۳-تأثیر گذاری ساز و کارهای داخلی نظام راهبری شرکت بر هزینه های نمایندگی با توجه به فرصت های رشد متفاوت خواهد بود به عنوان مثال نتایج نشان داد که مالکیت مدیران در شرکت های با رشد بالا به نسبت سایر شرکت ها یک ساز و کار مؤثر برای حل مشکل نمایندگی می‌باشد.

چانگ، فیرث و کیم [۵۴](۲۰۱۰) در تحقیقی با هدف بررسی ارتباط بین جریان های نقد آزاد و مدیریت سود در شرکت ها دریافتند که شرکت های دارای رشد کم و جریان های نقد آزاد بالا به منظور تقلیل اثر منفی سرمایه گذاری جریان های نقد آزاد در پروژه های با خالص ارزش فعلی منفی، مبادرت به استفاده از اقلام تعهدی اختیاری در جهت افزایش سود در شرکت می نمایند. آن ها همچنین دریافتند که نظارت بیرونی توسط ۶ مؤسسه بزرگ حسابرسی و سرمایه گذاران نهادی، رابطه جریان های نقد آزاد و استفاده از اقلام تعهدی اختیاری در مدیریت سود را کاهش می‌دهد.

ریچاردسودن [۵۵](۲۰۱۰) در تحقیقی دریافت که سرمایه گذاری به میزان بیش از حد بهینه، در شرکت های دارای سطوح بالای جریان های نقد آزاد بیشتر است، در میان نمونه مورد بررسی ایشان، شرکت ها در طی دوره( ۱۹۹۸- ۲۰۰۲)، به طور میانگین ۲۰% از جریان های نقد آزادشان را بیش از حد بهینه سرمایه گذاری می نمودند. همچنین وی طی بررسی رابطه ساختار نظام راهبری شرکت و سرمایه گذاری بیش از حد بهینه جریان های نقد آزاد، دریافت که برخی از ساز و کارهای نظام راهبری شرکت باعث کاهش سرمایه گذاری بیش از حد بهینه می‌گردد.

فلمینگ و همکاران [۵۶](۲۰۰۹)، طی مطالعه ای که بر روی ۳۸۰۰ شرکت کوچک و متوسط استرالیایی طی سال‌های ۹۷-۱۹۹۶ و ۹۸- ۱۹۹۷ انجام داده‌اند با بررسی رابطه بین نسبت هزینه های عملیاتی به فروش و نیز نسبت فروش به دارایی ها به عنوان هزینه های نمایندگی، با نسبت مالکیت مدیران دریافتند که رابطه ای معکوس بین این دو برقرار بود؛ لیکن شدت این رابطه در استرالیا، تا حدودی کمتر از نتایج مشاهده شده در تحقیقات مشابه در آمریکا بوده است. از طرفی ایشان با آزمون سطوح مختلف مالکیت خانوادگی دریافتند که با افزایش مالکیت خانوادگی، هزینه های نمایندگی شرکت کاهش می‌یابند.

ولری و جنگینز[۵۷] (۲۰۰۹) طی یک مطالعه بر روی جایگاه نظارتی نهادی به بررسی تأثیر مالکیت نهادی بر کیفیت سود گزارش شده توسط شرکت ها پرداختند. آن ها این موضوع را بررسی نمودند که آیا با افزایش سرمایه توسط مالکان نهادی، کیفیت سود شرکت نیز افزایش می‌یابد یا خیراز آنجا که کیفیت سود یک مفهوم چند بعدی است آن ها به منظور ارائه تعریفی گسترده از کیفیت سود از چارچوب نظری تدوین شده توسط هیئت تدوین استانداردهای مالی استفاده نموده و چهار ویژگی کیفی اطلاعات حسابداری را مد نظر قرار دادند. نتایج تحلیل ایشان بر اساس مدل چند بعدی مذکور (در چارچوب مفهومی هیئت تدوین استانداردهای مالی) نشان گر رابطه ای مثبت و قوی بین مالکیت نهادی و کیفیت سود بود. همچنین ایشان دریافتند که بین تمرکز مالکیت نهادی و کیفیت سود شرکت ارتباط منفی برقرار است. آن ها نتایج مذکور را ‌به این صورت تفسیر نمودند که به طور کلی بین مالکیت نهادی و کیفیت سود رابطه ای مثبت برقرار است که به صورت منفی تحت تأثیر افزایش تمرکز مالکیت سرمایه گذاری نهادی قرار خواهد گرفت.

وو[۵۸] (۲۰۰۹) با بررسی نقش تعیین کننده ساختار مالکیت در سیاست های تأمین مالی از محل بدهی در نمونه ای شامل ۸۳۳ سال- شرکت ژاپنی طی سال‌های ۱۹۹۲ – ۲۰۰۰ به نتایج ذیل دست یافت:

۱-بین بدهی و جریان های نقد آزاد رابطه معنادار و مثبتی برقرار است، که این رابطه در شرکت های با فرصت رشد پایین، بیشتر از شرکت های با رشد بالا است.

۲-در شرکت های با فرصت رشد پایین، سرمایه گذاران نهادی مدیران را از سرمایه گذاری بیشتر از حد باز می‌دارد.

۳-در شرکت های با فرصت رشد بالا سرمایه گذاران نهادی از استقراض بیشتر حمایت می‌کنند.

پارک وشین[۵۹] (۲۰۰۸) به بررسی رابطه ترکیب هیئت مدیره و مدیریت سود در کانادا پرداختند. آن ها معیار اندازه گیری مدیریت سود را اقلام تعهدی جاری اختیاری قرار دادند. نتایج به دست آمده حاکی از عدم وجود رابطه بین نسبت مدیران غیر موظف هیئت مدیره و میزان دستکاری اقلام تعهدی بود. از طرفی شواهدی مبنی بر تأثیر حضور نمایندگان سرمایه گذاران نهادی در هیئت مدیره بر جلوگیری از مدیریت سود نیز حاصل گردید. همچنین مشخص گردید که حضور نمایندگان سرمایه گذاران نهادی فعال نیز تأثیر باز دارندگی بیشتری برای جلوگیری از مدیریت سود در شرکت ها خواهد داشت. به علاوه طی یافته های تحقیق مذکور مدت زمان مدیریت اعضای غیر موظف تأثیر چندانی بر کاهش مدیریت سود نداشت. همچنین رابطه بین نسبت موجود و مدیریت سود معکوس و معنادار بود، که به معنای نظارت اعتبار دهندگان بر شرکت است. به علاوه فرصت رشد با مدیریت سود رابطه مستقیم و معنی داری داشت، یعنی هر چه شرکت از فرصت های رشد بیشتری برخوردار باشد، کشف مدیریت سود در آن مشکل تر شده ‌و تمرکز مالکیت و پاداش مدیران نیز هیچ گونه تأثیری بر مدیریت سود نداشتند.

ببچاک و فرید [۶۰](۲۰۰۸) طی مطالعه ای به بررسی و مرور مبانی نظری و شواهد تجربی موجود در رابطه با نفوذ قابل ملاحظه قدرت مدیران در طرح های پاداش مدیریت پرداختند. ایشان طرح های پاداش را نه تنها به عنوان ابزاری برای مواجه با مشکل نمایندگی، بلکه به عنوان بخشی از مشکل نمایندگی مورد تجزیه و تحلیل (به صورت نظری)قرار دادند. به اعتقاد آن ها میزان نفوذ قابل ملاحظه ای در طرح های پاداش و مبالغ دریافتی شان دارند، و از طرفی منافع آن ها ایجاب می‌کند که میزان جلب توجه به مبالغ پرداختی به ایشان و نیز میزان جدائی مبانی این پرداخت ها از عملکرد شرکت را تا حد ممکن کاهش دهند. به اعتقاد آن ها توجه به شناخت گسترده این مسأله می‌تواند کمک بزرگی به حل و کاهش آن بنماید. میزان انحراف قراردادهای پاداش از حد بهینه آن برای شرکت بر بر اثر اعمال نفوذ مدیران و به میزان شناسایی مشکل مذکور و توجه به آن از سوی مشارکت کنندگان بازار، علی الخصوص سرمایه گذاران نهادی، بستگی دارد در این راستا، صاحب نظران مالی با ارزیابی رویه ها و طرح های موجود پاداش مدیران و میزان انحراف آن ها از شرایط قراردادهای پاداش بهینه می‌توانند کمک بزرگی به بهبود طرح های پاداش در آینده بنماند.

میولر و اسپیتز[۶۱](۲۰۰۶) ارتباط مالکیت مدیریتی( که شامل سهام نگهداری شده توسط اعضای خانواده هیئت مدیره می‌باشد) و عملکرد شرکت های خصوصی متوسط و کوچک آلمانی را با افزایش فرضیات انگیزشی تحلیل می نمایند. آن ها در پژوهش خود از یک نمونه ۳۵۶ تایی شرکت های بخش خدمات که با تجارت ارتباط دارند برای سال های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰ استفاده می‌کنند. یافته های این پژوهش نشان می‌دهد که عملکرد شرکت های با درصد مالکیت مدیریتی بالای ۴۰ درصد در حال بهبود می‌باشند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...