌ ستایش‌آمیز از آن‌ یاد کرده است: «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إ‌ِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه» (نساء، ۴/ ۵۴) و «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَه. » (لقمان، ۳۱/ ۱۲). در قرآن‌ کریم‌ هنگام‌ سخن‌ گفتن‌ از آنچه‌ خداوند به‌ پیامبران‌ خود عطا کرده‌، بارها «حکمت‌» در عرض‌ «کتاب‌» آمده و در تبیین‌ اهداف‌ رسالت‌ نیز همواره‌ تعلیم‌ حکمت‌ در کنار آموختن‌ کتاب‌ جای‌ گرفته‌ است: «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه. » (بقره، ۲/ ۱۲۹).
همچنین‌ واژه «تزکیه»‌ که‌ به‌‌معنای‌ پاک‌ کردن‌ نفس‌ از رذایل‌ و آراستن‌ آن‌ به‌ فضائل‌ اخلاقی‌ است‌، در آیاتی‌ از قرآن‌ کریم‌ در کنار تعلیم‌ کتاب‌ و حکمت‌، از اهداف‌ رسالت‌ پیامبر اکرم| شمرده‌ شده‌ و جز در یک‌ آیه‌ (بقره، ۲/ ۱۲۹) همواره‌ تزکیه‌ بر تعلیم‌ مقدم‌ شده‌ است‌ (ر.ک: بقره، ۲/ ۱۵۱؛ آل‌‌عمران، ۳/ ۱۶۴؛ جمعه، ۶۲/ ۲). بر‌این اساس می‌توان گفت آراستن‌ مردم‌ به‌ اخلاقی‌ شایسته‌، از‌جمله‌ اهداف‌ اصلی‌ در تعالیم‌ قرآنی‌ و رسالت‌ پیامبر اکرم‌ (ص) بوده‌ است‌.
در نهایت باید گفت نظام‌ اخلاقی‌ قرآن‌ کریم، نظامی‌ دینی‌ است‌ و پایه دستورهای‌ آن‌، رابطه انسان‌ با خداوند است. انسان‌ هدایت‌ نخستین‌ را از خداوند دریافت‌ داشته‌ است‌ و این‌ توانایی‌ را دارد که‌ با الهام از هدایت‌ الهی‌، راه‌ راستی‌ را پیش‌ گیرد یا در راه‌ بی‌فرجام گام‌ گذارد (انسان، ۷۶/ ۶ ؛ شمس، ۹۱‌/ ۱). قرآن‌ کریم‌ بارها اطاعت‌ از رسول‌ خدا را در کنار اطاعت‌ از خداوند قرار داده (آل‌‌عمران، ۳/ ۱۲). و در آیه‌ای‌ به‌ صراحت‌ چنین‌ آمده‌ است‌ که‌ آنچه‌ را رسول‌ آورده‌، برگیرید و آنچه‌ را از آن‌ نهی‌ کرده‌، واگذارید (حشر، ۵۹/ ۹) و رسول‌ اکرم (ص) را برای‌ مؤمنان‌ اسوه‌ای‌ نیک‌ معرفی ‌کرده ‌است‌ (احزاب، ۳۳/ ۳۱). بدین‌‌ترتیب‌ نه‌‌تنها دستورهای‌ گفتاری‌، کردار پیامبر (ص) نیز برای‌ مسلمانان‌ نمونه‌ای‌ اخلاقی‌ معرفی‌ شده‌ است‌.
حضرت رسول ختمی مرتبت (ص) بر سبیل استواء، مظهر همه صفات الهی است؛ در حالی که سایر موجودات تنها برای برخی از صفات حق تبارک و تعالی می­توانند مظهریّت داشته باشند؛ بدین معنا که وجود آن حضرت در تمام اقالیم هستی، همانند خط استواء است. به همین جهت وقتی نور حق از آسمان حقیقت می­درخشد و از استوای آسمان دنیا به وجود حضرت ختمی مرتبت (ص) واصل می­گردد. پیکر مقدس او بر خلاف سایر اجسام سایه از خود ظاهر نمی­سازد و از اینجا می­توان به معنی دیگری دست یافت که گفته شده است: پیغمبر گرامی (ص) پشت سر خود را همان­گونه می­دید که پیش روی خود را مشاهده می­نمود (ابراهیمی دینانی: ۱۱۳-۱۱۴). برخورداری از اخلاق انسانی، باعث تعالی شخصیت معنوی انسان گشته و نه تنها در همین دنیا، بلکه در آخرت نیز مایه سعادت انسان می باشد. در غیر این صورت، وی حیوان خطرناکی است که با بهره گرفتن از هوش سرشار و تمام استعدادهایش، در راهی غیر از آنچه که خداوند برای او در نظر گرفته حرکت می کند، و مایه ویرانی همه چیز می گردد، تاجایی که تبدیل به بدترین جنبندگان شده (انفال، ۸/ ۲۲و۵۵). و در گمراهی همچون چهارپایان، بلکه گمراه تر از آنها می شود (اعراف، ۷/ ۱۷۹؛ فرقان، ۲۵/ ۴۴). وجود پیامبر اکرم (ص) -به عنوان عالی ترین موهبتی که خداوند به بشریت ارزانی داشته-، نمونه کامل اخلاق است تاجایی که این عالی ترین مخلوق، در کلام خالق این­چنین توصیف شده است: «وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ. » (قلم، ۶۸/ ۴) و انگیزه بعثت ایشان به عنوان آخرین رسول الهی، اتمام مکارم اخلاق است: «إنّما بُعِثتُ لاتَمِّمَ مَکارِمَ الاخلاق» (صدر الدین شیرازی، ۱۳۸۳، ج۱: ۴۲۰). یعنی آن حضرت در صراط توحید برانگیخته شده تا در کنار اقامه قسط و عدل، معنویت انسان ها را در پرتو اخلاق تخلق بخشد (مصطفوی، ۱۳۸۵: ۱۷ـ۱۸). سفارش ائمه (ع) به کسب مکارم اخلاق خود دلیلی بر اهمیت آن است. امام علی (ع) به کمیل می فرماید: «یا کمیل مر اهلک ان یروحوا فی کسب المکارم» (نهج البلاغه، حکمت ۲۵۷)؛ ای کمیل خانواده ات را فرمان ده که روزها در پی تحصیل صفات پسندیده باشند.
کسب فضایل که گامی در جهت تأسی به الگوهای راستین بشری و همانندی با پیامبران الهی است، لطف عظیمی از ناحیه پروردگار است و باید آن را از خداوند متعال درخواست کرد. امام صادق (ع) می فرماید: «ان الله عزوجل خص رسله بمکارم الاخلاق فامتحنوا انفسکم فان کانت فیکم فاحمدوا الله واعلموا ان ذلک من خیر و الا تکن فیکم فاسألوا الله و ارغبوا الیه فیها» (مجلسی، بی تا، ج۶۷: ۳۷۱)؛ خداوند متعال رسولان خویش را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید، پس شما نیز خود را مورد آزمایش قرار دهید و با انبیاء مقایسه کنید، اگر صفات حمیده را در خود یافتید، خداوند متعال را سپاس گویید و بدانید که برای شما پسندیده است و در غیر این صورت از خداوند طلب توفیق کنید و از خود میل و رغبت نشان دهید که به مکارم اخلاق برسید.
۳-۱-۳-۱- معیار گزاره‌های اخلاقی در قرآن کریم
در باب معیار فعل اخلاقی، آرای گوناگونی وجود دارد. برخی می‌گویند معیار فعل اخلاقی ‏این است که در آن غیر هدف باشد، نه خود انسان؛ یعنی هر فعلی که ناشی از غریزه باشد، غیر‌‏اخلاقی است و هر فعلی که ناشی از عاطفه باشد، اخلاقی است. ‏ لذا به‌طورکلی می‌توان موارد ذیل را به‌عنوان ملاک‌ها و معیارهای گزاره‌های اخلاقی بر‌‏شمرد که بر مبنای نظام اخلاق قرآن استخراج شده‌اند:

    1. متکی بر وحی

هر نظام اخلاقی که بخواهد راهنمای سعادت و هدایت بندگان الهی به‌سوی بهشت و حقیقت باشد، لازم است افعال اخلاقی آن متکی بر وحی باشد. این ویژگی باعث می‏شود ‏راهنمایی‏های اخلاقی آن مصون از خطا بوده، در طول زمان نیز تغییر پیدا نکنند. ‏ با ‌توجه به این دیدگاه، اگر آمر و ناهیِ احکام اخلاقی، خداوند باشد، خدایی که ‏آفریننده انسان است و همه ابعاد وجود او و چگونگی رابطه او با همه هستی را می‏شناسد، در این‌صورت اطمینان خواهیم داشت که عمل به دستورات او ثمربخش و محقق‌کننده کمال انسان است(مطهری، ۱۳۷۷: ۲: ۱۹۱).

    1. متکی بر فطرت

پیروی از هر حکم اخلاقی نیازمند انگیزه‌ای درونی است. انسان زمانی برای انجام عملی برانگیخته می‏شود که به طریقی بر درستی آن واقف شود. راه وقوف بر درستی افعال اخلاقی نیز یافتن آن در فطرت انسان است. به عبارت دیگر، همان‌گونه که حکم انجام افعال اخلاقی از منبع وحی صادر می‌شود و هیچ تردیدی در خصوص آگاهی و خیرخواهی خداوند در دل مؤمنان وجود ندارد، در خصوص وجدان فطری آن فعل اخلاقی و متکی بر طبیعت بشری انسان نیز چنین آگاهی‌ای باید برای انسان وجود داشته باشد (همان).

    1. مبتنی بر غایت و هدفی سعادت‌بخش

اخلاق دینی از طریق جهان‌بینی دینی در جان انسان مؤمن تحکیم می‏شود. در جهان‌بینی ‏دینی، همه عالم هدف‌دار آفریده شده و به‌سوی غایتی حکیمانه در حرکت است و انسان مؤمن ‏با انجام وظایف اخلاقی خویش، خود را با نظام هستی هماهنگ می‏کند و به‌سوی سرانجامی ‏خوشایند و مطمئن رهسپار می‏شود (همان).

    1. مبتنی بر حسن و قبح ذاتی

انسان مؤمن با اعتقاد به وجود خداوند و باور به اینکه افعال اخلاقی الهی دارای حسن و قبح ذاتی می‌باشند و تعهد به آنها نه‌تنها یک امر دینی، که یک امر ‏عقلایی و فطری است، نسبت به انجام افعال اخلاقی انگیزه بیشتری پیدا می‏کند. این خود ضامن اجرایی قوی و همیشگی برای اجرای احکام و افعال اخلاقی است (همان).

    1. توجه به همه ابعاد وجودی انسان

افعال اخلاقی اسلامی همه عرصه‏های حیات اجتماعی و فردی انسان را در‌بر می‏گیرد و به همه ابعاد وجودی انسان توجه دارد و تمامی روابط انسانی را تحت پوشش هدایت اخلاقی خود ‏قرار می‏دهد (همان).

    1. قابلیت اجرا برای انسان

از دیگر معیارهای افعال اخلاقی این است که انجام آنها از سوی انسان‌ها ممکن و ‏مقدور باشد. به عبارت دیگر، تکالیف اخلاقی اسلامی زمانی اثربخش خواهند بود که ‏قابلیت اجرا داشته باشند و برای عموم مردم جامعه اسلامی طاقت‌فرسا نباشند (همان).

    1. قابلیت تطبیق با مقتضیات زمانی و مکانی

یکی دیگر از ملاک‌های افعال اخلاقی این است که قابلیت تطبیق با شرایط زمانی و مکانی ‏مختلف را دارا باشند. این ملاک از‌جمله برجسته‏ترین ملاک‌های اخلاقی است؛ زیرا یک نظام ‏اخلاقی در‌صورتی پاینده و برقرار می‏ماند که بتواند به نیازهای اخلاقی انسان در شرایط مختلف زمانی و ‏مکانی بهترین پاسخ را ارائه دهد. ‏
نیازهای انسان در عین ثباتی که در همه زمان‏ها و مکان‏ها دارند، همراه با شرایط و ‏ویژگی‏های هر عصر و هر مکان، مصادیق و مظاهر گوناگونی می‏یابند. افعال اخلاقی به‌جهت آنکه ‏معطوف به نیازهای اخلاقی انسانی است، جنبه ثابت و پاینده‏ای را در خود دارد و چون در طی ‏زمانی طولانی با اوامر معصومین با شرایط متفاوت اجتماعی و تاریخی تطبیق شده‌اند، وجه انعطاف‌پذیر ظواهر و مظاهر آن نیز شناسایی شده است. بنابراین بی‌‏آنکه به ورطه نسبیّت مبتلا شود، می‌تواند پاسخ‌گوی انسان در همه زمان‏ها و جوامع باشد (همان).
۳-۱-۴- اخلاق در عهد عتیق
اخلاق یهودی همزمان با پیدایش کتاب مقدس عبری (Hebrew Bible) شکل گرفته است. دستورات و احکام شریعت آیین یهود، داستان‌های حِکمی و تعالیم پیامبران سرچشمه‌های اصلی اخلاق یهود در کتاب مقدس هستند. البته اخلاق یهود تنها منحصر به آموزه‌های کتاب مقدس نیست؛ بلکه دارای ابعاد و دوران‌های دیگری همچون اخلاق حاخامی، قرون وسطایی و معاصر نیز هست(کلنر، ۱۳۸۲: ۲۳۹-۲۴۸). مشهورترین اثر حاخامی که به نوبه‌ خود سرشار از تعالیم اخلاقی است، رساله غیر فقهی میشنایی به نام اَووُت (Avot) (به معنای اجداد یا پدران) ‌است. از این رساله با نام رساله آباء نیز یاد می‌شود. در ادبیات قرون وسطایی یهود، اخلاق متأثر از فلسفه و اخلاق یونانی است (Mittleman, 2012, p 15). ابن‌میمون تلاش کرد قراءتی یهودی از اخلاق ارسطوئی ارائه دهد. آثار او چنان مؤثر و فراگیر بود که توماس آکویناس، الهی‌دان معروف مسیحی را نیز تحت تأثیر خود گذاشت (Green, 2005, p 19). در دوران معاصر همگام با سایر مکاتب اخلاقی، اخلاق یهود نیز دچار تحول و توسعه اساسی گردید و شاخه‌ها و موضوعات جدید نیز به آن راه یافت.
همان‌گونه که گفته شد، سنت اخلاقی یهود از چهار دوره متمایز و با محتوایی متفاوت شکل گرفته است. این چهار دوره عبارتند از: دوره توراتی، دوره حاخامی، دوره قرون وسطایی و دوره جدید. هدف ما در این گفتار بررسی ویژگی‌های اخلاقی دوره توراتی و تعالیم اخلاقی عهد عتیق است؛ از این‌رو، در ابتدا ویژگی‌های این دوره بررسی می­ شود.
۳-۱-۴-۱- ویژگی‌های اخلاق عهد عتیق
کتاب مقدس عبری یا همان تورات، مهمترین منبع اخلاق یهودی است‌. فرمان‌های الهی که در ده‌فرمان آمده است هسته اولیه تعالیم اخلاق یهود را شکل می‌دهند. سپس تعالیم موعظه‌ای در سرتاسر کتاب مقدس به شرح و بسط این فرمان‌ها می‌پردازند. این مواعظ در سفر پیدایش، نوشته‌های تاریخی، کتاب‌های پیامبران و دیگر نوشته‌های حکیمانه یهود پخش گردیده است. در ادبیات اخلاق یهود گاه از اخلاق توراتی با عنوان دوره توراتی نام برده می‌شود که منظور از آن احتمالاَ دوره‌ای است که متن تورات شکل گرفته و به عنوان تنها منبع دینی یهودیان مطرح بوده است. زمان تقریبی آن از حدود قرن چهارم تا قرن اول پیش از میلاد است. مهمترین ویژگی‌های اخلاقی این دوره از این قرار است:

    1. متمایز نبودن تعالیم اخلاقی

در کتاب مقدس هیج مفهوم جامع و کاملی که مساوی با واژه اخلاق باشد وجود ندارد. واژه عبری «موسر» (Musar) در دوران اخیر به معنای اخلاق ترجمه شده است در حالی که این واژه در کتاب مقدس تنها به معنای نقش تربیتی پدر در خانواده یا رفتار مؤدبانه و همراه با فروتنی و نه اخلاق به معنای فراگیرش به کار می­رود (A. A, 1971, v6, p 931). درکتاب مقدس خواسته­ های اخلاقی بخش مهمی از دستورات خداوند به انسان محسوب می­ شود. ارتباط نزدیک دو قلمرو دین و اخلاق از ویژگی­های اصلی کتاب مقدس است. برخی از دانشمندان یهودی معتقدند که در کتاب مقدس عبری بخش مشخصی درباره رفتارهای شایسته در معنای آن چه ما امروزه به آن اخلاق می‌گوییم وجود دارد. در مقابل، بسیاری از دانشمندان بر این باورند که این کتاب، علی‌رغم رسالت اخلاقی‌اش در تربیت بنی‌اسراییل و با وجود آن که آموزه‌های اخلاقی فراوانی در‌ آن وجود دارد، هرگز به عنوان یک کتاب اخلاقی تعریف نمی‌شود. آموزه‌های اخلاقی این کتاب پراکنده و بی‌انسجام‌اند (Magid, 2005, p34).

    1. سادگی و خودداری از بیان مطالت پیچیده فلسفی
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:37:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم