اندیشهها و گرایش های اعتزالی نوین در اهل سنت۸۸- فایل ۱۰ – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
تجدد نزد آنهاتحقق مصلحتی است که فشارهای واقعی و تغییرات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی اقتضای آن را دارند.
تجدد نزد آنها گشودن کامل باب اجتهاد به گونهای است که تمام مردم در آن وارد شوند و عالم و جاهل در اجتهاد مساوی هستند. دکتر حسن ترابی میگوید: «والاجتهاد مثل الجهاد، ینبغی أن یکون فیه لکل مسلم نصیب… إلى أن قال: وکذلک الاجتهاد» و نیز درجای دیگر میگوید: «وتقدیر أهلیه الاجتهاد مسأله نسبیه وإضافیه، ولکن بعض الکُتَّاب المُتنطِّعین فی الضبط یتوهمون انّهادرجه معنیه تمیز طبقه المجتهدین من عامه الفقهاء» وشیخ محمدعبده چنین گفته: «بأنه سهل المنال على الجمهور الأعظم من المتدینین، لا تختص به طبقه من طبقات…».
تجدد نزد ایشان انکار سنت است با ادعای این که با عقل یا قرآن و یا علوم جدید معارض است.
تجدد نزد آنهاتوهین به فقه سلف امت اسلامی و روشها و اصول آنهاست و این ادعا که فقه آن زمان ضروریات زمان حاضر را پوشش نمیدهد. دکتر حسن ترابی می گوید: «فأفکار السلف الصالح ونظمهم قد یتجاوزها الزمن من جراء قضائها على الأمراض التی نشأت من أجلها، وانتصارها على التحدیات التی کانت استجابه لها».
تجدد نزد آنهاقطع ارتباط کامل بین گذشته و حال و سلف امت و افراد حال حاضر است و این ادعا که علم سلف و اجتهادات ائمه اربعه از میراث گذشته محسوب شده و مربوط به گذشته است دکتر حسن ترابی میگوید: «ومهما کان تأریخ السلف الصالح إمتداداً لأصول الشرع، فإنه لا ینبغی أن یُوقَّر بانفعال، یحجب تلک الأصول، فما وُجد فی تراث الأمه بعد الرسول ابتداءً بأبی بکر فهو تأریخ یستأنس به، فما أفتى به الخلفاء الراشدون مثلاً، والمذاهب الأربعه هو تراث لا یلزم به، وإنما یستأنس به فی فهم سلیم لشریعه تنزلت فی الماضی على واقع متحرک، وهی تنزل الیوم على واقع متحرک» و نیز میگوید: «وقد بان لها (أی الحرکه الإسلامیه التجدیدیه) أن الفقه الذی بین یدیها مهما تفنَّن حملته بالاستنتاجات والاستخراجات، ومهما دققوا فی الأنابیش والمراجعات، لن یکون کافیاً لحاجات الدعوه…».
تجدد نزد آنهاتعریف و تمجید از فرقههای بدعتگذار مانند معتزله و تمجید از روشهای آنهاو قراردادن آنهابه عنوان الگو است، دکتر محمد عماره میگوید:«ویسلم الکثیرون بأن المعتزله هم فرسان العقلانیه فی حضارتنا» و خوارج را اینگونه توصیف میکند:«حزب عدالت و دموکراسی» و جنبش ایشان را اینگونه توصیف میکند:«کانت التجسید الحی لحراره القیم الثوریه التی جاء بها الإسلام».
تجدد نزد ایشان تمجید و بزرگداشت عقل و مقدم کردن بر قرآن و سنت است هر چند که حکم عقل مخالف آنهاباشد، دکتر محمد عمار چنین میگوید:«لقد أصبح الواقع الفکری للحیاه العربیه یتطلب فرساناً غیر النصوصین، ویستدعی أسلحه غیر النقول والمأثورات للدفاع عن الدین الإسلامی، وعن حضاره العرب والمسلمین» و در جای دیگر در حالی که روش عقلانی معتزله را تعریف میکند چنین اذعان میکند:«لقد أوجبوا عرض النصوص والمأثورات على العقل، فهو الحکم الذی یمیز صحیحها من منحولها، ولا عبره بالرواه ورجال السند مهما کانت هالات القداسه التی أحاطهم بها، المُحدِّثون، وإنما بحکم العقل فی هذا المقام» و نیز میگوید: «وهکذا کانت حجج العقل وبراهینه قاضیه وحاکمه على حجج السمع».
شیفتگی و دلبستگی فراوان آنهابه نظام حکومتی غربی و دموکراسی آنهاو آمیختن حکومت آنهابا شورا در اسلام خالد محمد خالد چنین میگوید: «إن نظام الحکم فی الإسلام هو الشورى، وما الشورى؟ انّهاالدیمقراطیه التی نراها الیوم فی بلاد الدیمقراطیات».
و پس از آن به بیان فرق های متجددین عصر حاضر و مصلحان قرون اولیه اسلامی پرداخته و درخلال این معرفی دوباره به متفکران عصر حاضر که داعیهاصلاحگری نیز دارند حمله میکند.
شاخههای فکری و عقیدتی مدرسه نوگرایی[۱۹۶]: متجددین در تقدیم عقل بر نصوص شرعی و مهم جلوه دادن عقل راه معتزله را در پیش گرفتند،همانگونه که در مساله اختیار و قدرت انسان بر خلق افعال خود روش فرقه قدریه را در پیش گرفتند. اولین مدرسه عقلی «معتزله» هستند:
مقدم نمودن عقل بر شرع و تکذیب احادیثی که موافق عقل نیستند و تاویل آیاتی که موافق نظر ایشان از ویژگیهای آنهابوده است [۱۹۷]. و طرفداران گرایش مادی تجددگرایی از این افکار منحرف تاثیر پذیرفتهاند، پس آنچه از آیات موافق رای و نظرشان باشد انتخاب میکنند و وقتی که آیهای با رای و نظرشان مخالف باشد تفاسیر مرتبط با آن را باطل میدانند و بسیاری ازاحادیث شریف را نبوی را رد کرده و راویان آنهارا مورد انتقاد قرار میدهند همانگونه که معتزله در مورد اصحاب بیادب بودند و به ایشان حمله میکردند مانند عمرو بن عبید «یکی ازبزرگان معتزله» که چنین میگوید: «والله لو أن علیاً وعثمان وطلحه والزبیر، شهدوا عندی على شراک نعل ما أجزته»[۱۹۸]. دکتر خالص جلبی بر اساس روش معتزله با اصحابی چون معاویه و عمروعاص«رضی الله عنهما»[۱۹۹] برخورد نموده وایشان را مورد حمله قرار میدهد که از سخنان او میتوان به این مطلب اشاره نمود: «شخصیات هامشیه فی الثوره الإسلامیه الأولى، من طراز عمرو بن العاص ومعاویه، حرفت مسیره الخلافه الراشده» و از حمله و تخریب او در جنگ صفین و نیز بنی امیه و فتوحات ایشان خسته نمیشود و میگوید: «عندما یقلب معاویه الوضع الراشدی لبناء دوله بیزنطیه، ونسخ الخلافه الراشده بالتآمر الأموی».[۲۰۰]
مفهوم تغییر نزد پیروان این مدرسه تازه تاسیس درعناوین زیر خلاصه میشود:
انسان قدرت این که نفس خود و دیگران را تغییر دهد را دارد.
اعتقاد به قدرت انسان برای تعیین سرنوشت خویش.
تغییر شامل مسلمان و غیر مسلمان میشود و نیز شامل الغا کردن تفاوتهای بین ادیان مختلف و تقریب بین ادیان میشود.
شیخ جودت یک قاعده عمومی برای سنتهای تغییر از خلال آیه «یغیروا ما بأنفسهم» ارائه کرده است، در حالی که تمام امور در دست خداوند است. او نظریه خود در رابطه با تغییر اجتماعی را وقتی که آن را بر اساس افکار غربی بنا می نهد تاکید میکند و تلاش میکند تا دین را زیر سلطه نظریات روان شناسی و جامعه شناسی درآورد و راهی برای تغییر نفوس انسانی وجود ندارد جز با تبعیت از این علوم انسانی. جودت سعید میگوید:«إن هذا العلم لا یزال فی توحشه، ولم یستأنس بعد عند المسلمین، حتى یسخروه لتغییر ما بأنفسهم، ولکشف ما ینبغی أن یغیروا ما بأنفسهم».
پیروان مدرسه جدید علی رغم متون شرعی گمان میکنند که انسان خودش افعال خود را ایجاد میکند و اعتقاد به قدر فعالیت انسان را مختل میکند. به همین سبب از روش قدریه تبعیت میکنند در حال که ایمان به قضا وقدر قدرتی عظیم در حرکت امت اسلامی می باشند، قدرتی که امت اسلام با تکیه بر آن و شجاعت توانستند عدالت و خیر را در جهان گسترش دهند.هدف تفکر اعتزالی ایجاد تفرقه و انحراف در آنهااست.
دروس«شیخ سلمان العوده»
سوال: تا چه اندازه ازمدرسه عقلی درتفسیر قرآن میشود استفاده نمود و موانع استفاده از این تفکر در تفسیر چیست ؟
جواب: در ابتدا باید بگویم برخی ازدوستان نسبت به این اصطلاح انتقاد دارند و می گویند چرا باید گفته شود «مدرسه عقلی» که باید بگویم در اصطلاح مناقشهای وجود ندارد چون وقتی که می گوییم عقلی منظورمان این نیست که فقط آنهاعاقل هستند و بقیه فرقهها و مکتبها فاقد عقل میباشند بلکه منظورمان این است که مدرسه عقلی در مقابل مدرسه عقلی نقلی یا نقلی عقلی قرار دارد پس ما منکر عقل و ارزش آن نیستیم ولی معتقدیم که باید هم معقول و هم منقول را اخذ نموده و از آنهااستفاده کنیم و یقین داریم که منقول صحیح با عقل سلیم هیچ گاه اختلافی پیدا نمیکنند، همانگونه که ما برخی از مردم را قرآنی مینامیم، نظورمان این نیست که باقی مردم به قرآن ایمان ندارند و این اصطلاح اشکالی ندارد.[۲۰۱]
اما در مورد مدرسه عقلی باید گفت که این مدرسه تا حد بسیار زیادی از مکتب معتزله تاثیر گرفته و وامدار ایشان میباشد بلکه در برخی مسائل ادامه دهنده راه معتزله هستند و برخی از عقلگرایان معاصر تصریح دارند که ایشان معتزلی هستند و مکتب اعتزال را تایید میکنند مانند حسن حنفی که به این مطلب تصریح دارد و حسنی زینه در کتاب خود با نام «العقل عند المعتزله» به این مطلب تاکید نموده است و برخی دیگر که جرات نداشتند تا با این صراحت خود را معتزلی بنامند حتی شیخ غزالی در مصاحبه با نشریه «المساء المصریه» گفته است: من از تعداد زیادی از دانشمندان بهره جستم و از ایشان تاثیر پذیرفتم که یکی از ایشان را قاضی عبد الجبار «از شیوخ مشهور معتزله» معرفی میکند و نام تعداد دیگری از علمای اهل سنت را هم ذکر میکند.
بر عموم مومنین اعلام می کنم که مدرسع عقلی فرقهای است که بر همه واجب است با آن محاربه و مقابله نمایند چرا که بر اساس اصول غیر صحیح بنا شده است ولی در تفاصیل مسائل ممکن است این عالم گاهی نظر درستی بدهد و گاهی نظر اشتباهی که ما با این مساله مشکلی نداریم ولی از حیث روش محاربه با آنهاواجب است.[۲۰۲]
دروس شیخ صالح بن حمید
سوال: آیا این صحیح است که معتزله فرقهای اسلامی بودهاند که بعدها از بین رفتهاند؟[۲۰۳]
جواب: این فرقه بعد از ضعیف شدن دچار انحطاط شده و از بین رفت ولی با تاسف باید گفت که گروهی از عقلگرایان که جزو ادبا و نویسندگان محسوب میشوند تلاش دارند تا آن را زنده کنند مانند طه حسین و کسانی که با او هم عقیده هستند که تلاش نمودند تا مذهب اعتزال را زنده کنند و متجددینی که مطالعاتی دارند اذعان میکنند که ایشان نه تنها معتزلی نیستند بلکه کافرانی هستند که به خداوند متعال کفر میورزند.
گاهی اوقات نظرات عقلی گروهی را شیفته خود میکند، بعضی از بزرگان معتزله نظراتی دارند که مادیگرایان و کسانی که از تفکرات غربی متاثر هستند را به تعجب واداشته و آنهارا شیفته خود مینمایند. حال سوال این است که چرا باید معتزله را احیا نمود ؟ این گروه جدید به سبب عدم ایمان به دین در صدد احیای معتزله هستند،در حالی که معتزله به خدا و پیامبر اکرم و اسلام ایمان داشتند ولی متجددین در صدد هستند تا با سوء استفاده ازافکار ایشان مردم را منحرف کنند.
شکی نیست که معتزله گروهی منحرف بودند در حالی که روش آنهاجهت رد ملحدان و متکلمان ابداع شده بود و آنهادرصدد بودند تا کافران و زنادقه را محکوم کنند و فلسفه فاسد یونانی را رد کنند اما دچار اشتباه شدند در صورتی که نیت و هدف ایشان نیکو بود و کسانی که در صدد احیای دوباره معتزله هستند هدفشان رسیدن به فلسفه یونان و فلسفه مادی غربی هستند.[۲۰۴]
دکتر ابراهیم مدکور میگوید: معتزله آزادی اندیشه را تقدیس می نمودند،آنهاهم نزد مخالفان و هم بین خودشان این آزادی اندیشه را تقدیس میکردند و از دشمنان خود عجیبترین و غریبترین آرا را می شنیدند و مورد بررسی قرار می دادند و بطلان آنهارا اثبات می نمودند و عرصه بحث را بین خودشان گسترش میدادند و بین آنهامشکلی نداشت که شاگرد با استادش مخالفت کند و میگوید: اشاعره مدرسه میانهرویی هستند که تلاش میکردند تا حد وسط بین نقل و عقل و سلف و معتزله را اخذ کنند و از شبهات عجیب سکولارهای عرب این است که میگویند معتزله در زمان خود به جدایی دین از سیاست معتقد نبودند و به نصوص قرآنی و احادیث صحیح عمل میکردند در حالی که ما مشاهده میکنیم که بسیاری از اندیشمندان عرب به سخنان و نظرات غربیها استشهاد میکنند، البته ما مخالف استفاده از نظرات دیگران نیستیم چرا که حکمت گمشده مومن است ولی معتقدیم که وقتی در فرهنگ مسلمانان نظرات و افکار خوب وجود دارد چرا از آنهااستفاده نکرده و به نظرات غربیها متوسل شویم. اضافه می کنم که اسلام نیز درهای ابداعات فکری و ادبی و ریاضی و سینمایی و… را نبسته است و قیود شرعی مخالف خرافات و امور پست و تحریک جنسی و ادبیات کوچه بازاری و کفر وبی دینی است و در بین علمای مسلمان کسی را نمییابیم که مخالف هر عمل فکری یا ادبی یا تئاتر مفید یا تفریحات سالم باشد.[۲۰۵]
متجددان می گویند در مواردی که تدبیر انسان خودش راهگشا میباشد مانند چگونگی آرایش سپاه در میادین جنگ و مانند اینها امر و نهی شرعی وارد نشده است بلکه اینها از امور بشری هستند که مسلک پیامبر درآنهاتشریع محسوب نمیشود[۲۰۶]و این مطلبی است که تعداد کثیری از علمای اسلام آن را تایید کردهاند[۲۰۷]و برخی از آنهاتا جایی پیش رفتهاند که حتی معاملات و کشورداری و روش حکومت را از دایره شریعت خارج میدانند به طوری که بیشتر اوامر و نواهی پیامبر در معاملات را اجتهاد میدانند و نه وحیانی.[۲۰۸]
شیخ جعفر ادریس میگوید: به همراه ترابی به مدرسهای وارد شدیم و در محل اسکان طلاب ساکن شدیم و ترابی از من درتحصیلات دو سال جلوتر بود و در جماعت ما عضو نشده بود، وقتی که من در سال اول دانشگاه بودم شنیدم که به عضویت جماعت درآمده است و از این مطلب بسیار خوشحال شدم. بعدها از نزدیک با او آشنا شدم ولی متوجه شدم که عیبهایی در فکر و سلوک او وجود دارد و برخی گمان میکردند انگیزههای انتقادی او اینگونه بروز میکند ولی من مراقب او بودم چرا که مسئول انتظامات بودم ولی چیز قابل ذکری وجود نداشت و بین ما هیچ برخوردی روی نداده بود، با وجود ایراداتی که در او میدیدم با او همکاری میکردم بعدها از او می شنیدم که از اهل سنت دوری می جست و از شنیدن نام بخاری و ابن کثیر و… ناراحت میشد و احترام صحابه را حفظ نمیکرد. برخی از دوستان میگفتند اگر کسی انتقاد نمود او را معتزلی بنامیم، به ایشان گفتم به معتزله ظلم نکنید چرا که آنهااهل عبادت و از مخلصان بودند و چیزی که آنهارا به تفکر وامیداشت همانا انگیزه آنهابرای تنزیه خداوند متعال بود و بسیاری از کسانی که امروزه معتزله خوانده میشوند اگر با معتزله واقعی و قدیم روبرو شوند بی شک معتزلیان نخستین از ایشان بیزاری میجویند ویا اگر گفته شود اشعری و اشاعره در حالی که اشاعره این گونه نبودهاند به همین سبب میگویم این گروه جدید بیشتر به کفار و فلاسفه ای که ایمان ندارند شبیه هستند و به آنهاعقلانی نمیگویم چرا که بسیاری ازآیاتی که ذکر عقل در آنهاآمده از عقل بدگویی نمیکنند بلکه عقل را را در کنار ایمان قرار میدهند و جهالت را در کنار کفر و بی ایمانی قرار میدهند. اهل هوا مختلف هستند برخی در اعتقاد تابع هوا و هوس هستند برخی در روش و سلوک و برخی دیگر در هر دو موضوع تابع هوی و هوس هستند.[۲۰۹]
یک استفتاء و یک فتوا
سوال: السلام علیکم در زمان حاضر گروهی پیدا شدهاند که خود را معتزله مینامند و کار ایشان به جایی رسیده است که اهل سنت و جماعت و هر کس که با افکار ایشان مخالف باشد را منافق نامیده و او را بین منزلتین میدانند، در حقیقت گاهی اوقاتدلم میخواهد آنهارا مورد ضرب و شتم قرار دهم، به نظر شما در برخورد با ایشان چه باید کرد و به ما چه نصیحتی مینمایید؟
الفتوى[۲۱۰]: الحمدلله والصلاه والسلام على رسول الله وعلى آله وصحبه أما بعد، معتزله فرقهای اسلامی بود که در اواخر دوره اموی ظاهر شده و در دوره عباسیان به شکوفایی رسیدند و از کتابهای فلاسفه و نظرات آنهامتاثر شده و عقل را بر نقل مقدم دانستند و مردم را با آرای خویش و حمایت سلاطین وقت تحت تاثیر قرار دادند و منحرف کردند و اسامی آنهاقدریه، عدلیه، مقتصده و وعیدیه و… میباشد که مذهب ایشان بر پنج اصل بنا شده بودتوحید و عدل و وعد و وعید ومنزله بین المنزلتین وامر به معروف ونهی از منکر.
و عالمان مسلمان آرای ایشان را در همان عصر درهم کوبیده و رد کردند عالمانی چون ابوالحسن اشعری و امام احمد حنبل که در جریان محنت مورد آزار قرار گرفت و ابن تیمیه که کتاب «درء تعارض العقل والنقل» را در خصوص آرای آنهانوشته است.
اکنون نیز برخی از نویسندگان و متفکران معاصر تلاش میکنند تا این تفکر را زنده کرده و در بین صفوف مسلمانان شکاف ایجاد کنند و در اصول اسلام تشکیک کرده و دشمنان را برای غلبه بر اسلام یاری کنند.این گروه اسامی زیادی دارند مانند عقلانیون یا روشنفکران یا تجدید یا جریان دینی روشن یا معاصر که مهمترین عقیده این تفکر اعتزالی تلاش برای تغییر احکام شرعیای است که نص یقینی از قرآن و سنت داریم مانند مجازات مرتد و وجوب جهاد و حدود و طلاق و ارث و حجاب بانوان و… میباشد.
البته انتقاد از روشنفکران و اصلاح طلبانی که به دنبال احیای اندیشههای اعتزالی هستند محدود به کتابها و مجلات نشده وامروزه با گسترش شبکه جهانی اینترنت در این عرصه نیز شاهد شکلگیری سایتها و وبلاگهایی ازسوی اهلسنت هستیم که به موضعگیری در مقابل این جریان پرداخته و انتقادات خود را در اینگونه سایتها در معرض دید عموم قرار میدهند. به عنوان مثال سایت «المشکاه»[۲۱۱] بخشی از فضای خود را به معرفی معتزله اختصاص داده و پس از بیان مختصری از تاریخ و عقاید معتزله به معرفی افرادی میپردازد که در صدد احیای تفکر اعتزالی هستند و بعد از نام بردن از اشخاصی که ما نیز اسامی ایشان را در مطالب گذشته ذکر نمودیم، چنین مینویسند: «در اینجا نویسندگان زیادی وجود دارند که معاصر ما هستند و اندیشمندان مسلمانی را میبینیم که در اجتهاد و پیشرفت آن عقل و نقش آن را از همه مهمتر و جدیتر میدانند و میگویند عقل در ارزش گذاری احکام شرعی و حتی حوادث تاریخی نقش مهمی دارد که از ایشان میتوان فهمی الهویدی و محمد عماره – که بیشترین نقش را در احیای میراث معتزله و دفاع از آنهارا داشته است – خالد محمد خالد و محمد سلیم العوا، و کسان دیگری را نام برد. هیچ شکی در اهمیت اجتهاد و جایگاه عقل در رابطه با درک شریعت اسلامی وجود ندارد اما شایسته است که این اجتهاد و جایگاه عقل در چارچوب نصوص ثابت شده اسلامیباشد و از انگیزههای ذاتی اسلام ناشی شده باشد نه از تاثیرات خارجی و انگیزههای بیرونی که حد و حسابی ندارند چرا که وقتی مسلمانان به دنبال این گرایشها بروند نتیجه آن چیزی جز این نیست که از اسلام نامی و از شریعت اسلامی فقط ظاهری باقی میماند و اسلام نیز مانند شرایع قبلی خود که با اصول اولیه خود هیچ سنخیتی ندارند دچار انحراف میشود؛ حرکت اعتزال نتیجه برخورد برخی از دانشمندان مسلمان با فلسفههای غالب فرهنگهایی بود که مسلمانان با ایشان برخورد میکردند و این مکتب در واقع حرکتی بود که سعی داشت تا عقاید و افکار اسلامی را در قالب روشهای جدید عرضه کرده و از آنهادر مقابل حملات ضد اسلامی دفاع کند. ولی این توجه به عقل موجب برانگیخته شدن مخالفت عده زیادی شد و حملات بسیاری را متوجه معتزله نمود مانند انکار صفات الاهی که معتزله جهت تنزیه ذات باریتعالی انجام دادند. و این واضح است که پیروان معتزله جدید نیز به همین مشکل دچار شدند زیرا در صدد بر آمدند تا اسلام را طوری جلوه گر نمایند تا برای غربیان قابل قبول واقع شود و نیز از اصول اسلام در مقابل فرهنگ غربی دفاع کنند به سبب این که معتقدند اسلام اگر از فرهنگ غربی بهتر و متقنتر نباشد کمتر نیست. اما معتزله جدید باید از عاقبت اسلاف خود درس بگیرند و بدانند که عزت اسلام و برتری آن بر ادیان دیگر در یگانگی روش و منحصر بودن شریعت است و خود اسلام مرجعی است که باید فلسفهها و فرهنگهای دیگر را با آن سنجید و آنهارا در چارچوبی که کتاب آسمانی و سنت نبوی و به همان روشی که سلف صالح آن را درک میکردند بررسی نمود».
انکار اعتزال نوین
در جناح مقابل افرادی وجود دارند که اعتزال نوین را امری موهوم و خیالی پنداشته و ساحت متفکران و اندیشمندان اهل سنت را از این تهمت پاک میدانند. به عنوان مثال سایتی با نام «الحسینی»[۲۱۲] وجود دارد که عنوان آغازین آن چنین بوده «مدرسه التجدید فی الفکر الاعتزالی» و به معرفی آرا و افکار اعتزالی میپردازد و در خصوص انتساب تفکر اعتزالی به شیخ محمدعبده و محمد عماره چنین میگوید:«بسیاری از عوام مردم و عدهای ازخواص چنینی میپندارند که استاد شیخ محمدعبده معتزلی بوده است و یا مثلا دکتر طه حسین که شیخ محمدعبده را ستایش میکند و از مقام علمی شیخ محمدعبده به بزرگی یاد میکند را به دلیل این که کتاب «الکامل» محمد بن یزید المبرد المعتزلی را وارد الازهر میکند را معتزلی مینامند ویا دکتر محمد عماره را به سبب تدوین مجموعه کامل آثار شیخ محمدعبده که به تحقیق او چاپ شده را نیز به اشتباه معتزلی خوانده میشود، دکتر عاطف العراقی که استاذ فلسفه اسلامی و خصوصا فلسفه ابن رشد است در مقدمه کتاب «الاسلام دین العلم والمدنیه» چنین مینویسد:«روشن است که شیخ محمدعبده تا حد بسیار زیادی متمایل به تفکر اعتزالی است یعنی موضع او و موضع معتزله نزدیک به یکدیگر است خصوصا در جایی برای بیان میکند اصل اول اسلام همان نظر عقلی به مسائل است…» ؛ درست است که این دکتر عراقی بسیار ریزبین و نکتهسنج بوده است و شیخ محمدعبده به اعتزال نسبت نداده است بلکه او را به معتزله تشبیه نموده است اما بسیاری از عوام این دقت نظر را ندارند و میگویند فلانی و فلانی نوشتهاند که شیخ محمدعبده معتزلی بوده است و هزاران حرف و حدیث در خصوص شیخ محمدعبده مطرح میشود.»
و بعد از ذکر این مطالب نظر شیخ محمدعبده در کتاب التوحید[۲۱۳] در خصوص معتزله را نقل میکند و با آوردن تعلیقهای اصرار میکند که شیخ محمدعبده نه تنها طرفدار تفکر اعتزالی نبوده است بلکه آنهارا نکوهش نیز نموده است: «… مردم با تبعیت از واصل بن عطا دچار تفرقه شدند و از فلسفه یونانی آنچه را به ذهنشان می رسد مورد استفاده قرار دادند و گمان کردند که این به تقوا و صلاح نزدیکتر است که عقاید اسلامی و دینی را با آن مسائلی که علم ثابت نموده مطرح کنند بدون این که بین اولیات عقلی و وهمیات تفاوتی قائل شوند. پس معارف دینی را با اصولی که هیچ سنخیتی با هم نداشتند آمیختند و وقتی که پیروانشان افزایش یافت حکومت عباسی از آنهاحمایت کرد و عقاید ایشان بین مسلمانان رواج یافت و عالمانشان شروع به نوشتن کتاب نمودند و با عقاید و مکاتب سلف به مخالفت پرداختند و در جریان «محنت» چه خونها که به ناحق نریختند و به اسم دین چه جنایتها که نکردند.» و در تعلیقهای که بر این مطلب مینویسد چنین میآورد: این بخشی از نوشتههای شیخ محمدعبده بر ضد معتزله است که عوام بدون توجه به آنهااو را به اعتزال محکوم مینمایند در حالی که شیخ محمدعبده از این افتراها به دور است.
و در خصوص افرادی نظیر احمد امین، سعد زغلول، طه حسین و قاسم امین نیز چنین نظری دارد: «از مطالبی که در بالا گفته شد متوجه شدیم انتساب شیخ محمدعبده و دکتر محمد عماره به تفکر اعتزالی اشتباه است ولی در مورد اشخاصی مانند: احمد امین، طه حسین، سعد زغلول، قاسم أمین چه باید گفت؟ آیا انتساب ایشان به تفکر اعتزالی نیز منفی است یا خیر ؟ در خصوص این اسامی که عده کمی از افرادی هستند که به اعتزال نسبت داده میشوند باید گفت که نوشتن یک کتاب در خصوص معتزله و تمجید از آنهادلیل به تمایل به مکتب اعتزال نیست و ثانیا تعریف و تمجید از عقل و نقش آن و اهمیت آن این توهم را در ذهن ایجاد میکند که ایشان از معتزله حمایت میکنند در حالی که چنین نیست و این محققان در نوشتههای خود جانب بی طرفی و امانت را رعایت میکنند و قصد دیگری ندارند. البته در اینجا باید گفت غربیان و غربزدگان که با اهل سنت و جریانات سلفی و اصحاب حدیث مشکل دارند و در زمینه تفکر اسلامی نیز اطلاعاتی ندارند، آمال و آرزوهای خود در رویارویی با این جریانات را در بین افکار اعتزالی مییابند و درصدد هستند تا با سوار شدن بر و رواج تفکر اعتزال به مقابله آن جریانات بپردازند و به این سبب عدهای از اندیشمندان مسلمان را به این مکتب منتسب میکنند.»
البته به روشنی قابل درک است که چنین انکاری از طرف نویسنده محترم این سایت عقیدتی همانطور که خود در متن بالا اشاره نموده جز از جهل یا تعصب این شخص نمیتواند نشات گرفته باشد چرا که فقط مستشرقان غربی و به قول ایشان اذناب آنهاکه همان روشنفکران و اصلاح طلبان دوره معاصر نیستند که از افتخارات و دست آوردهای معتزله به نیکی یاد میکنند و احیای آن را برای احیای تفکر و اندیشه در جامعه اهل سنت ضروری میدانند بلکه بسیاری از اندیشمندان عرب که بسیارهم پایبند اصول و قواعد اسلامی هستند از ضرورت احیای اندیشه اعتزالی سخن میرانند و برای حاشیه رفتن اندیشههای اعتزالی ابراز تاسف میکنند ؛ به طور مثال محمد ابراهیم فیومی در کتاب «المعتزله تکوین العقل العربی» بعد از این که اندکی در خصوص آغاز کار معتزله سخن میگوید، تلویحا به برائت معتزله در خصوص واقعه محنت میپردازد و آن را واقعهای میشمارد که سیاست خلفای عباسی آن را به وجود آورده و معتزله ناخود آگاه گرفتار این ماجرا شدند و در واقع معتزله تاثیر چندانی در آن نداشتند و بازیچه دستگاه خلافت عباسی شدند و گروههای دیگری چون حنابله وقتی به قدرت رسیدند، چنان برخورد کوبندهای با مکتب اعتزال و نیز اشاعره نمودند که اصلا قابل قیاس با واقعه محنت نیست [۲۱۴]و در آخرین کلام خود در مقدمه کتاب چنین می نویسد: بازخوانی اندیشههای معتزله و احیای اندیشههای ایشان در زمان حاضر کاری است که باید در صدر اهداف اصلاحطلبان و اندیشمندانی قرار گیرد که میخواهند حرکت اصلاحی را ترتیب دهند و افکار کسانی را که به دین و ملت خود پشت نموده و از تاریخ و هویت خود بیگانه شدهاند و به افکار غربی تمایل پیدا کرده اند و در صدد هستند تا نسخهای مغشوش و ناقص از فرهنگ غربی را برای ملتهایخود ارائه دهند را به گذشته تاریخی و فرهنگی خود گره بزنند و افکار آنهارا اصلاح کنند در مرحله اول باید از روش اعتزالی که همان وجهه روشن تفکر فرهنگ اسلامی است استفاده کنند و از عقلی که با در دست داشتن کتاب و سنت در برابر طوفان جریانهای انحرافی و نیز حملات کوبنده ادیان دیگر که ایمان واخلاص مسلمانان را نشانه گرفتهاند ؛ دفاع میکند، بهره ببرند.[۲۱۵]
و یا نصر حامد ابو زید که در خاتمه کتاب خود «الاتجاه العقلی فی التفسیر» از خدمات معتزله به اسلام تمجید کرده و آن را برگرفته از کاتب و سنت میداند و ایشان را مدافعان اسلام در برابر ادیان و انحرافات معرفی میکند[۲۱۶]، چه نتیجهای را در نظر دارد که اثبات کند ؟ آیا فقط در صدد اثبات خوبی و قابل تمجید بودن گروهی است که ۱۰۰۰ سال پیش از بین رفتهاند ؟ و یا در صدد بیان این مطلب است که روشی که آنهابرای دفاع از اسلام به کار بردهاند که همانا تکیه بر عقل و تفکر و نیز بیان استدلالات عقلانی بوده برای زمان ما نیز بهترین وسیله و کارآمدترین سلاح است.
و یا سلیمان سلیم که در ابتدای کتاب خود «المعتزله» چنین مینویسد: «تقدیم به استادی که به من فرمود: وقتی که اهل سنت و جماعت معتزله را نابود کردند همانا نور عقل را که نور خداست نابود کردند.» [۲۱۷]
فصل چهارم
معتزلیان نوین، چهرهها و دیدگاهها
در این فصل به معرفی اجمالی چند شخصیت علمی، فرهنگی معاصر اهل سنت میپردازیم که با عنوان نومعتزلیان مشهور میباشند و دارای گرایشهای اعتزالی هستند.
محمدعبده
شیخ محمدعبده در سال ۱۲۶۶ه.ق در یکی از دهکدههای مصر به نام «محله نصر» متولد شد. نامش محمد بود و پدرش را عبده خطاب میکردند، شغل او در ابتدا کشاورزی بود.در سن ۱۳ سالگی به اجبار پدر برای تعلیم معارف اسلامی وارد مرکز «جامع احمدی» شد. او آموزههای آنجا را دوست نداشت و آنجا را رها کرد اما پس از مدتی به سفارش شیخ درویش(دایی پدرش) که نظرات او را میپسندید دوباره به جامع احمدی بازگشت و بعد به جامع الازهر رفت.
علاوه بر شیخ درویش او از محضر شیخ حسن الطویل و سید جمالالدین اسدآبادی بهره برد. همچنین به توصیه سید جمال به مطالعه علوم عقلی پرداخت و وارد شغل معلمی شد و شاگردان زیادی را تربیت نمود که از جمله میتوان به محمد رشید رضا، سعد زغلول، طه حسین، عبدالغادر مغربی، مصطفی عبدالرزاق اشاره کرد.[۲۱۸]
فضلالرحمان در خصوص تلاشهای محمدعبده جهت اصلاح الازهر مینویسد: شیخ محمدعبده که در برابر سنگوارگی برنامههای آموزشی الازهر، نسبت به اصلاح وضع آن احساس سرخوردگی و شکست میکرد به حکومت سفارش کرد تا دانشکدهای با نام «دارالقضاء» تاسیس کند تا متولی تربیت حقوقدان باشد، در نهایت کار به جایی کشیده شد که عبده در سال ۱۹۰۵ مجبور به استعفا از شورای الازهر گردید.[۲۱۹]
علاوه بر کار معلمی کار سیاسی هم میکرد و به خاطر همین کار وارد حزب وطنی شد. وی همچنین بنا به پیشنهاد ریاض پاشا (وزیر خدیو پاشا) به سردبیری روزنامه «وقایع مصریه» منصوب شد. عبده در انتشار روزنامه عروه الوثقی با سید جمال نیز همکاری می کرد.او پس از چند سال و با تغییر و تحولی که در بدنه سیاسی- اجتماعی جامعه ایجاد شد، با عضویت انتصابی در اواخر عمر در مجلس شورا که هیئتی مشورتی بود، زندگی خویش را سراسر به اصلاح فکر دینی و سازمانهای دینی و فعالیتهای خیریه وقف کرد.
در سال ۱۸۹۹ خدیو مصر عبده را به مقام مفتی منصوب کرد و تا پایان عمر بر این مسند باقی ماند.محمدعبده در سال ۱۳۲۳ ه.ق به علت بیماری سرطان در گذشت.
«شیخ محمدعبده مشهورترین شاگرد و مرید سید جمالالدین اسدآبادی در کشور مصر و به عنوان یک تئوریسین و مدرنیست اسلامی، تمام افکار واندیشههای اصلاحی خود را بر روی محور عقلگرایی و اخلاقگرایی اسلامی متمرکز کرده بود و از همین روی تعداد زیادی از پژوهشگران اهل سنت او را موسس نهضت نومعتزلهگرایی قلمداد کردهاند. عبده در جهان اسلام بیشتر به عنوان یک مصلح دینی و اخلاقی مطرح است تا یک مصلح سیاسی و در این راستا طرح مساله اسلام و مقتضیات زمان در جهان اهل سنت اولین بار توسط او مطرح شده و همین امر همراه با پارامترهای دیگر باعث نیل او به مقام مفتی اعظم دیار مصر ولقب «استاذ الامام» گردید. عبده علیرغم سنی مالکی بودنش عقلانیت اسلامی و اصل اجتهاد را احیاء ونوع جدیدی از قیاس را پذیرفت و همراه با طرح دو اصل مصلحت و تلفیق اقتباس از فرهنگ و تمدن بیگانگان را در مواردی که با اصول فرهنگ اسلامی منافات نداشته باشد تجویز کرد که فتاوی متعدد او از جمله فتوای ترنسفال در این راستا مبین همین موضوع است عبده همچنین در این مسیر برای جلوگیری از نامناسب جلوه کردن اصول و تعالیم اسلامی از افراط مدافعان عقل و تفریط حامیان شرع و علمای قشری بیزار بوده و درمقابل آنهاموضعگیری کرده است مصلح مصری همانند سید جمال دردها و درمانهای جوامع اسلامی را برشمرده و در قالب نهضت سلفیت بهترین مکانیزه درمانی را بازگشت به اصول سلف صالح قلمداد کرده است عبده اصول این نهضت را با استناد به آیات و روایات از کلیت اسلام فرق میان عبادات و عادات و تعالیم رسول اکرم (ص) استنباط کرده بود و از دیدگاه او مهمترین دلیل ضعف و انحطاط مسلمین بر اثر رسوخ کجاندیشیها و کجفهمیهایی است که در مبانی عقلی دینی و سیاسی آنهاوارد شده وخرافات و بدعتهای دینی رابه همراه آورده است عبده در باب سیاست معتقد بود که خلافت باید از آن اعراب باشد و باید در برابر سیاست ترک کردن اعراب و حاکمیت ترکان عثمانی بر کشور مصر مقاومت کرد. به اعتقاد واقتدارات حاکم اسلامی مفتی مجتهد و امثال آن خصلت مدنی دارد نه شرعی و امتیازات آنهااز شرع بر نمیخیزد اما شرع میزان تکالیف و اقتدرات آنهارا معین میکند و این امر نه به جهت جدایی دین از سیاست بلکه برای جلوگیری از استبداد دینی خلیفه مفتی وامثال آنهامیباشد و سلطه دینی فقط مخصوص خدا و رسولش میباشد و بنابراین حکومت اسلامی با تئوکراسی (خداسالاری) متفاوت بوده و حاکم اسلامی در صورت از دست دادن شرایط و ترک وظایف باید امرو نهی و نصیحت شود و در صورت عدم اصلاح بنا به مقتضای مصالح عامه بر کنار گردد همچنین بهترین نوع حکومت از دیدگاه عبده مشروطه سلطنتی (دموکراسی پارلمانی) است البته در صورتی که عامل پیشرفت ملت در جهت اصلاح دینی اخلاقی و سیاسی آنهاگردد. و اگر مانع آن بود باید آن حکومت را نادرست و یا حداقل زودرس دانست و اگر حکومت استبدادی یا حتی بیگانه به احراز این مقصود یاری کند باید آنرا تحمل کرد که بهدنبال این اصل عبده به مستشاران انگلیسی متوسل شد. علی رغم برخورداری شدید از روحیه ملیگرائی با ملیگرایان مصر اختلاف نظر پیدا کرد خلاصه کلام آنکه عبده قبل از تبعید در قالب لژ فراماسونری حزب وطنی مصر مجمع تقریب بین المذاهب جمعیت عروه در سودان مطبوعات و امثال آن فعالیتهای سیاسی داشت و بر روی اصلاح دینی وسیاسی علما و جوامع اسلامی تاکید داشت و تشکیل امت واحده را جزو اصول و اهداف اسلامی خود قرار داده بود ولی پس از تبعید و جداشدن از سید جمال روشی محافطه کارانه و اعتدالی در پیش گرفت و به دلیل وجود سیاست سوء کشورهای اسلامی سیاست را مترادف با فریبکاری نفاق انگیزی و دشمنی بادین و دانش میدانست وبیشتر بر روی اصلاح دینی و اخلاقی طبقه عوام و بی سواد کشور مصر تاکید داشت و جهان وطنی اسلامی را امری پوچ و بی ارزش میدانست».[۲۲۰]
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1401-04-14] [ 03:26:00 ب.ظ ]
|