کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



انسان شناسی هر مکتب، راهنما و زیربنای نظام تربیتی آن مکتب است. نگرش خاص انسان شناسانه هر مکتب هدایتگر و خط دهنده علوم تربیتی و جامع تر از آن علوم انسانی است.
نگرش اومانیستی به انسان، و نگرش اگزیستانسیالیستی و مارکسیستی در مورد انسان و هرگونه دیگر از انسان نگری، تأثیراتی ژرف در سامان یافتن نظام ها و مکاتب تربیتی و هدایت علوم تربیتی داراست (کاردان، ۱۳۷۲، ج۱: ۱۶۷).
برقراری نظام های صحیح و کامل حقوقی، سیاسی، اقتصادی، مدنی و … نیز بدون شناخت انسان قابل ارائه نخواهد بود (نصری، ۱۳۸۸: ۲۵).
۳-۱-۲) انسان شناسی مقدمه علوم انسانی و جهت دهنده تحقیقات اجتماعی
علوم انسانی، مجموعه علومی است که درصدد کشف مکانیسم و قوانین حاکم بر پدیده های انسانی است. موجودیت و اعتبار این علوم در گرو حل برخی از مسایل انسان شناسی است؛ مثلاً: پذیرش سرشت مشترک انسان ها (مشترکات فراحیوانی ثابت بین انسان ها) زمینه کشف و ارائه این نوع قوانین جهت پایه ریزی علوم انسانی را فراهم می کند.
جهت گیری علوم انسانی و تحقیقات اجتماعی با برخی از مباحث انسان شناختی پیوند ناگسستنی دارد؛ مثلاً: زمانی که به صورت کلی منکر روح در انسان شویم و او را مادی صرف بدانیم، تحقیقات اجتماعی کلیه موضوعات معنوی و امور مرتبط با جهان پس از مرگ و تأثیر و تأثر آن با زندگی این جهانی او نادیده گرفته و تمام تحقیقات به سوی ابعاد مادّی انسان جهت گیری می شود، امّا اگر روح به عنوان حقیقت اصلی انسان مورد نظر باشد، جهت تحقیقات به سوی ابعاد غیر مادی در علوم انسانی تنظیم خواهد شد (رجبی، ۱۳۷۸: ۲۷).
با توجه به این که جوامع انسانی را علوم انسانی اداره می کند و صلاح و فساد در این علوم، صلاح و فساد جوامع انسانی را در پی دارد؛ بر متفکر و محقق علوم انسانی لازم است که شناخت صحیحی از انسان و جامعه انسانی ارائه دهد تا بدین ترتیب فساد از جوامع برچیده شود (حائری شیرازی، ۱۳۷۸: ۳۷).
حاصل مطلب آن که برای بهره برداری از علوم انسانی و تجربی لازم است حقیقت انسان شناخته شود؛ زیراکسی که حقیقت انسان را عبارت از روح او که موجودی ملکوتی است، بداند، و براساس هستی شناسی توحیدی و در سایه معرفت خدا شکل دهد، در برنامه ریزی ها و نظام های اجتماعی اعم از تربیتی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و … انسان را با حیوان یکسان نمی بیند، و براساس اهداف عالی و کمال انسانی گام بر می دارد. بنابراین انسان شناسی نه تنها در شناخت حقیقت زندگی و در نظام های مختلف اجتماعی مؤثر است، بلکه پیش فرض علوم مختلف نیز می باشد که با تثبیت آن بسیاری از مسایل علوم انسانی و تجربی کارآمد می شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۲) ارتباط انسان شناسی با معارف دینی
از آن جا که رسالت شریعت معرفی حقیقت انسان و جهان هستی می باشد، مسایل انسان شناختی با اصول بنیادین دین؛ همچون: خداشناسی، نبوت و معاد و تبیین احکام اجتماعی اسلام و مسایل اخلاقی پیوندی ناگسستنی دارد که به اختصار به آنها اشاره می شود.
۱-۲-۲) خداشناسی و انسان شناسی
تنها چیزی که انسان به آن معرفت حضوری دارد، نفس خویش است که اگر آدمی بتواند حقیقت وجود خود را درک کند و بشناسد، از درک و شهود خداوند منفک نخواهد شد؛ زیرا مخلوقات آینه و مرآه صفات حق می باشند، صفاتی؛ همچون: علم، قدرت، اراده، حیات و … در مخلوقات، نشان از آن دارد که مبدء و منشأ اصلی موجودات، کمالات اعلا را دارا است.
و خداوند متعال نیز می فرماید: «و فی الارض آیات للموقنین ؛ وَفِی أنفُسِکُمْ أفَلاَ تُبْصِرُونَ» (ذاریات، ۲۱- ۲۲) «نشانه هایی برای متقین قرار دادیم و در خود شما هم؛ پس مگر نمی بینید؟»بدون شک انسان اعجوبه عالم هستی است. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله ) فرمود: مَن عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ ربّه (مجلسی، ۱۳۸۹، ج ۲: ۳۲)؛ کسی که خویش را بشناسد، خدایش را شناخته است. آری خودشناسی در تمام مراحل، راه خداشناسی است (مکارم شیرازی، ۱۳۷۹، ج۲۲: ۳۳۲).
مقصود از شناخت نفس نیز فقط شناخت هیکل جسمانی و قوای طبیعی و اصل و نسب نیست، بلکه کسی که مخلوقیت و مربوبیت خود را شناخت و خود را آیت وجود حق تعالی و مظهر صفات الهی دانست، به قدر دلالت وجود خویش و معلوماتش، خدای خود را نیز خواهد شناخت (امین اصفهانی، ۱۳۶۱، ج۶: ۳۱۱).
۲-۲-۲) نبوت و انسان شناسی
هر پیامبری که از جانب خدا مبعوث می شود از قدرت و نیروی خارق العاده برخوردار است که از طریق وحی با ریشه و مبدء هستی اتصال پیدا می کند؛ حال اگر در انسان شناسی اثبات نشود که انسان توانایی ارتباط مستقیم با خداوند و ارتباط غیر مستقیم از طریق فرشتگان را دارد، چگونه می توان از وحی و پیامبری سخن به میان آورد؟!
اگر در انسان شناسی ثابت شود که انسان از دو جزء تن و روان آفریده شده و روح و روان آدمی در پرتو عبودیّت و اطاعت از تعالیم الهی استعداد و لیاقت وحی را می یابد و معارف الهی را از خدا دریافت می کند تا به مردم برساند، از این طریق به شبهات منکران نبوت که معتقد بودند: انسان نمی تواند با خدا چنین ارتباطی برقرار کند، پاسخ داده می شود (موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۷: ۲۳).
بنابراین از آن رو که باید هدف آفرینش انسان تحقق یابد، راه دیگری ورای حسّ و عقل برای شناختن حقایق زندگی و وظایف فردی و گروهی بایسته است و آن چیزی جز راه وحی و مبعوث شدن انبیای الهی به عنوان دریافت کنندگان وحی نیست، تا به واسطه آنان راه صحیح زندگی شناخته شود و انسان ها هدایت گردند (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج ۲: ۱۲-۷).
۳-۲-۲) معاد و انسان شناسی
در صورتی می توان از حیات پس از مرگ تصویر روشنی ارائه نمود که وجود روح غیر مادی و مستقل از بدن را پذیرفته باشیم؛ چرا که مادّه از بین رفتنی و نابود است، و تنها روح مجرّد پس از متلاشی شدن جسم مادّی باقی می ماند. شبهات معاد به این امر برمی گردد که به گمان آنان، انسان عبارت از همین بدن مادّی است که با مرگ متلاشی و نابود می شود و چنانچه دوباره زنده گردد، انسان دیگری خواهد شد؛ از این رو می گفتند: آیا هنگامی که ما مردیم و در زمین گم شدیم، آفرینش تازه ای خواهیم یافت (سجده ، ۱۰)… و در جای دیگر آمده است: … چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می کند؟ (یس ، ۷۸) و قرآن کریم با اشاره به این حقیقت، در پاسخ منکرین معاد می فرماید: بگو: فرشته مرگی که بر شما گمارده شد، جانتان را می ستاند، آنگاه به سوی پروردگارتان بازگردانده می شوید (سجده ،۱۱).
بنابراین قوام انسانیت و شخصیت افراد به آن چیزی است که ملک الموت آن را قبض و توفّی می نماید و آن روح آدمی است که مجرد بوده و از بین نمی رود. اگر در مباحث انسان شناختی به این حقیقت دست نیابیم و آن را اثبات نکنیم، مسأله معاد، فرض معقول و با پشتوانه استدلالی نخواهد بود (مصباح یزدی، ۱۳۷۸: ۳۲۳).
۴-۲-۲) مسایل اخلاقی و انسان شناسی
اخلاق یعنی مجموعه صفات روحی و باطنی انسان و اعمال و رفتارهایی که از خلقیات درونی او ناشی می شود. مسایل اخلاقی ارتباط بسیار نزدیکی با شناخت انسان دارد؛ چرا که اگر حقیقت آدمی شناخته نشود، و ابعاد وجودی و نقاط قوت و ضعف او معرفی نگردد، همچنین کمالاتی که به واسطه اخلاق پسندیده به دست می آید و درکاتی که به وسیله رذایل اخلاقی نصیب او می شود، تبیین نگردد؛ نمی توان از اخلاق و علم اخلاق سخن به میان آورد؛ زیرا اخلاق، با توجه به حقیقت انسان و اهداف عالیه او، معیار فعل اخلاقی نیک و بد و رذایل و فضایل و ارزش ها و ضد ارزش ها را تعیین می نماید.همچنان که اگر قابلیت تغییر پذیری انسان در مباحث انسان شناختی تبیین نشود، علم اخلاق و مباحث اخلاقی و تربیتی بیهوده است، و بلکه تمام برنامه های تربیتی انبیا و کتاب های آسمانی لغو خواهد شد.بنابراین اخلاق بدون مباحث انسان شناسی قابلیّت تحقّق نخواهد داشت؛ از این رو به روشنی می توان گفت:‌بحران های اخلاقی در مکاتب مادّی به جهت عدم شناخت صحیح انسان است (مکارم شیرازی، ۱۳۸۱، ج ۱: ۲۳-۳۰).
۵-۲-۲) تبیین احکام اجتماعی و شناخت انسان
هرجامعه، یا گروه اجتماعی، قواعد و مقرراتی دارد که ضامن ادامه حیات آن جامعه، یا گروه است. احکام اجتماعی و قوانین اسلام از قبیل: حقوق، اقتصاد، سیاست و … با شناخت کامل انسان و تمام جوانب آن ارتباط دارد. با شناخت ماهیت و حقیقت انسان و جدا نمودن نیازهای اصیل از نیازهای کاذب می توان احکامی برای او وضع کرد که او را به سعادت و کمال برساند.
بنابر آنچه گفته شد؛ به دست آوردن فلسفه حقیقی احکام اسلام، مستلزم شناخت واقعی آن است؛ هرچند که بندگان الهی در سایه وحی، آنچه را که خداوند متعال نازل فرموده است، می پذیرند، امّا تبیین احکام و اوامر و نواهی برای منتقدان دین، تنها در پرتو حل برخی از مسایل انسان شناختی امکان پذیر است (ماهرو زاده، ۱۳۸۶: ۳۵).

    1. ویژگی های انسان شناسی دینی

انسان شناسی دینی در مقایسه با دیگر انواع خود امتیازهای ذیل را دارا است:
۱-۳) جامعیت
انسان شناسی دینی، از دستاورد وحیانی که محدود به قلمرو خاصی نیست، سود می جوید و ابعاد مختلف انسان را اعم از جسمانی و زیستی، تاریخی، فرهنگی، دنیوی و اخروی، فعلی و آرمانی و مادی و معنوی بررسی می نماید؛ و حال آن که انواع دیگر انسان شناسی (فلسفی، تجربی، عرفانی، فرهنگی و…) زمینه ای خاص را مورد نظر دارد.
۲-۳) اتقان و خطاناپذیری
انسان شناسی دینی که از معارف وحیانی سرچشمه گرفته و متصل به علم لایزال الهی است و از هرگونه تحریف در امان مانده باشد، اتقان و استحکام دارد و هیچ گونه خطایی در آن راه نمی یابد، ولی دیگر انواع انسان شناسی که از داده های تجربه، تعقل، یا سیر و سلوک به دست می آید، خطاپذیر است.
۳-۳) توجه به مبدء و معاد
در انسان شناسی غیر دینی، انسان را بریده از مبدء و معاد مورد بررسی قرار می دهند، مانند: انسان شناسی تجربی و برخی نحله های انسان شناسی فلسفی و عرفانی. و چنانچه از مبدء و معاد سخن به میان آید، راهگشای چگونه زیستن و چگونه پیمودن راه کمال نیست.در انسان شناسی دینی، مبدء و معاد به عنوان دو بخش اساسی از مراحل زندگی انسان مورد توجه قرار می گیرد.
۴-۳) بینش ساختاری و رابطه ساحت های مختلف در وجود انسان
در انسان شناسی دینی، رابطه ساحت های جسم و جان مادی و معنوی، بینش و گرایش و تأثیر و تأثر هر یک بر دیگری مورد توجه قرار می گیرد، ولی در انسان شناسی عرفانی، تجربی، فلسفی … این ساحت ها مورد غفلت قرار می گیرد، یا به گستردگی انسان شناسی دینی مورد توجه قرار نمی گیرد (رجبی، ۱۳۷۸: ۲۵).
اگرچه انسان شناسی دینی با توجه به ویژگی های مذکور، از امتیازات خاصی برخوردار است، لکن شناسایی موجودی پیچیده، همانند انسان را نمی توان منحصر در یک یا دو روش نمود، بلکه در شناخت انسان به روش ها و ابزار مختلف نیاز است.
ملاصدرای شیرازی (ره) در این زمینه می فرماید: چون هستی انسان همچون معجونی آمیخته از دو گونه عنصر است؛ یکی صورت معنوی و دیگر عنصر حسی و جسمانی، بدین جهت در نهاد هستی نفس انسان پیوسته، آمیختگی به این دو گونگی سرشتی حاکمیت و انعکاس دارد. یکی تعلق به ماده است و دیگری گرایش به خرد و آزادگی از ماده و از این رهگذر و براساس این دوگانگی سرشتی، حکمت و شناخت او نیز از این دو منبع متقابل هستی سرچشمه می گیرد (ملاصدرا، ۱۴۱۹ق، جزء اول: ۲۰).
بنابراین در پژوهش های انسان شناسانه ضروری است، با مبنا قرار دادن متون دینی اصیل و عاری از هرگونه تحریف از منابعی دیگر؛ همچون: عقل، تجربه، مکاشفه و شهود نیز استفاده شود.
پس از مشخص شدن جایگاه و اهمیت انسان شناسی در ادامه بحث به بررسی قوای انسانی و رابطه بین آنها می پردازیم.
گفتار دوم: بررسی قوای انسانی و رابطه بین آن ها

    1. قوای چهارگانه نفس

امام خمینی(ره) در بحث از قوای نفس به چهار قوه عاقله، واهمه، غضبیه و شهویه اشاره می‌‌کند. قوه عاقله، قوه روحانیه‌ای است که به حسب ذات، مجرد و به حسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات و داعی به عدل و احسان است. در مقابل آن، قوه واهمه قرار دارد که از آن به قوه شیطانیه تعبیر می‌شود (امام خمینی، ۱۳۷۷: ۲۸۳).
مطابق دیدگاه امام خمینی(ره) قوه شیطانیه، قوه‌ای است که فطرتاً تحت نظام عقلی در نیامده و مسخر در ظل کبریای نفس مجرد نشده و مایل به دنیاست. مطابق این نظر، قوه عاقله حقیقت نورانیه دارد در حالی که در مقابل آن، وهم از تجرد عقلانی نورانی برخوردار نیست بلکه تجرد برزخی ظلمانی دارد و چنین قوه‌ای در انسان بر حسب فطرت، مایل به شر و فساد می‌باشد.
اما قوه غضبیه که از آن به نفس سبعی نیز تعبیر می‌شود از نعم بزرگ الهی است و چه در انسان و چه در حیوان، عامل حفظ بقای شخصی و نوعی می‌باشد. در واقع، عنایت الهی اقتضا نمود تا این قوه در انسان و حیوان قرار گیرد و به واسطه آن، دفع مفسدات و مخلات نظام جامعه نماید. از نظر امام (ره) این قوه، تجلی انتقام و غضب الهی است و ثمرات زیادی دارد از جمله اینکه جهاد با نفس و دوری از جنود جهل تحت حمایت این قوه شریفه انجام می‌گیرد. بنابراین اگر شخصی فاقد این قوه باشد لزوماً بسیاری از ملکات خبیثه و اخلاق ذمیمه مانند خوف، جبن، ضعف و تنبلی را در خود خواهد داشت. اصل مهم این است که خداوند این قوه را مرحمت نموده تا آدمی در جهت آن دو شرط اساسی را در نظر آورد. اول، این نعمت الهی را در موقع خود به کار برده و دوم، بر خلاف مقصد الهی خرج نکند. زیرا در غیر این صورت، این قوه، دیگر از جنود الهی محسوب نشده و در زمره جنود شیطانیه قرار می‌گیرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 04:04:00 ب.ظ ]




الف:گرایش و جهت استراتژیک[۸۷]: گرایشهای استراتژیک روشن جهت اهداف سازمانی را نشان میدهد و هر شخص میتواند خودش را در آن بخش(صنعت)، مشارکت دهد.
ب: اهداف و مقاصد[۸۸]: اهداف با استراتژی مأموریت و افق دید سازمان پیوند مییابد و سمت و سوی کار افراد را مشخص میکنند.
ج: چشمانداز[۸۹]: سازمان یک دیدگاه مشترک از وضعیت آینده دارد. آن ارزش بنیادی را ابراز میکند، اندیشه و دل نیروی انسانی را با خود همراه ساخته و در همین زمان جهت را نیز مشخص میکند.
شکل ۲-۶: مدل فرهنگ سازمانی دنیسون(۲۰۰۰)

    • طیفهای ثابت -منعطف و تمرکز داخلی-خارجی

همانطور که در مدل دنیسون دیده میشود این مدل دارای دو محور عمودی و افقی است که مدل را به چهار قسمت(ربع دایره) تقسیم کردهاند. محور عمودی دربرگیرنده میزان و نوع تمرکز فرهنگسازمانی است. این محور از یک طرف به تمرکز داخلی و از طرف دیگر به تمرکز خارجی منتهی میشود. محور افقی نیز به میزان انعطاف سازمان اشاره دارد که از یک طرف به فرهنگ ایستا و از طرف دیگر به فرهنگ منعطف منتهی میشود (شوقی و نظری،۱۳۹۱، صص۱۳۲-۱۳۰). مدل فرهنگسازمانیدنیسون در شکل ۲-۶ به تصویر کشیده شده است.
۲-۴-۱۰-۲. ابعاد فرهنگسازمانی
در یکی از مطالعات اخیر، شش جنبه کلیدی ابعاد فرهنگسازمانی معرفی شدهاند، طبق این تجزیهوتحلیل، فرهنگ آموختنی است، هم ستانده و هم نهاده سازمان است، بخشی از آن آگاهانه است و ریشه تاریخی دارد، بطور مشترک توسط اعضای سازمان حفظ میگردد و در همه سازمانها همگون نیست (شریف زاده و کاظمی، ۱۳۷۷، ص ۲۶). در مطالعاتی، کلاکهان و استرادبک، شش بعد فرهنگی را مطرح کردهاند که به شرح زیر است:
اول: رابطه با محیط: اینکه آیا فرد تابع محیط است و با آن هماهنگ است یا میتواند آن را تحت سلطه خود درآورد.
دوم: توجه به زمان: اینکه آیا گذشته نگر است یا حال نگر و آینده نگر.
سوم: ماهیت فرد؛ دیدگاهی است که در مورد افراد دارد، که در سبک رهبری مؤثر است.
چهارم: توجه به مسئولیت و فردگرا یا جمعگرا بودن؛ که در طرح ریزی شغل و شیوه گزینش افراد مؤثر است.
پنجم: توجه به فعالیت و کار از سوی فرهنگ و چگونگی حل مسائل و تصمیم گیری.
ششم: فهم اینکه محیط کار بسته یا باز تلقی شود که در سازمان دهی، مکان و ارتباطات تأثیر گذار است (ابزری و دلوی،۱۳۸۵،صص۱۱۹-۱۲۰).
۲-۴-۱۱. فرهنگسازمانی و کارآفرینیسازمانی
کارآفرینی سازمانی بنا به تعریف شاکر زهرا از سه بعد اصلی تشکیل شده است. این سه بعد اصلی شامل: نوآوری، نوسازی سازمانی و اقدام به کسب و کار جدید در سازمان می باشد(شرما و کریسمن[۹۰]،۲۰۰۷،ص۱۱۹). بنابراین هر یک از عوامل فرهنگی که این متغیرها را در سازمان تحت تاثیر قرار دهد، بطور بالقوه قابلیت تأثیر بر جریان کارآفرینی در درون سازمان را دارد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

نوآوری در سازمان مستلزم وجود ارزش‌های مشترک و گرایشات مشترک و روشن بین کارکنان می‌باشد. بدون وجود این ارزش‌ها و گرایشات، توسعه بعد فنی نوآوری‌های تکنولوژیک در سازمان چندان رضایت بخش نخواهد بود. این بدین معناست که فرهنگ سازمانی نرم افزاری است که سخت افزار نوآوری‌های تکنولوژیک در سازمان ناچار از وجود آن است. ماهیت فرهنگ سازمانی که منجر به نوآوری‌های تکنولوژیک در سازمان می‌شود، فصل مشترک سه عامل: مقبولیت نزد مدیریت ارشد، نوآوری مبتنی بر فرهنگ و وجود فرهنگ مبتنی بر نوآوری در جهت نوآوری‌های تکنولوژیک می‌باشد(کلاور و همکاران،۱۹۹۸،ص۷۳). در این مفهوم، شرایط اساسی برای به وجود آمدن فرهنگ بر اساس نوآوری تکنولوژیکی در پنج گروه زیر قرار می‌گیرند:

    • استراتژی: شامل رسالت (ماموریت)[۹۱] و معنی دار بودن[۹۲]
    • ساختار: شامل انعطاف پذیری و آزادی(استقلال[۹۳]، تفویض اختیار، تصمیم گیری و تعاملات همکارانه در تیم‌ها و گروه‌ها)
    • مکانیسم‌های حمایتی: شامل پاداش دهی و قدردانی[۹۴] و در دسترس بودن منابع (زمان، فناوری اطلاعات و افراد خلاق)
    • رفتارهای مشوق نوآوری: شامل نحوه اداره امور در زمان بروز اشتباه[۹۵]، خلق ایده، فرهنگ یادگیری مداوم[۹۶]، ریسک پذیری، حمایت از تغییر و نحوه اداره تعارضات[۹۷]
    • ارتباطات: شامل ارتباطات باز می باشد (مارتینز و تربلانچ،۲۰۰۳،نقل از شوقی و نظری،۱۳۹۱،ص۹۱).

فرهنگسازمانی منبعی استراتژیک برای سازمان می‌باشد که از طریق ارتقاء یادگیری، ریسکپذیری و نوآوری سبب بوجود آمدن مزیت رقابتیپایدار[۹۸] می‌گردد. در این مفهوم زهرا، هایتون و ارگان[۹۹] (۲۰۰۴)، در بررسی عوامل فرهنگی مؤثر بر کارآفرینی در درون کسب و کار، چهار بعد فرهنگی اصلی را به شکل زیر بیان نموده‌اند:

    • گرایش به فرهنگ فردگرایی در مقابل گرایش فرهنگ کار گروهی: اشاره به میزان اهمیت دادن به کار فردی یا به کار گروهی در کسب و کار دارد.
    • گرایش فرهنگی درونی یا بیرونی: گرایش فرهنگی درونی، به توسعه دانش و مهارت‌های موجود در درون کسب و کار تأکید داشته و کارآفرینی از سرمایه‌های معنوی[۱۰۰] درون سازمان نشات می‌گیرد. در مقابل گرایش فرهنگی بیرونی به علائم دریافت شده از محیط و مطالعه رونده‌ای بازار که به فرصت‌های کارآفرینانه منتج می‌شوند، ارزش بیشتری می‌دهد.
    • مفروضات مرتبط با هماهنگی و کنترل: این موارد مفروضات کسبوکار در مورد هماهنگی و کنترل را شامل می‌گردند. در این مفهوم، فرهنگ سازمانی طیفی از عدم تمرکز کامل تا تمرکز کامل در اختیار تصمیم گیری را در بر می‌گیرد. چنانکه در تمرکز کامل اختیار تصمیم گیری تنها برای عده‌ای مشخص باشد و این امر ممکن است به سرکوب کارآفرینی منتج گردد. درمقابل، عدم تمرکز سبب میگردد کارکنان ابتکار عمل داشته و ایده‌های کارآفرینانه ای ارائه دهند.
    • گرایش به داشتن دید بلند مدت در مقابل دید کوتاه مدت: دید بلند مدت اشاره به تمایل موجود در یک کسب و کار برای فعالیت‌های بلند مدت خلق ارزش که احتمال موفقیت کمی دارند اما برای خلق کسب و کار جدید و تولید درآمد مهم می‌باشند، دارد. در مقابل برخی کسب و کارها گرایش کوتاه مدت داشته و از پروژه‌هایی که بطور بالقوه امکان ایجاد بازده آنی دارند حمایت می‌کنند(صص۹۲-۹۱).

همچنین مطالعۀ منزل[۱۰۱](۲۰۰۸)، به طور خلاصه ابعاد فرهنگ سازمان که با کارآفرینی سازمانی در ارتباط می‌باشند نشان داده است. این ابعاد شامل:

    • فاصله قدرت[۱۰۲]:فرهنگ‌های مبتنی بر فاصله قدرت کم افراد رهبری مردم سالارانه، استراتژی‌های مبتنی بر همکاری و تلاش در جهت اجماع را ترجیح می‌دهند. اختیار به طور مساوی توزیع گشته و قدرت حقیقی بوده و از پست و مقام ناشی نمی‌شود. در عوض در فرهنگ‌هایی که فاصله قدرت در آن‌ها بالاست، توزیع نامساوی قدرت امری پذیرفته شده و مورد انتظار می‌باشد. در این نوع فرهنگ بر سلسله مراتب سازمانی تاکید گشته، تصمیم گیری متمرکز و رهبری مبتنی بر قدرت و اطاعت از مافوق ترجیح داده می‌شود. فرهنگ کارآفرینی سازمانی مبتنی بر سلسله مراتب مسطح سازمانی، ساختارهای قدرت غیر متمرکز و ارزش‌های مساوات طلبی برای تشویق ارتباطات و تعاملات در تمام جهات می‌باشد و افراد را به درگیر شدن در کارآفرینی سازمانی ترغیب می‌کند.
    • اجتناب از عدم اطمینان[۱۰۳]: در فرهنگ اجتناب از ریسک، افراد دغدغۀ امنیت دارند، قوانین ثابت را ترجیح می‌دهند، رسمی سازی و برنامه ریزی فعالیت‌ها به منظور کاهش ریسک ادراک شده انجام می‌گیرد. اما در فرهنگی سازمانی که پذیرای عدم اطمینان می‌باشد، افراد انعطاف پذیرتر بوده، قوانین سست و تصمیم گیری‌ها عمل گرایانه و موقعیتی می‌باشند. فرهنگ سازمانی که اجتناب از ریسک کمتر باشد، کارآفرینی سازمانی بهتر رواج می‌یابد.
    • فردگرایی و جمع گرایی[۱۰۴]: در فرهنگ فردگرایانه، وابستگی‌های میان افراد سست بوده و اتکا به خود، استقلال، خودمختاری و رهبری مورد احترام و ارزشمند است. در مقابل، خصوصیت فرهنگ‌های سازمانی جمع گرا عبارتست از چارچوب‌های اجتماعی مستحکم که در آن افراد بین گروه خود و سایر گروه‌ها تمایز قایل می‌شوند.
    • فرهنگ مردانه در مقابل فرهنگ زنانه[۱۰۵]: در فرهنگ سازمانی مردانه بر موفقیت تاکید شده، کار در درجه اول اهمیت می‌باشد، هدف گرایی رایج است و جاه طلبی و تمایل به برتری در افراد وجود دارد. برخلاف آن در فرهنگ زنانه، کیفیت زندگی و جو لذت بخش و موزون اهمیت دارد. کار در درجه دوم اهمیت قرار داشته و بر وابستگی متقابل و مراقبت از دیگران تاکید می‌شود.
    • دید بلند مدت در مقابل دید کوتاه مدت[۱۰۶]: فرهنگ سازمانی مبتنی بر بلندمدت،تاکید بر پویایی، ذهنیت آینده گرا مانند استقبال از چیزهای تازه و پایداری و سخت کوشی دارد. در مقابل فرهنگ مبتنی بر کوتاه مدت به دنبال محیط ایستا به همراه تمرکز بر گذشته و حال می‌باشد و درون مرزهای سنت و مشاهیر و پذیرفته شده‌ها سیر می‌کند.

گرایش سیستم باز یا بسته[۱۰۷]:سیستم باز سازمانی، تاکید بر موضوعاتی از قبیل همکاری، شبکه سازی، جستجو و تسهیم دانش از مرزهای سازمان دارد. در مقابل سیستم بسته بر منابع و قابلیت‌های داخلی متکی بوده و تبادلات با گروه‌های خارجی به حداقل رسیده و یا حتی قطع می‌شود (شوقی و نظری،۱۳۹۱،صص۱۰۲-۱۰۳).
۲-۳. پیشینه پژوهش
در این بخش پیشینه پژوهشهای ایرانی و خارجی موجود در زمینه کارآفرینی سازمانی و فرهنگ سازمانی به ترتیب سال بررسی شده است.
۲-۳-۱. پیشینه خارجی
مورنو و همکاران[۱۰۸] (۲۰۱۱)، در پژوهشی تحت عنوان “فعالیت سرمایه انسانی و فرهنگ کارآفرینی در نوآوری”، دریافتند که فرهنگ کارآفرینانه به عنوان متغیر تعدیل کننده ای عمل میکند که بر خلاقیت و نوآوری کارکنان اثر میگذارد.
آلوارز و همکاران (۲۰۱۱)، در پژوهشی تحت عنوان “شرایط محیطی و فعالیت کارآفرینانه”، دریافتند که هم عوامل رسمی (حق مالکیت فکری) و هم عوامل غیر رسمی (هنجارهای فرهنگی و اجتماعی، درک فرصت های راه اندازی کسب و کار و تصور اجتماعی کارآفرینان) بر کارآفرینی اثر می گذارند اما متغیر های غیر رسمی تعیین کننده تر هستند.
التینای و ونگ[۱۰۹] (۲۰۱۱)، به بررسی اثرات ویژگی های فرهنگی ـ اجتماعی بر کارآفرینی سازمانی در شرکتهای کوچک پرداخته و نتیجه گرفتند که ویژگی های فرهنگی ـ اجتماعی از قبیل آموزش و تجربه بر بهبود وضعیت کارآفرینی سازمانی اثر مثبتی دارند.
ناجرو والنسیا و همکاران (۲۰۱۱)، در پژوهشی تحت عنوان نوآوری یا تقلید؟ نقشی از فرهنگ سازمانی، به این نتیجه رسیدند که فرهنگ سازمانی به طور واضح استراتژی نوآوری را تعیین می‌کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:04:00 ب.ظ ]




کارآفرینیسازمانی گونهای از کارآفرینی است که جمع یا کل سازمان یا شرکت، بصورت گروهی آن را انجام میدهند(هریس[۲۶]،۲۰۰۹،ص۲۱).
کارآفرینیسازمانی عبارتست از اقدام به ایجاد سازمانهای جدید و یا بازسازی سازمانهای بالغ، بویژه کسب و کار جدید و بطور کلی پاسخ به فرصتها (انوها[۲۷]،۲۰۰۷،ص۲۶).
کارآفرینیسازمانی عبارت است از نوآوری در یک فناوری جدید، دستهای از محصولات و یا یک مدل کسب و کار که منجر به مزیت پایدار برای سازمانهای در حال توسعه می‌شود (کلی[۲۸]، ۲۰۱۱، ص۷۵).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

کارآفرینیسازمانی، بعنوان یک مؤلفه مهم در عملکرد سازمانی است، که نقش بسزایی را در توسعه نوآوریها و فناوریهای شرکتهای با اندازه کوچک و متوسط ایفا مینماید(آنتونسیک و پاردن[۲۹]، ۲۰۰۸).
کارآفرینیسازمانی میتواند باعث بالابردن شایستگی‌های سازمانی و توسعه فرصت‌ها از طریق ایجاد نوآوری داخلی شود. ایجاد نوآوری داخلی نیازمند اقدام در جهت برانگیختن افراد و گروه‌ها است که تحت تأثیر ویژگی‌های سازمانی قرار دارند(راسل،۱۹۹۹، نقل از صالحی و شوقی،۱۳۹۱، ص۶۸). همچنین کارآفرینیسازمانی در بقاء، رشد، سودآوری و نوسازی سازمان، بویژه در سازمانهای بزرگ، نقش بسیار مهمی ایفا میکند(هنیونن و کورولا،۲۰۰۴،ص۱۴). بهمین دلیل کارآفرینیسازمانی برای اطمینان از بقاء از طریق بازسازی عملیات سازمانها، تعریف مجدد مفهوم کسب و کار و افزایش ظرفیتهای نوآوری و کیفیت مورد نیاز در محیط پویا، ضروری است(اکولز و نک[۳۰]،۱۹۹۸،ص۷۷).
۲-۱-۴.انواع کارآفرینی سازمانی از دیدگاه (تورنبری[۳۱]،۲۰۰۳)
۲-۱-۴-۱. ریسکپذیری سازمانی: فرایند شروع سرمایه گذاریهای جدیدی که با کسب و کار اصلی شرکت مرتبط میباشد. در شرکتهایی که از یکپارچگی عمودی استفاده مینمایند، پذیرش ریسک یک استراتژی جذاب میباشد.
۲-۱-۴-۲. تحولسازمانی: بر افزایش کارایی عملیاتی تأکید مینماید. تحولسازمانی همیشه بمعنی کارآفرینی نیست بلکه مختص کارآفرینان صرفهجو میباشد.
۲-۱-۴-۳.کارآفرینیدرونسازمانی: شناسایی کارکنان درون یک سازمان که دارای استعداد کارآفرینی هستند. همه کارکنان نیاز به داشتن مهارتهای کارآفرینی جهت رشد ندارند، بلکه آنچکه ضروری است آن است که باید افرادی که توانایی های ذاتی کارآفرینی دارند شناسایی گردند و پرورش یابند.
۲-۱-۴-۴. شکستن قانون صنعت: این شکل از کارآفرینیسازمانی برای شروع تغییر در پارادایمهای صنعت مناسب میباشد. شرکتهایی که محصولات و فرآیندهای نوآورانهای را شناسایی مینمایند میتوانند به موقعیتهای مناسبی دست یابند و سهمی از بازار را کسب نمایند. شرکت کامپیوتری دل[۳۲] یک شرکت کارآفرینی است که توانسته با تکیه بر این اصل، چشمانداز یک صنعت را بطور کلی تغییر دهد(صالحی و شوقی،۱۳۹۱،ص۹۱).
۲-۱-۵. ضرورت و اهمیت کارآفرینی سازمانی
امروزه بسیاری از شرکت‌ها به لزوم کارآفرینیسازمانی پی برده‌اند. در واقع این‌گونه تغییر گرایش در استراتژی، در پاسخ به سه نیازی است که بر شرکت‌ها تحمیل گردیده است، که عبارتند از: افزایش سریع رقبای جدید؛ ایجاد حس بی‌اعتمادی نسبت به شیوه‌های مدیریت سنتی در شرکت‌ها؛ و خروج بهترین نیرو‌های کار از شرکت‌ها و اقدام آنها به کارآفرینی مستقل (احمدپورداریانی،۱۳۸۴،ص۶۳).
بنابراین با توجه به پیشرفت سریع دانش و فناوری، تغییر روندهای جمعیت شناختی[۳۳]، حضور اثربخش بازارهای سرمایه و آشنایی مدیران با پدیده‌ کارآفرینی سبب گردیده تا گرایش به کارآفرینی در استراتژی سازمانها شدیداً مورد تأکید قرار گیرد(کوارتکو و هادجتس[۳۴]،۲۰۰۱،ص۳۶).
۲-۱-۶. رشد و توسعه کارآفرینی سازمانی
تعدادی از عواملی که باعث رشد کارآفرینی سازمانی میشوند عبارتند از: مشخص بودن (واضح بودن) اهداف؛ گروه های کاری به هم پیوسته؛ تصمیمسازی بوسیله پرسنل آموزش دیده و متخصص؛ سیستم پاداش و تنبیه اثربخش و سیاستهای استخدام و ترفیع انعطاف پذیر؛ کاهش فرآیندهای بوروکراتیک؛ گردش شغلی مناسب؛ ساختارسازمانی پویا؛ استقلالسازمانی؛ تصمیمگیری مشارکتی؛ محیط عملیاتی پویا؛ قابلیت استفاده از منابع برای نوآوری کردن؛ توجه به خروجی (ستاده) به جای توجه به ورودی(داده)؛ و اینکه سازمانهای بزرگتر منابع بیشتری برای نوآوری دارند(سادلر[۳۵]،۱۹۹۹، صص۴۱۳-۴۳۳).
۲-۱-۷. موانع و محدودیت‌های کارآفرینیسازمانی
زیلبرمن[۳۶](۱۹۹۹)، عوامل بازدارنده‌ کارآفرینی سازمانی را در چهار عامل اصلی خلاصه کرد که عبارتند از: تأکید بیش از حد بر قوانین و مقررات؛ سلسله مراتب انعطاف‌ناپذیر؛ فقدان آزادی عمل؛ و کنترل بیش از اندازه. بنظر مؤلف مقاله عواملی دیگری چون ارتقاء افراد بدلیل ارتباط با مقامات عالی و نه شایستگی، عدم‌انطباق ارتباطات با ساختارسازمانی و خطر ناپذیری مدیران ارشد نیز از محدودیت و موانع کارآفرینیسازمانی است(پرداختچی و شفیع زاده،۱۳۸۵،ص۱۱۸).
۲-۱-۸. سازمان کارآفرین
هر سازمانی نمیتواند کارآفرین باشد و هر سازمانی که کارآفرین است برای همیشه دارای این ویژگی نخواهد بود. کارآفرینی بخشی از چرخه زندگی یک سازمان و بیانگر وضع بازار و شخصیتهای درون سازمان است. بعبارت دیگر، سازمان کارآفرین سازمانی است که توجه خود را به رشد و اجرای استراتژی تهاجمی معطوف مینماید، نه اینکه فقط نیروی خود را صرف بقا و تثبیت موضع خود در بازار کند. چنین سازمانی با اجرای چهار استراتژی تهاجمی اصلی میتواند مسیر رشد را بپیماید، که این استراتژیها عبارتند از: گسترش بازار کنونی برای محصولات کنونی؛ شناسایی بازار جدید برای محصولات کنونی؛ ارائه محصولات جدید و متنوع؛ خریداری سازمانهای کوچکتر(عزتی و سید تقوی،۱۳۸۸،ص۱۱).
در انتها میتوان خاطر نشان کرد سازمانی که بتواند محیط پویایی در درون خود خلق کند تا کارکنان کارآفرین با علاقه و میل به آرمانهای کارآفرینانه خود به خلاقیت بپردازند و در فرایند خلاقانه کارآفرینی مشارکت کنند، سازمان کارآفرین تلقی می‌شود و البته جذب کارآفرینان و وفاداری آنان به سازمان منعکس‌کننده کارآفرین بودن آن سازمانها نیست، بلکه هم افزایی آنها در اثر تعامل با هم و به کمک راهبردی کردن دانش درون سازمان تبیین‌کننده آن معنا است (وینکر، پیتر، ویم و آندره[۳۷]، ۲۰۰۸، ص۱۷).
۲-۱-۹. ویژگیهای سازمان کارآفرین
۲-۱-۹-۱. ویژگیهای سازمانهای کارآفرین از دیدگاه صمد آقایی (۱۳۸۲)
ویژگیهای سازمانهای کارآفرین عبارتاست از: ساختار غیر متمرکز و غیر رسمی، عمودی و افقی بودن ارتباطات، درانحصار نبودن اطلاعات، گروهی بودن کارها، کنترل آسان و غیر رسمی، داشتن کارکنان توانمند، حمایت مدیریت، قدردانی مدیریت از افراد ریسک پذیر، تحمل کردن انحراف از قواعد کارکنان متولی شدن طرحهای کارآفرینانه، داشتن تنوع در حمایتهای مالی مدیریت، حمایت مدیریت از طرحهای کوچک آزمایشی، بکارگیری ایدههای جدید کارکنان، تغذیه مالی برای شروع و حرکت طرحهای نو و قدرت تصمیمگیری مدیریت (صمدآقایی،۱۳۸۲،ص۹۵).
۲-۱-۹-۲. ویژگیهای سازمانهای کارآفرین از دیدگاه کنی (۲۰۰۷)
ویژگیهای سازمان کارآفرین عبارتست از: توجه به رشد و تعالی و خلق ارزش؛ برخورداری از سیاست‌های نوآورانه در بازار؛ تمرکز بر مشتری و نیازهای ناگفته‌اش؛ ارزیابی ریسک‌ها و مخاطرات مطرح در فعالیت تجاری؛ آمادگی رویارویی با شکست و بحران؛ برخورداری از نیروی انسانی دارای چشم‌انداز، استراتژی و آرمانگرا.
این سازمانها با تکیه بر دانش و خلاقیت نیرویانسانی خود، ضمن اتخاذ سیاست‌های خلاقیت محور، حرکت سازمان در جهت جهش به سوی آینده را تسهیل کرده و از تک‌تک فرصت‌های محیطی و تغییرات پیوسته دنیای پیرامون، در راستای آرمانهای خود، بهترین بهره‌ها را جست‌وجو می‌کنند (کنی و بهودین[۳۸]،۲۰۰۷،ص۸۳).
۲-۱-۱۰. مقایسه‌ ویژگیهای سازمانهای سنتی و سازمانهای کارآفرین
جدول ۲-۱: مقایسه سازمانهای کارآفرین و سنتی (خنیفر، بردبار، فروغی قمی، حسینس فرد و خدایی ،۱۳۸۹)

ویژگیهایسازمانی
سازمانهای سنتی
سازمانهای کارآفرین
استراتژی

دفاعی، حفظ شرایط موجود

فعالانه، در پی سرمایه گذاری‌های جدید

کارایی و کنترل

ارزیابی تغییرات بعنوان تهدید

ارزیابی تغییرات بعنوان فرصت

ارزیابی عملکرد

ارزیابی کوتاه مدت (معیارهای عملکرد سالانه)

تمرکز بلند مدت (انطباق و بقا)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:04:00 ب.ظ ]




همچنین ایجاب اقاله صرفاً پیشنهادی است که طرف دیگر الزامی به پذیرش آن ندارد، درحالیکه در نظریه نقض احتمالی، در برخی موارد که قرارداد قابلیت اجرا ندارد یا اینکه نفع مشروعی برای یکی از طرفین در ادامه قرارداد متصور نیست، مانند زمانیکه سفارش تبلیغات برای کالایی داده شده در حالیکه به دلایلی کار تولید آن کالا برای همیشه متوقف شده است، طرف دیگر مکلف به قبول نقض احتمالی می باشد.

به نظر می رسد که اقاله نمی تواند مبنایی حقوقی برای نظریه نقض احتمالی قرارداد باشد، زیرا فسخ قرارداد در اثر پیش بینی نقض، ناشی از اعمال حقی است که با توسل به مقررات نقض احتمالی به دست می آید نه از توافق طرفین. اما از این جهت که در مواردی که هنوز تعهد ایفاء نشده و متعهد با ایجاب خود این مفهوم را می رساند که در آینده به تعهد خود عمل نمی نماید و بر این مبنا متعهدله ایجاب را قبول می نماید و اقاله تحقق می پذیرد و این موضوع مورد پذیرش حقوق ایران نیز است، می تواند زمینه ای برای پذیرش نقض احتمالی قرارداد در حقوق ایران باشد. [۲۰]

گفتار پنجم: عدالت و انصاف

در قراردادهای معوض ایفای تعهد یکی از طرفین کاملاً وابسته به انجام تعهد طرف دیگر است و به اصطلاح تعهد هریک علت تعهد دیگری است. الزام یک طرف قرارداد به اجرای تعهدش درحالیکه واضح و روشن است که طرف مقابل در موعد مقرر نمی خواهد، یا نمی تواند به تعهد خود عمل نماید بر خلاف قاعده همبستگی عوضین و غیرمنصفانه است.در واقع عادلانه نیست، در حالیکه تخلف دیگری از ایفای تعهدش محرز است به ضرر دیگری راضی باشیم و او را ملزم به اجرای قرارداد بدانیم و توجهی به این مهم نداشته باشیم که اطمینان از اجرای تعهد انگیزه ای برای انعقاد عقد است و اگر هرکدام از طرفین می دانستند که به این اطمینان حتی در لحظه ای بعد از انعقاد عقد خدشه وارد می شود، عقد را منعقد نمی کردند.
از سوی دیگر اگر متعهدی که بر مبنای حسن نیت عمل کرده، اعلام کند به دلایلی قادر به ایفای تعهد خود در آینده نمی باشد، عدالت و انصاف اقتضاء دارد، با پافشاری طرف مقابل به پایبندی بر قرارداد مواجه نگردد و طرف دیگر از حق خود سوء استفاده نکرده و به ضرر دیگری عمل ننماید.

گفتار ششم: قاعده مقابله با خسارت

قاعده ی مقابله با خسارات، عبارت از این است که متضرر از نقض قرارداد (متعهدله) وظیفه دارد اقدامات لازم را برای تقلیل یا جلوگیری از گسترش خساراتی که از نقض قرارداد یا فعل زیان بار دیگری برای وی حادث شده، انجام دهد. مناسب ترین قاعده ای است که میتواند قاعده ی مقابله را در فقه اسلامی و به تبع آن حقوق ایران توجیه کند، با این توضیح که اگر « لاضرر و لاضرار فی الاسلام » قاعده ی معروف فقهی وظیفه مقابله با خسارات را بر دوش خواهان یا شخصی که در معرض خسارت قرار دارد، بارنکنیم، عدم این حکم و تکلیف، موجب ضرر است و بنابراین، حکم به این تکلیف می دهیم. گرچه این قاعده، به صراحت در قوانین ایران پذیرفته نشده است؛ لیکن بر اساس اصل ١۶٧ قانون اساسی، با مراجعه به متون فقهی، قابل پذیرش می باشد. همچنین قانون گذار ایران، در مواردی، این قاعده را به صورت ضمنی در متون قانونی پذیرفته است.
هر شخصی مکلف است، در جهت جلوگیری یا تقلیل خساراتی که ممکن است در نتیجه خطای دیگری، به او وارد شود، در حد متعارف تلاش کرده، اقدامات پیشگیرانه را انجام دهد، در صورت نقض این تعهد، او از جبران زیان هایی که قابل پیشگیری بوده اند، محروم می شود. این قاعده که خاستگاه آن مسئولیت قراردادی است، می تواند مبنای « نظریه نقض احتمالی » نیز باشد. به این معنا که هرگاه طرف قرارداد اعلام کند که در سررسید به تعهد خود عمل نخواهد کرد ( یا از اوضاع و احوال این گونه استنباط شود )، قاعده جلوگیری از خسارت ایجاب می کند که طرف مقابل در جهت جلوگیری یا تقلیل خسارات خود اقدام کند، و فسخ قرارداد، و تهیه موضوع قرارداد از محل دیگر، از اقداماتی است که در جهت جلوگیری از خسارت یا تقلیل آن مؤثر است.
این قاعده، یک قاعده ی عقلایی است که منطق حقوق مدنی و حقوق اقتصادی، عدالت و انصاف نیز میتواند پشتوانه ی آن گردد. همچنین، از ملاک مواد قانونی که در حقوق ایران در این زمینه وجود دارد، میتوان استفاده کرد و اثبات یک قاعده ی عمومی در مبحث مسئولیت مدنی کرد. در صورتی که این تکلیف را الزامی بدانیم، ترک فعل خواهان در مقابله با خسارات، یکی از اسباب ورود ضرر است و اگر خواهان با خسارت مقابله نکند، دو سبب در ورود خسارت نقش داشته است: یکی اقدام فاعل فعل زیان بار یا ناقض تعهد که زمینه ی ورود خسارت را فراهم آورده و دیگری هم ترک فعل خواهان در مقابله با خسارت؛ بنابراین فاعل فعل زیان بار مسئول کل خسارت نیست.
هنگامی که شخصی به موجب قرارداد، متعهد به انجام فعل یا ترک فعلی میشود، اگر از انجام تعهدات خویش خودداری کند، طرف دیگر میتواند علیه وی اقامه دعوی کرده و خساراتی را که براساس این نقض عهد به او وارد شده را دریافت دارد؛ یا اگر بر اساس فعل زیان بار دیگری، خسارتی به او وارد شود (غیر قراردادی) میتواند خسارات وارده را از فاعل فعل زیان بار دریافت کند. اما یک سوال مطرح است که هرگاه متعهد قراردادی، نقض تعهد کرد یا شخصی، فعل زیان باری بر اموال یا جسم دیگری وارد کند و زمینه ی ورود خسارت و ضرر به متعهدله یا زیان دیده به وجود آید، آیا متعهدله قرارداد یا شخصی که در معرض ورود ضرر قرار دارد، هیچ وظیفه ای در خصوص جلوگیری یا کاهش آن خسارت ندارد و میتواند تمام خساراتی را که به او وارد شده دریافت کند؟ یا اینکه او هم وظایفی در این خصوص دارد و اگر میتوانسته از ورود یا ازدیاد آن جلوگیری کند، نمیتواند تمام خسارات وارده را دریافت دارد؟ در سیستم حقوقی کامن لا، قاعده ای به نام کاهش خسارت وجود دارد که براساس آن، خواهان خسارت و یا زیان دیده و یا کسی که در معرض ورود خسارات قرار دارد، وظیفه مقابله با خسارات به خود را دارد، که در این جا، ابتدا آن را بررسی میکنیم و سپس جایگاه این قاعده، در فقه اسلامی و حقوق موضوعه، مورد بحث قرار میگیرد.
میتوان این قاعده را این گونه تعریف کرد که: قاعده ی مقابله با خسارات، عبارت از این است که متضرر از نقض قرارداد (متعهدله)، وظیفه دارد اقدامات لازم را برای تقلیل یا جلوگیری ازگسترش خساراتی راکه از نقض قرارداد برای وی حادث شده را انجام دهد. اما به نظر میرسد که این تعریف، تعریف جامع و مانعی نیست؛ چرا که بیان شده وظیفه دارد با خسارات مقابله کند؛ ولی ممکن است هنوز « متضرر از نقض قرارداد »ضرری به کسی وارد نشده باشد و متعهدله قرارداد، پس از نقض قرارداد، وظیفه دارد با ایجاد ضرر مقابله کند نه تقلیل آن و بدین شکل اصلاً هیچ ضرری نبیند؛ در این صورت، اطلاق متضرر به این شخص، بی معنی است؛ مانند اینکه شخصی با صاحب رستورانی قرارداد منعقد کند که برای مراسم جشن تولد او، شام تهیه کند؛ اما در شب مراسم،متعهدله، پس از اینکه به رستوران مراجعه میکند، صاحب رستوران، غذا و شام مراسم را تهیه نکرده و به این جهت او به رستوران دیگری مراجعه میکند و با همان قیمت قبل، شام مراسم را تهیه میکند و هیچگونه خسارت مادی و معنوی به او نمی رسد.بنابراین، در تعریف قاعده، نمی توانیم از لفظ متضرر استفاده کنیم.ممکن است گفته شود در مواردی که قراردادی در بین نیست، تا ضرری به دیگری وارد نشده، بحث خسارات و جلوگیری یا کاهش آن مطرح نمیشود و مقابله با خسارات،پس از وقوع آن مطرح است. اما حتی در این موارد هم اگر زمینهی خسارت فراهم آمده و فرد در معرض ضرر قرار گرفته است و میتواند با آن مقابله کند، در صورتی که از این امر خودداری کند، کسی مسئول خسارت وارده به او نیست (مانند تبصرهی ماده ی ٣۵۵ قانون مجازات اسلامی).
دومین ایرادی که میتوان به این تعریف گرفت، این است که قاعده را فقط در رابطه با تعهد قراردادی و مسئولیت قراردادی ملحوظ دانسته و شامل خسارات غیر قراردادی نمیشود؛ اما به نظر میرسد که قاعده ی مقابله با خسارات، در هر دو زمینه وجود دارد ومخصوص خسارات قراردادی نیست. لازم به ذکر است که در کنوانسیون بیع بین المللی کالا ١٩٨٠ هم فقط مقابله با خسارات قراردادی بیان شده است؛ اما این اشکال به مقررات کنوانسیون وارد نیست؛ چرا که همان طور که از نام کنوانسیون برداشت میشود، موضوع کنوانسیون، بیع بین المللی کالا وشرایط و مقررات آن بوده؛ نه بیان وضع و تعریف قاعده ی مقابله با خسارات. حتی اگر فقط به وضع قاعده در کنوانسیون بیع بین المللی کالا توجه داشته باشیم، میتوان استدلال کرد که خسارات قراردادی، خصوصیتی ندارد که قاعده را محدود به آن کنیم. چه تفاوتی میکند که قراردادی در بین باشد و خسارات وارد شود و یا قراردادی نباشد. مگر بیان شود مبنای قاعده،شرط ضمنی طرفین قرارداد میباشد؛ به این صورت که اگر متعهد، نقض عهد کرد و زمینه ی خسارات را فراهم آورد، متعهدله هم وظیفه دارد جهت کاهش یا ایجاد آن، اقدامات متعارف را انجام دهد؛ اما با توجه به پیشینه ی فقهی که در توجیه آن بیان خواهد شد و منابع و پرونده هایی که در وضع این قاعده نقش داشته اند این استدلال صحیح نیست.
ایراد دیگری هم که به این تعریف وارد است، این است که بیان شده« برای تقلیل یا جلوگیری از گسترش خساراتی را که امکان دارد، اقدامات لازم، » انجام دهد و بنابراین، تعریف فقط شامل جلوگیری از گسترش خسارت میشود. اما با توجه به توضیحاتی که هم « ایجاد خسارات » در خصوص اشکال اول بیان داشتیم، در کنار این دو لفظ، کلمه ی نیاز است. به بیان دیگر، یکی از مصادیق قاعده، پیشگیری از ورود ضرر است و قاعده،محدود به کاهش ضرر نیست. چرا که این قاعده، نه در حقوق سایر کشورها و نه براساس مبانی فقهی، محدود به کاهش ضرر و خسارت نیست و پیشگیری و مقابله با خسارت را نیز دربرمیگیرد. بنابراین، بهترین تعریفی که به نظر میرسد، اینگونه است: شخصی که در معرض ورود خسارات است، وظیفه دارد اقدامات لازم را برای تقلیل یا جلوگیری از ایجاد یا گسترش خساراتی که امکان دارد از نقض قرارداد یا فعل زیان بار دیگری برای وی حادث شود، انجام دهد.
اگرچه در تعریف قاعده بیان داشتیم که متعهدله و شخصی که در معرض خسارات قرار دارد، وظیفه دارد، اقدامات لازم را انجام دهد، اما این وظیفه، یک تکلیف و تعهد قانونی یا قراردادی نیست که بتوان الزام وی را از دادگاه خواست؛ زیرا در صورت عدم مقابله با خسارات، علیه خود اقدام کرده و فقط شخص مکلف، نمیتواند تمام خسارات را دریافت کند. ضمانت اجرای قاعده، فقط محدود به عدم قابلیت جبران کل خسارت یا بخشی از
آن است؛ نه الزام به انجام دادن عملی. همچنین زیاندیده، هیچ تعهدی به اتخاذ روش ارزانتر هم ندارد و اگر راه پرهزینه تری را برگزیند، کاملاً آزاد است؛ با انجام این کار، او مرتکب هیچ خطایی علیه خوانده نشده است و فقط نمی تواند این هزینه ها را از خوانده مطالبه کند.
این قاعده، گرچه بیشتر در حوزه ی خسارات قراردادی مطرح میشود، اما محدود به آن نیست و در مورد خسارات قهری هم قابل طرح و اصول کلی این قاعده، در زمینه ی مسئولیت غیر قراردادی هم قابل اعمال است به عنوان نمونه، اگر مال موجود در ساختمان، به جهت رطوبتی که به موجب بی مبالاتی دیگری ایجاد شده، در معرض زیان قرار گیرد و مالک که مطلع از این امر شده، آن را به مکان دیگری انتقال ندهد، نمی تواند این خسارت را از خوانده مطالبه کند لازم به ذکر است که این قاعده، در مبحث خسارات بدنی که معمولاً جزء مباحث کیفری است نیز لازم الاجرا میباشد و میتواند مورد توجه علمای حقوق جزا نیز واقع شود.
زمانی که چند سبب، منجر به خسارتی گردد، بحث تعدد اسباب به وجود میآید. در بررسی قاعدهی مقابله با خسارت بر اساس فقه اسلامی و حقوق موضوعهی ایران در خصوص این مسأله که کدام سبب را باید علت حادثه دانست، نظریات گوناگونی ارائه شده است و هر کدام تا اندازهای با حقیقت همراه است ولیکن نسبت به هیچ یک از این نظرات، قطع و اتفاق نظر وجود ندارد. عده ای ترجیح یکی را بر دیگری، بلامرحج دانسته اند. عده ای، سبب مقدم، عده ای، سبب متعارف و عدهای، سبب نزدیک و بعضی، همه ی اسباب را به تناسب اثر هر یک، مسئول دانسته اند.همانطور که بیان شد، در بحث تعدد اسباب، دو یا چند سبب موجب ورود خسارت میشوند یا در بحث تقصیر مشترک، یک سبب، به دلیل تقصیر دو نفر و فعل زیانبار دو نفر بوجود میآید. لیکن در مبحث قاعدهی مقابله با خسارات، در نگاه اول، اینگونه به نظر میرسد که یک سبب خسارات را به وجود آورده است؛ مانند همان مثالی که سابقاً بیان شد: اگر متعهدله، پس از نقض عهد متعهد، جهت تهیه شام تولد، اقدامی نکند و به این دلیل خسارات به وی رسد، اینگونه به نظر رسد که یک سبب در ورود خسارت بیشتر نقش نداشته است؛ زیرا اگر چه متعهدله، اقدامی در این زمینه انجام نداده، اما سبب ورود خسارت، همان نقض عهد متعهد است؛ متعهدله، دست به کاری نزده و اقدامی و فعلی مرتکب نشده که او را هم مسئول خسارات بدانیم. او فقط در پی تهیه ی شام نرفته است و رفتار منفعلانه ای داشته است (صرفاً ترک فعل کرده است). اما آیا خواهانی که با خسارت مقابله نکرده را هم میتوان یکی از اسباب ورود ضرر محسوب کرد؟ به بیان دیگر، آیا ترک فعل خواهان هم میتواند یکی از اسباب ورود ضرر باشد یا سبب فقط شامل فعل مثبت است؟ به نظر میرسد ترک فعل هم تحت شرایطی که در بخش بعد در قاعده ی تسبیب به بیان آن میپردازیم، میتواند جزء اسباب ورود ضرر باشد. در این صورت، بحث قاعده ی مقابله با خسارات، با بحث تعدد اسباب مطابقت خواهد داشت؛ زیرا یکی از اسباب، نقض تعهد و دیگری ترک فعل خواهان در مقابله با ورود خسارات، میباشد و خساراتی که به خواهان رسیده، ناشی از دو تقصیر است.
این نکته حائز اهمیت است که عرف و قانون، از خواهان انتظار ندارد که مهمترین و بهترین روش معقول را برای کاهش خسارات به کار گیرد یا همه ی دستورات و جوانب فرعی را بررسی کند. به عنوان مثال، اگر خریدار، از تحویل کالای فروخته شده، امتناع کند، تنها این انتظار معقولانه از فروشنده میرود که به دنبال خریدار جانشین باشد؛ یا اگر یک مستخدم، به اشتباه از خدمت منفصل شود، پذیرفتن پیشنهاد کار کارفرمای قبلیش معقولانه تلقی میشود یا اینکه این پیشنهاد را رد کند و در جستجوی استخدام دیگری باشد؛ اما این نامعقولانه است که درخانه بنشیند، تلویزیون تماشا کند و منتظر کار دیگری باشد. اگر چه انتظار نمیرود، پیشنهاد مجدد کارفرمای سابقش را که انفصال
او را در شرایط تحقیرآمیزی صورت داده، بپذیرد. در همین راستا، وظیفه کاهش خسارت، یک امر موضوعی است (نه حکمی) و به وسیله ی اوضاع و احوال هر پروندهای، باید بررسی شود. اگر به دلیل بی پولی، خواهان، قادر به اقداماتی جهت کاهش خسارات نباشد، مورد مواخذه قرار نمیگیرد و در صورتی که اقدامات، برای کاهش خسارت، یک دادخواهی پیچیده و خطرناک را بطلبد، خواهان به جهت کوتاهی از اقدام به این امر، مسئول نیست و این وظیفه، از دوش او برداشته میشود. جایی که وظیفهی کاهش خسارت، خرید اجناسی باشد، (به عنوان مثال خریدار یک جنسی که از تحویل کالا به او امتناع شده) نیاز نیست که اقدامات فوق العاده ای را برای تهیهی کالا به همان قیمت و ارزش انجام دهد،بنابراین، وظیفه کاهش خسارات، شامل یک سری اعمال خاص و محدود نیست و نیاز به داوری عرف دارد که تشخیص دهد اقدام انجام شده، معقول بوده یا نه. آنچه مهم است، رفتار متعارف خواهان است که یک امر موضوعی است و با توجه به همه شرایط و اوضاع، احوال پیرامون قضیه سنجیده میشود. از این رو، امکانات مالی زیان دیده و اطلاع او از نقض قرارداد یا فعل زیان بار و.. . باید مدّنظر قرار گیرد.
همانطورکه بیان شد که در برخی از کشورها، به خصوص کشورهای تابع نظام کامن لا، از جمله انگلستان، مورد پذیرش قرارگرفته است؛ اما این قاعده، در فقه اسلامی و نظام حقوقی ایران، به صراحت وجود ندارد.

گفتار هفتم: همبستگی عوضین

علت غائی برای هر یک از متعاملین عقود معوض در قبول تعهد، تعهد طرف مقابل است. بنای طرفین بر وابستگی عوضین با یکدیگر است، به گونه ای که نقض تعهد از ناحیه یکی از طرفین طرف مقابل را از اجرای تعهد معاف می کند. بر این اساس هرگاه به طور متعارف و معقول قابل پیش بینی باشد که طرف مقابل قادر به انجام تعهدات خود نیست، باید طرف دیگر در فسخ عقد و یا حداقل تعلیق اجرای تعهدات مجاز باشد، و الزام او به اجرای تعهد ( بدون انجام تعهد طرف مقابل ) بر خلاف قاعده همبستگی عوضین است. در واقع به نظر می رسد که نظریه همبستگی عوضین محدود به عدم انجام تعهد در موعد نمی باشد و می توان با تفسیر موسع از این نظریه، محدوده آن را به پیش از زمان اجرا نیز گسترش داد. [۲۱]

فصل دوم

جمع بین فسخ قرارداد و حق مطالبه خسارت در فقه امامیه

مبحث اول: حق فسخ در فقه

مسأله ضمانت اجرای عدم انجام تعهدات اصلی قرارداد، جزء مسائل اختلافی در فقه است و فقها در این مورد دو دسته اند: عده ای بر مبنای اصل لزوم ( اصاله اللزوم ) و عدم ورود ضرر با امکان اجرای قرارداد معتقدند که عدم اجرای تعهدات قراردادی از سوی یک طرف به طرف دیگر جز در موارد استثنایی، مانند خیار تأخیر ثمن یا تعذر اجرای قرارداد، حق فسخ نمی دهد و متعهدله صرفاً می تواند از حاکم اجبار متخلف به انجام تعهد را مطالبه کند. به عنوان نمونه، صاحب جواهر در باب مساقات و در فرضی که عامل غیر معین (عاملی که مباشرت او شرط نشده است) انجام عمل را ترک کند اظهار می دارند که: «ترک عمل موجب بطلان مساقات نیست. چون اصل بر صحت است بلکه ظاهر قول فقهای امامیه این است که عقد مساقات، لازم باقی می ماند. بنابراین، برای مالک به صرف ترک عامل، حق فسخ ایجاد نمی شود و مالک فقط می تواند به حاکم رجوع کند تا او را وادار به انجام عمل کند و اگر اجبار او ممکن نشد از مال او یا از سهمی که از ثمرات به او تعلق خواهد گرفت یا از باب قاعده « الحاکم ولی الممتنع » مبلغی از طرف عامل قرض کند یا از بیت المال به او قرض دهد یا به هر طریق دیگر کسی را اجیر کند که به جای عامل عمل را انجام دهد. بنابراین بدلیل عدم ورود ضرر و اصل لزوم خیاری برای مالک نیست.[۲۲]
در مقابل، برخی دیگر [۲۳]بر این باورند که صرف عدم اجرای قرارداد، موجب حق فسخ است. اما در مبنای حق فسخ، گروهی آن را مبتنی بر قاعده لا ضرر می دانند. صاحب جواهر پس از بیان نظر خویش مبنی بر عدم امکان فسخ در صورت تخلف از انجام قرارداد که در بالا آمده است، در ادامه می افزاید: «… ولی گاهی گفته شده است که این حکم (عدم وجود خیار فسخ) با آن چیزی که از قو ل فقها در جای دیگر (غیر از عقد مساقات) استفاده شده، منافات دارد. مانند وجود خیار در صورت عدم وفای به شرط و وجود خیار در صورت تأخیر ثمن، وجود خیار به دلیل امتناع شخص از انجام عمل، امتناع از تسلیم عین مستأجره؛ و آن چه از قول فقها در این موارد استفاده می شود ثبوت خیار به مجرد حصول یکی از موارد ذکر شده بدون مراجعه به حاکم است. بلکه ظاهر قول فقها این است که هر گاه در عقد لازم، یکی از متعاقدین رفتاری کند که با استحقاق طرف دیگر عقد منافات داشته باشد عقد نسبت به طرف مقابل به جهت دفع ضرر از او و به دلیل قاعده لاضرر جایز و قابل فسخ می گردد». [۲۴]
ملاحظه می شود که صاحب جواهر از ظاهر قول فقهای دیگر می گوید که عقد با تخلف یک طرف برای طرف دیگر بر مبنای دفع ضرر از او یا قاعده لاضرر، جایز و قابل فسخ می گردد. فقیه دیگر پس از بیان این که مبنای تسلیم و تسلم از احکام عقلایی مترتب بر بیع است مبنای خیار فسخ را نیز عقل و بنای عقلایی می داند. بدین عبارت:« اگر یکی از آنها یا هر دو از تسلیم امتناع کردند و اجبار ممکن نبود پس، اگر قصدشان در زمان عقد، عدم تسلیم بود عقد به جهت غیر عقلایی بودن باطل است و گرنه در صورت امتناع مطلق، دو احتمال می توان داد: انحلال عقد و ثبوت خیار، و ثبوت خیار أرجح است و این خیار ناشی از شرط ضمنی نیست بلکه خیار دیگری است که نزد عقلا ثابت است و اگر یکی از آنها امتناع کرد اگر او بایع باشد برای مشتری خیار امتناع است. و اگر او مشتری باشد برای بایع خیار تأخیر وجود دارد». ملاحظه می شود که ایشان از نوعی خیار به نام « خیار الامتناع » نام می برد که در صورت امتناع یک طرف از انجام تعهد، برای طرف دیگر ایجاد می شود.
آیت الله خویی نیز ضمن این که اجبار را ضمانت اجرای امتناع از تسلیم می داند جواز فسخ قبل از اجبار را نیز بعید نمی داند. بدین عبارت:« اطلاق عقد (یعنی اگر شرط تأخیر نشده باشد) اقتضا دارد که عوضین فور اً تسلیم شوند؛ پس اگر یکی از طرفین امتناع نماید اجبار می گردد و اگر باز تسلیم نکرد برای طرف دیگر حق فسخ عقد خواهد بود، بلکه جواز فسخ در صورت امتناع قبل از اجبار نیز بعید نیست و این خیار اختصاص به بیع ندارد و در همه معاوضات مجراست و بیع، خیار خاصی دارد و به آن خیار تأخیر گفته می شود».[۲۵]
به نظر می رسد ایشان نیز همانند امام خمینی (ره) « خیار الامتناع » را که در زمان امتناع یکی از طرفین از انجام تعهد خویش برای طرف مقابل ایجاد می شود در کنار سایر خیارات پذیرفته است که مبنای آن همان امتناع است.
بالاخره فقیه معاصر دیگری در پاسخ به این سؤال که آیا با امکان اجبار برای مشروطٌ له حق فسخ وجود دارد یا خیر ؟ می فرمایند دو قول وجود دارد لکن قول به فسخ أقوی است. چون موضوع حق خیار (خیار تخلف از شرط )، تخلف مشروط علیه از انجام شرط است نه عدم امکان انجام شرط ولو با اجبار. پس اگرمشروطٌ علیه با اختیار به شرط عمل نکرد موضوع خیار محقق می گردد و این حق(فسخ) برای مشروط له ایجاد می شود. ایشان در مبنای این این حکم می گویند سبب و جهت التزام مشروطٌ له به عقد این است که مشروطٌ علیه در موعد به آن چه که ملتزم بود عمل نماید وگرنه او التزامی نخواهد داشت ؛ در نتیجه بین فسخ عقد و انفاذ آن مخیر خواهد بود.
هر چند نظر مذکور مربوط به تخلف از شرط فعل است لکن وقتی تخلف از شرط فعل که یک تعهد فرعی است موجب خیار فسخ باشد بطریق أولی تخلف از آن چه که قید عقد است (تعهدات اصلی)، موجب خیار خواهد بود. مضافاً این که مبنای نظر مشهور هم قیاس تعهدات اصلی با تعهدات موضوع شرط فعل است.[۲۶]

مبحث دوم: آثار فسخ قرارداد

از فتاوی، آراء و مستندات یاد شده در فوق مشخص می شود که در فقه انحلال عقد واحد به عقود متعدد محدود و منحصر به فرض بطلان بعض نیست. بلکه علاوه بر جریان قاعده در بطلان بعض ( که موجب جدایی بخش باطل از قرارداد و ادامه حیات و بقای بخش صحیح قرار داد می شود)، امکان انحلال عقد واحد حتی در فروض تحقق خیار فسخ نسبت به یک جزء یا بخش از قرارداد نیز وجود دارد.بنابراین قاعده ای محکم به نام انحلال عقد واحد را نباید محدودومنحصر به انحلال عقد تنها در فرض بطلان بخشی از عقد کرد.

گفتار اول: شرط ضمن عقد از عقد

از تلاش فقها در خلال بحث های انحلال و وحدت و تعدد عقد پیداست که اصل حفظ وبقای قرارداد ولو درفرض جدا شدن بخشی از آن مسلم و قطعی است؛ درجایی که عقد واحد است از طریق قاعده انحلال عقد واحد به عقودمتعدد تاثیر بخش باطل یا قابل فسخ قرارداد بر سایر بخش های قرارداد محدود می گردد. هر چند ممکن است در همه جا وهمه متون فقهی لفظ خاص انحلال عقد واحد به کار نرفته باشد، اما به هر حال این حکم از طریق کلمات واصطلاحات دیگری همچون تبعیض، تقسیط و غیره بیان شده است. اما در جایی که عقد به ظاهر واحد است اما بتوان آن را متعدد دانست، فقها از همین طریق (تعدد عقد) مانع از تأثیر اثر عقد نا معتبر بر سایر عقود می شوند.
نتیجه و خلاصه آن که درفقه اصل بر تجزیه پذیری قرارداد است. فقها به حفظ و بقای قرارداد و لزوم و صحت اجزاء و ابعاض عقد ولو در فرض بطلان یا فسخ بخشی از عقد معتقدهستند. از این رو مستندات ومنابع فقهی خصوصا قاعده انحلال عقد واحد به عقود متعدد مبنا ومنبع محکمی در حقوق مدنی ایران جهت اثبات تجزیه پذیری قرارداد است.
فقها در خصوص اثر شرط فاسد بر عقد دارای نظریات متفاوتی هستند. به طور کلی نظرفقها را به چهار دسته می توان تقسیم نمود:
بطلان شرط و عقد.
عدم بطلان عقد و صرفاً بطلان شرط[۲۷].
برخی از فقها نیز دراین زمینه توقف (سکوت ) نموده اند[۲۸].
برخی از فقها نیز قایل به تفکیک موارد بطلان شرط شده اند.
نظر اول: بطلان شرط و عقد
هر چند فقها در بطلان بعض عقد (بطلان جزیی از عقد) حکم به صحت مابقی نموده اند و بر این امر ادعای اجماع شده ومخالفی جز یک مورد [۲۹] که آن هم احتمال بطلان عقد در فرض بطلان بعض داده پیدا نشده است؛ اما در خصوص اثر بطلان شرط بسیار ی از فقها فتوی به بطلان عقدنیز داده اند ودر این مورد مفاد قاعده انحلال را جاری ننمودند. ازجمله صاحب عناوین که خود از جمله طرفداران محکم قاعده انحلال است وحتی از معدود فقهای نامداری است که این قاعده را به صورت مجزا و مستقل و با استدلال هایی محکم اثبات نموده و درکنار سایر قواعد فقهی قرار داده و به اثبات رسانده است، اما در رابطه اثر شرط فاسد بر عقد، این فقیه حکم به بطلان شرط و عقد داده است و آن را منتسب به اکثر اصحاب نیز می داند[۳۰].
عمده استدلال فقها در افساد شرط فاسد آن است که شرطی که در ضمن عقد آمده به منزله جزیی از عوضین است، عوضین به آن مقید شده وقصد بر آن تعلق گرفته است و معامله با آن ربط پیدا می کند. حال درجایی که شرط باطل باشد، آنچه قصد بر آن تعلق گرفته محقق نشده است و عقد به صورت مطلق نیز مقصود نبوده است. پس وجهی بر صحت عقدباقی نمی ماندو عقدنیز به تبع شرط باطل می باشد و به همین علت از عموم «اوفوا بالعقود و المومنون عند شروطهم» خارج است [۳۱].
نظر دوم: صحت عقد در صورت بطلان شرط
دلایل عمده موافقان این نظر عبارتست از این که کلیت و عمومیت ادله صحت عقد و لزوم وفای به عقد شامل این مورد هم بوده و با ادله خاصی تخصیص نخورده است. مضافاً آن که روایات وارده از جمله روایت بریره و مرسل جمیل و صحیح حلبی که در آن ها از امام آمده که «کل شرط خالف کتاب اله عزوجل فهو رد، ای لایعمل به» وملاک روایات وارد در بطلان شرط فاسد در ضمن عقد نکاح که به صراحت بر بطلان شرط و صحت عقدنکاح وارد آمده است، دلالت بر صحت عقد می نماید[۳۲].
در پاسخ به این ایراد که شرط بخشی از ثمن است و فساد آن موجب جهل ثمن می شود نیز فقهای قایل به این نظر بیان می دارند: که مدلول عقد معاوضه بین ثمن و مثمن است و شرط نهایتاً قیدی در یکی از این دو است نه جزیی از آن. بنابراین در صورت فقدان شرط ارش نیز وجود ندارد و به علاوه مجهولیت بعدی به علت فساد شرط نمی تواند از ابتدا عقد را باطل کند.
ایراد دیگر مبنی بر این که توافق با شرط به گونه ای خاص بوده که بدون آن تراضی باقی نیست و یا بطلان شرط عقد نیازمند انشاء و اراده ای جدید است، مردود است. زیرا ارتباط شرط با عقد به گونه ای نیست که نیاز به معاوضه جدید در صورت فقدان شرط شود، به عنوان مثال بطلان شروط ضمن عقدنکاح بدون هیچ نظر مخالفی موجب ابطال عقد نکاح نمی شود[۳۳].
برخی از فقها در اینجا نیز برای تایید استقلال و صحت عقد در صوت فساد شرط به همان استدلالی است که درفرض بطلان بعض مورد معامله (اعمال قاعده انحلال ) متوسل شده بودند استناد جسته، قاعده انحلال عقد واحد را در این مورد نیز جاری می دانند. به نظر آن ها همانگونه که بطلان بعض وبخشی از عقد سرایت به بخش دیگر عقد نمی­کند[۳۴]، در خصوص عقد وشرط نیز چنین است؛ چرا که تفاوت بین جزء عقد ( که محل قاعده انحلال است) و شرط ضمن عقد را در این مورد مردود می دانند و معتقدند دلیلی وجود ندارد که دربطلان جز عقد قایل به صحت مابقی عقد باشیم و در بطلان شرط، کل عقد را باطل بدانیم. [۳۵]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:04:00 ب.ظ ]




      1. تکلیف پیش بینی باور یا جعبه گول زننده. این تکلیف نسبت به تکلیف پیش بینی عمل پیچیدهتر هستند و برای سنجش تئوری ذهن در کودکان بزرگتر طراحی شدهاند. پاسخ به این تکالیف مقداری دشوار بوده و مستلزم درک بالای آزمودنی از روابط بین اشخاص است. براساس مطالعه های انجام شده کودکان ۷ سال و بالاتر قادر به انجام صحیح این تکالیف هستند موفقیت در این تکالیف مستلزم آن است که آزمودنی درک نماید که گاه ممکن است برخی افراد دربارۀ باورهای دیگران عقاید غلطی داشته باشند (نقل از قمرانی، البرزی وخیر، ۱۳۸۵).
      2. (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

تکالیف نمود- واقعیت: در بیشتر مطالعات مربوط به تحول دانش کودکان پیش دبستانی در مورد تمایز نمود – واقعیت، از صور مختلف آزمایش(اسفنج، صخره) استفاده شده است. دربارۀ تکلیف فوق(اسفنج و صخره) در قسمت تشریح تمایز نمود -واقعیت توضیح داده شد. فلاول معتقد است در تکالیف نگهداری ذهنی پیاژه، همواره نمودهای ادراکی در مقابل واقعیتهای مفهومی قابل استنباط قرار داده میشود (مشهدی، ۱۳۸۲).
عوامل مؤثر در تئوری ذهن کودکان
بافت اجتماعی: اخیراً، دوباره به نقشی که تعاملات اجتماعی میتواند در شکل گیری تئوری ذهن داشته باشند توجه شده است. به زبان سادهتر، این که چطور کودک قادر به فهم دیگران میشود را باید در تجاربی که کودک در بافت اجتماعی خود کسب میکند در نظر گرفت. تکالیف باور کاذب ممکن است توانایی کودک در درک باورها و مقاصد دیگران را کمتر از حد واقعی آن برآورد کند ممکن است کودک در شرایط طبیعی عملکرد بهتری داشته باشند (آستینگنون، ۲۰۰۳). نتایج متناقضی در این زمینه گزارش شده که در برخی از آنها سنین پایینتری برای تئوری ذهن در مقایسه با مطالعه های آزمایشی اعلام کردهاند. البته به این معنی نیست که این مطالعه های متناقض، پدیده های متفاوتی را اندازه گیری میکنند. بلکه شاید جنبه های گوناگون یا مراحل رشدی متفاوتی از یک توانایی را اندازه گیری میکنند (آستینگتون و السون، ۱۹۹۵).
خواهران و برادران: ثابت شده است که تعاملات اجتماعی با والدین، سایر بزرگسالان، خواهران و برادران، و همسالان به شکلگیری رشد شناختی در دوران طفولیت و کودکی کمک میکند. خواهران و برادران بزرگتر، اغلب مانند والدین رفتارشان را طوری تغییر میدهند که پاسخگوی نیازهای کودک باشد، در واقع حمایتی را که کودکان جهت یادگیری احتیاج دارند فراهم میکنند. تعاملات خواهران و برادران در رشد تئوری ذهن از اهمیت برخوردار است. بنابراین میتوان گفت، بازی، وانمودسازی، حل مسأله با کمک دیگران، و بحث راجع به احساسات روابط مثبت در طول ۳ سال اول زندگی، عملکرد کودکان دارای خواهر و برادر را در تکالیف باورکاذب به طور معنیداری بالا میبرد. (خانجانی و هداوند خانی، ۱۳۸۸).
بر همین مبنا برخی فرض را بر این گذاشتند که هر چه برادران و خواهران کودک بیشتر باشند، تحول تئوری ذهن کودک آسانتر صورت میگیرد و نشان داده شده که کودکان خردسالی که برادران و خواهران بیشتری داشتند نسبت به کودکانی که خواهر و برادر نداشتند، بیشتر قادر بودند به تکالیف تئوری ذهن پاسخ گویند (عبدالهزادهرافی، بهرامی، میرزمانی، صالحی و حسنزادهاول، ۱۳۸۹). مکآلیستر و پترسون[۱۰۶] (۲۰۰۶) و (۲۰۰۷) در دو پژوهش متفاوت به این نتیجه رسیدند که تعداد و خواهران و برادران میتواند تئوری ذهن کودک را پیش بینی کند، مخصوصاً خواهر و برادران نزدیک به سن کودک. ولی در برخی پژوهشها، نتایج پژوهشهای قبلی تکرار نشد و ارتباطی بین تعداد خواهر و برادران و تئوری ذهن کودک یافت نشد (هوگز و انسور[۱۰۷]، ۲۰۰۵).
ارتباط تئوری ذهن با سایر تواناییها
برخی از توانایی های تجسمی تقریباً در همان سنی که کودک تکلیف باور کاذب را با موفقیت انجام میدهد؛ پدید میآیند. به منظور اجرای موفق آزمون باور کاذب نیاز به سیستم تجسمی است. زیرا کودک باید قادر به نگهداری دیدگاه های متفاوت در ذهن باشد (خانجانی و هداوند خانی، ۱۳۸۸).
بازنمایی یا تجسم: در حدود زمانی که کودک قادر به انجام تکلیف باور کاذب میشود، توانایی انجام یک تکلیف دیگر را نیز پیدا میکند، تکلیف تصویر کاذب. این آزمون در واقع همان آزمون باور کاذب است. منتها به جای اینکه یک شیء و یک شخص جابجا شوند، یک عکس گرفته میشود و پس از آن شیء جابه جا میشود. از کودک پرسیده میشود که شیء در کجای عکس قرار دارد. اگر کودک پاسخ بدهد که عکس، شیء را در جای اصلی خود نشان میدهد ونه در مکان جدید، موفق به گذر ازاین آزمون شده است. در اینجا کودک باید بتواند بین بازنمایی اتاق و حالت جدید اتاق تمایز قایل شود (زاچیک[۱۰۸]، ۱۹۹۰).
حافظه: زمانی که کودک در تکلیف باور کاذب موفق میشود، در سه حوزه از فرایند حافظه پیشرفت میکند: نظارت بر منبع[۱۰۹]، فراحافظه[۱۱۰]، و بازنمایی[۱۱۱]. فراحافظه شامل دانش فرد از حافظه خودش است. وقتی کودک مهارتهای فراحافظه را به دست میآورد، شروع به استفاده از تکنیک تکرار میکند و بنابراین میتواند اطلاعات بیشتری را پیگیری کند. به دنبال آن منبع اطلاعات در دو جهت بازنمایی و نظارت بر منبع، کارآمدتر میشود. این موضوع باعث میشود که کودک کمتر در معرض اطلاعات کاذب قرار گیرد و نگهداری باور کاذب یا حقایق متناقض در ذهن آسانتر میشود. توانایی فزاینده کودک در نگهداری حقایق متناقض در ذهن باعث افزایش عملکرد کودک در تکلیف ظاهر- واقع[۱۱۲] میشود. در این تکلیف به کودک شیئی نشان داده میشود که در ظاهر یک چیز را نشان میدهد اما در واقع چیز دیگری است (خانجانی و هداوند خانی، ۱۳۸۸).
گفتار: برخی معتقدند قواعد دستوری که در برخی ازتکالیف ذهن وجود دارند، باعث میشوند کودک نتواند باور کاذب را در سنین پایین درک کند. کلمنتز[۱۱۳] و پرنر(۱۹۹۴) دریافتند در حالی که ۸۰ درصد کودکان زیر ۵/۳ سال نمیتوانند سؤال شفاهی درباره مکان شیء را جواب دهند،۸۰ درصد آنها به مکان درست نگاه میکنند. در کل توانایی کودک در درک دستور زبان قوی ترین پیش بینی کننده بوده است. این نتایج را میتوان به دو طریق تفسیر نمود. اول، عملکرد موفق در تکالیف نیاز به سطح خاصی از توانایی های کلامی دارد. دوم، تفسیر قویتری که از این اطلاعات شده و مورد پسند نویسندگان پژوهش نیز است. به همین دلیل تئوری ذهن به رشدزبان بستگی دارد. یعنی یادگیری ساختار زبان به کودک قدرت بازنمایی نمادین(سمبلیک) میدهد که در آن درک ذهن شکل میگیرد. حتی اگر تفسیر ضعیفتر درست باشد (خانجانی و هداوند خانی، ۱۳۸۸).
عملکرد اجرایی[۱۱۴]: به منظور پردازش اتفاقات در تکلیف باور کاذب، کودک نیاز به حافظه کاری کافی داشته همچنین باید بتواند تمایل خود مبنی بر ارجاع رفتار به دانش پایه خود را مهار کند. به حافظه کاری و مهار تمایلات، عملکرد اجرایی گفته میشود (خانجانی و هداوند خانی، ۱۳۸۸).
یکی از ابعاد یا توانایی های شناخته شده انسان، هوش هیجانی [۱۱۵]است که اغلب برای عملکرد روزانه شخص مهمتر از جنبه های شناختی هوش است. این توانایی که جنبه های شناختی کمتری نسبت به درک خود و دیگران، ارتباط با افراد، تطبیق و مقابله با موقعیتهای ناگهانی دارد. این عوامل توانایی ما را در جهت موفقیت بیشتر در پرداختن به خودمان، دیگران و اقتضاهای محیطی افزایش میدهد (رنجدوست و عیوضی، ۱۳۹۲). در این پژوهش سعی برآن است رابطه جنبه های شناختی ذهن(تئوری ذهن) را با هوش هیجانی مورد مطالعه قرار داد.
هوش هیجانی
هیجانها یکی از اجزای اساسی زندگی روانی انسان است. لویس و هاویلند[۱۱۶](۲۰۰۰) هیجان را نخستین علت ایجاد کنندۀ شناخت،تصمیم وعمل میدانند، موضوعی که میتواند در حل و پدیدآیی مشکلات و تجارب بین فردی و درون فردی، نقشی بی بدیل داشته باشد.
خشم، انزجار، اضطراب، خوشحالی وغیره تنها جزیی از احساسات و هیجاناتی هستند که انسانها ممکن است در شرایط معین آنها را تجربه کنند.گاهی ممکن است هیجانها به صورت آشکار بروز نکنند. تجربه های هیجانی برای افراد، اطلاعاتی درباره خود و محیط شان فراهم میکند، به صورتی که با آن تعامل پیدا کرده و انطباق مییابند. همه اشکال تجربه هیجانی، از عواطف خالص و اساسی تا هیجانهای متمرکز بر احساسات پیچیده، حاصل معانی ذهنی هستند (رجایی، نجات و هاشمیان، ۱۳۸۵).
بحث از هوش هیجانی نیازمند درک ارتباطی است که بین هیجانات و هوش وجود دارد. شناخت، انگیزش و هیجان سه قسمت از توانایی های عقلی را تشکیل میدهند. انگیزش از ارضاء نیازهای اساسی برای بقا مانند گرسنگی و رفع آن پدید میآید. هیجان به عنوان فرایندهای پاسخدهی توسعه مییابد که به افراد کمک میکند تا با تغییراتی که در ارتباطات شان با محیط رخ میدهد، سازگار شوند. این علائم پاسخ دهنده، نسبت به انگیزشها انعطاف پذیرتر هستند. سرانجام، شناخت به افراد اجازه میدهد تا از جنبه های مختلف محیط یاد بگیرند و بنابراین مشکلاتی را که برای آنها پدید میآید به شیوهای خلاقانه حل کنند. شناخت، همچنین برای بهبود رضایت بخشی از انگیزشها به کار گرفته میشود و به افراد کمک میکند تا در هیجانات خود به صورت مثبت باقی بمانند. شناخت، یکی از انعطاف پذیرترین جنبه های عملیات عقلی است. این سه جنبه بر روی همدیگر تأثیر متقابل گذاشته و اجزاء اصلی شخصیت را شکل میدهند (فریلند و اوکلاهما[۱۱۷]، ۲۰۰۷). این تعامل بین هوش و هیجان منجر به هوش هیجانی میشود (یارمحمدیان، ۱۳۸۷).
مفهوم هوش هیجانی را اولین بار پاپن[۱۱۸] (۱۹۸۴) در رسالۀ خود که به چاپ نرسید بکار برد و چند سال بعد سالووی و مایر آن را در مجامع علمی مفهوم سازی نمودند این نوع از مفهوم هوش در سالهای اخیر در هر دو زمینه علمی و کاربردی توجهات زیادی را به خود اختصاص داده است. چرنیس[۱۱۹] اعتقاد دارد هر چند اصطلاح هوش هیجانی به طور مستقیم مورد استفاده قرار نگرفته است، اما تاریخچه طولانی از تلاش در جهت کمک به بهبود هوش هیجانی و قابلیت های اجتماعی و هیجانی کارکنان وجود دارد (نقل از بار آن[۱۲۰]، ۲۰۰۰).
با این وجود میتوان گفت که از لحاظ تاریخی هوش هیجانی مفهوم جدیدی است که در سالهای اخیر مطرح شده و درمقابل هوش شناختی[۱۲۱] به کار میرود. این نوع هوش در واقع یک هوش غیرشناختی است که ریشه در مفهوم هوش اجتماعی دارد و برای اولین بار توسط ثرندایک[۱۲۲] (۱۹۲۰) مطرح شد به عقیده وی هوش هیجانی توانایی مهم و مدیریت انسانها برای عمل به شیوهای خردمندانه در روابط انسانی است. او رفتار هوشمندانه را شامل هوش عینی (مهارت ساختن و بکار بردن ابزار و وسایل)، هوش انتزاعی (توانایی کاربرد کلمات،اعداد و اصول علمی) و هوش اجتماعی(شناخت افراد و توانایی عمل خلاقانه در روابط انسانی) میدانست (نقل از گلمن[۱۲۳]، ۱۹۹۵).
از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۹۰ پژوهش در زمینه هوش اجتماعی، دست خوش تحول بوده است و دیدگاه های مختلفی بوجود آمده که هوش اجتماعی را به عنوان توانایی ارتباط با دیگران، دانش میان فردی، توانایی قضاوت درست درباره احساسات، خلقها و انگیزههای دیگران، عملکرد اجتماعی مؤثر و مهارت رمز گشایی نمادهای غیر کلامی تعریف کردهاند. در اوایل ۱۹۸۰ پژوهشگران به مفهوم سازی نظاممند ایده هوش عاطفی دست زدهاند. مشهورترین آنها مفهوم هوشهای درون و بین فردی گاردنر[۱۲۴](۱۹۸۳) و مطالعات استینر(۱۹۸۴) در زمینه سواد عاطفی بود که سنگ بنای واژهای شد که سالوی و مایر[۱۲۵] در سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰ آن را هوش عاطفی نامیدند (هادی زاده مقدم، فرجیان، ۱۳۸۷).
سالوی و مایر (۱۹۹۰) از جمله اولین افرادی بودند که هوش هیجانی را بعنوان زیرمجموعهای از هوش اجتماعی تعریف کردند که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات خویش و دیگران، تشخیص احساسات و هیجانها در خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد است ( نقل از دهکردی، ۱۳۸۶).
یکی از افراد تأثیر گذار درحوزه هوش هیجانی رون بار آن است. او اولین بار در سال ۱۹۸۵ در رساله دکترای خود عبارت ضریب عاطفی را بکار برد (سادات خشوعی،۱۳۸۷). وی مفهوم بهره هیجانی[۱۲۶] را مطرح کرد تا براساس آن بتواند روش خود را برای ارزیابی هوش کلی توضیح دهد. او معتقد بود هوش هیجانی توانایی ما در کنار آمدن موفقیت آمیز با دیگران، توأم با احساسات درونی را منعکس میسازد (نقل از دهکردی، ۱۳۸۶). بار آن نیز هوش هیجانی را شامل مؤلفههایی همچون خودآگاهی هیجانی[۱۲۷]، خود ابرازی[۱۲۸]، حرمت نفس[۱۲۹]، خود شکوفایی[۱۳۰]، استقلال ،همدلی، مسئولیت پذیری اجتماعی[۱۳۱]، روابط بین فردی[۱۳۲]، واقع گرایی[۱۳۳]، انعطاف پذیری[۱۳۴]، حل مسئله[۱۳۵]، تحمل فشار روانی[۱۳۶]، کنترل تکانش[۱۳۷]، خوش بینی[۱۳۸] و شادمانی[۱۳۹] میدانست (سادات خشوعی،۱۳۸۷).
امروزه، اصطلاحات و پالایشهای زیادی در ابعاد نظری و پژوهشی حوزۀ هوش هیجانی به عمل آمده و مقیاسهای جدیدی برای اندازه گیری هوش هیجانی تهیه شده است و پژوهشهای بنیادیتری در این حوزه انجام گرفته است. در واقع پیچیدگی حوزه هوش هیجانی به این دلیل است که این حوزه دربرگیرنده جنبه های علمی و نیز جنبه های عامه پسند آن است.
تعریف هوش هیجانی
در تعریف واژۀ «هوش» اتفاق نظر میان روان شناسان وجود ندارد و برای تعریف آن، از ویژگیهایش استفاده میشود. هنگامی که هوش مورد مطالعه قرار میگیرد، خود هوش نیست، بلکه رفتار یا عملکرد هوشمندانه است. بنابراین به جای تفکر دربارۀ هوش باید دربارۀ رفتار هوشمندانه تحلیل کرد و مبنای رفتار هوشمندانه باید نوعی دانش و اطلاعات در کلی ترین معنای آن باشد که به طور رسمی یا غیر رسمی کسب شدهاند. تأثیر هوش بر رفتار هوشمندانه با حافظه آغاز میشود. یک عامل مرتبط با آن، به یاد آوردن اطلاعات، اِعمال آموختههای قبلی در وضعیت موجود، یعنی توانایی انتقال یا تصمیمگیری است برخی از افراد نسبت به دیگران ظرفیت بسیار بیشتری برای انتقال دارند که نشان از هوش بالای آنان دارد. جنبه های دیگر هوش و رفتار هوشمندانه شامل؛ سرعت در رسیدن به راه حلها و پاسخها و توانایی حل مسأله است (برادبری و گریوز[۱۴۰]، ۲۰۰۵؛ ترجمه گنجی و گنجی، ۱۳۸۸).
هوش هیجانی هم مانند هوش تعریف خاصی ندارد و در تعریف آن از ابعاد و کارکردهای آن استفاده میشود. صاحب نظران هوش هیجانی را با توجه به ویژگیها و کارکردهای آن بدین گونه تعریف کردهاند:
گلمن در تعریف هوش هیجانی میگوید: «این هوش شامل خودآگاهی و کنترل تکانشگری، پشتکار، اشتیاق و انگیزش، همدلی و مهارتهای اجتماعی است، یعنی اموری که منجر به توانایی حفظ انگیزهها و تکانشها میشود و به فرد، درک درستی از عواطف و احساسات خود و دیگران میدهد تا به طور صحیح آنها را در روابط خود با دیگران به کار گیرد. هوش هیجانی یعنی تواناییهایی، مانند این که فرد بتواند انگیزه خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند. تکانشهای خود را کنترل و کامیابی را به تعویق بیندازد، حالات روانی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت تفکر او را خدشهدار سازد؛ با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد» (گلمن، ۱۹۹۵ ترجمه: پارسا، ۱۳۸۹).
سینگر[۱۴۱]هوش هیجانی را هوش به کارگیری عاطفه و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکاران، سرپرستان، مشتریان و استفاده از زمان در چگونگی انجام دادن کار برای ارتقای نتایج تعریف میکند (راس[۱۴۲]، ترجمه جمالفر، ۱۳۸۲).
کوپرو ساواف[۱۴۳] (۱۹۹۷)، هوش هیجانی را برحسب دانش اولیه هیجانی، تناسب هیجانی، عمق هیجانی، و کیمیاگری هیجانی تعریف کردهاند. مراد از دانش اولیۀ هیجانی دانشی است که فرد از ماهیت و کنشوری احساسات خود دارد. تناسب هیجانی، انعطاف پذیری و شدت هیجانها است. عمق هیجانی، استعدادی برای رشد و تقویت یا عمق بخشیدن به هیجانها و کیمیاگری هیجانی، توانایی استفاده از احساسات و هیجانها برای خلاقیت است (نقل از کیاروچی، فورکاس و مییر،۲۰۰۲ ؛ ترجمه نجفی زند، ۱۳۸۵).
از نظر مایر و سالوی(۱۹۹۳)، هوش هیجانی شامل توانایی دریافت دقیق، ارزیابی و بیان هیجانات، توانایی دستیابی به احساساتی که فکر را تسهیل کند و توانایی شناسایی هیجان و تنظیم هیجانات به منظور رشد عقلانی است (نقل از اکرامی، ۱۳۸۰).
بار-آن (۲۰۰۱)، در تعریف خود از هوش هیجانی آن را مجموعهای از مهارتها، استعدادها و توانایی های غیر شناختی میداند که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش میدهد (نقل از دهکردی ۱۳۸۶)
از دیدگاه بارون[۱۴۴] (۱۹۹۶) هوش هیجانی یک نمونه از شایستگیهای هیجانی و اجتماعی است که تعیین میکند ما نسبت به دیگران و در کنار آمدن با فشارها و تقاضاهای روزانه به چه خوبی میتوانیم خودمان را درک و بیان کنیم. گاردنر[۱۴۵] در تعریف هوش هیجانی، معتقد است که هوش هیجانی توانایی فرد در شناسایی و ابراز هیجانها در خود و دیگران است( نقل از آقایار و شریف درآمدی،۱۳۸۵)
تاکر[۱۴۶](۲۰۰۰) هوش هیجانی را توانایی درک و عواطف خود و دیگران و تمیز بین آنها، برای جهت دهی فکر و عمل تعریف کرد(نقل از دهکردی،۱۳۸۶).
بنابراین، هوش هیجانی را توان استفاده از احساس و عاطفۀ خود و دیگران در رفتار فردی و گروهی در جهت کسب حداکثر نتایج با حداکثر رضایت میتوان تعریف کرد (آزاد، ۱۳۷۸). در مجموع میتوان گفت که، هوش هیجانی بر روی توانایی رسیدگی اثربخش به هیجانها تمرکز دارد، این یک تعریف نسبتاً ساده است که اکثر پژوهشگران هوش هیجانی بر روی آن توافق دارند(ماریمکانوری ، گروز و شن[۱۴۷]، ۲۰۰۹).
ابعاد هوش هیجانی
مایر و سالوی ابعاد چهار گانه هوش هیجانی را بدین شرح بیان کردهاند.
۱) خود آگاهی[۱۴۸]: ضروریترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است که فرد از هیجانات و احساسات خود آگاه باشد توانایی خود آگاهی به افراد اجازه میدهد تا نقاط قوت و محدودیتهای خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران و رهبران خود آگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خود آگاهی استفاده میکنند و به طور شهودی و از راه درک مستقیم میدانند که چگونه دیگران را تحت تأثیر قرار دهند (خائف الهی و دوستدار،۱۳۸۲).
۲) آگاهی اجتماعی[۱۴۹]: شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که دارای آگاهی اجتماعی هستند، هیجانات، عواطف و احساسات دیگران را بیشتر عملی میسازند، تا اینکه آنها را حس کنند. آنان نشان میدهند که مراقب هستند، علاوه بر این، آنان در زمینه شناخت روند سیاستهای اداری تخصص دارند، بنابراین رهبران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقاً میدانند که گفتار و کردارشان بر دیگران تأثیر میگذارد و آن قدر حساس هستند که اگر کلام و رفتارشان تأثیر منفی داشته باشد، آن را تغیر میدهند (گلمن، ۱۹۹۵).
۳) مدیریت روابط[۱۵۰]: توانایی مرتبط با هوش هیجانی، شامل توانایی برقراری ارتباطات و مراودات آشکار و قانع کننده، فرو نشاندن اختلافات و ایجاد پیوندهای قوی بین افراد است. رهبرانی که از توانایی مدیریت روابط برخوردارند از این مهارتها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلافات از طریق مزاح وشوخی و ابراز مهربانی استفاده میکنند. رهبری توأم با برخورداری از توانایی مدیریت روابط اگر چه کارآمد است کاربرد محدودی دارد (گلمن، ۱۹۹۸).
۴) خود کنترلی[۱۵۱]: عبارت است از توانایی کنترل هیجانات، عواطف، رفتار صادقانه، درست به شیوه های معتبر و تطبیق پذیر رهبران خود کنترل اجازه نمیدهند بد خُلقیهایی گاه و بی گاهی در طول روز از آنان سر بزند. آنان از توانایی خود کنترلی به این منظور استفاده میکنند که بد خُلقی و روحیۀ بد را به محیط کاری و اداری نکشانند، یا منشأ و علت بروز آن را به شیوهای منطقی برای مردم توضیح دهند. بنابراین آنان میدانند که منشأ این بدخُلقیها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد (گلمن، ۱۹۹۸).
مهارتهای هوش هیجانی
گلمن در کتاب هوش هیجانی به نقل از مایر و سالوی مهارتهای هوش هیجانی را به پنج دسته تقسیم میکند (گلمن، ۱۹۹۵).
۱) شناخت احساسات خود: خود آگاهی یا تشخیص احساس در همان زمان که در حال وقوع است بخش مهم و کلیدی هوش هیجانی را تشکیل میدهد. توانایی کنترل و ادارۀ لحظه به لحظۀ احساسات نشان از درک خویشتن و بصیرت روانشناسانه دارد. توانایی در توجه به احساسات واقعی باعث محرومیت از خاصیت رهایی بخش آن میشود. کسانی که به احساسات و عواطف خود، اطمینان بیشتری دارند، زندگی را با مهارت بهتری هدایت میکنند و شناخت عمیقتری از احساس واقعی خود نسبت به شغلی که میخواهند انتخاب کنند، به دست میآورند.
۲) کنترل احساسات: کنترل و اداره احساسات (مناسب بودن آنها در هر موقعیت) مهارتی است که بر پایه خود آگاهی شکل میگیرد. کسانی که از اداره و کنترل احساسات خود عاجزند، دائماً در وضعیت اضطراب و افسردگی قرار دارند.
۳) برانگیختن و به هیجان آوردن: هدایت احساسات در جهت هدف خاصی برای تمرکز، ایجاد انگیزه در خود برای تسلط برخویشتن و خلاقیت، بسیار مهم است. کنترل احساسات زمینه ساز هر نوع مهارت و موفقیت است و کسانی که قادرند احساسات خود را به موقع برانگیزانند، در هر کاری که به آنان واگذار شود، سعی میکنند مولّد و مؤثر باشند.
۴) شناخت احساسات دیگران: توانایی دیگری که بر اساس خود آگاهی عاطفی شکل میگیرد، همدلی با دیگران است که نوعی مهارت مردمی محسوب میشود.
هوش هیجانی و بهرۀ هوشی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:03:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم