عربستان سعودی که خود را به‌عنوان قدرت هژمون منطقه‌ای می‌شناسد ، همواره این رهبری از سوی ایران به چالش کشیده شده است، لذا بر طبق منطق نئورئالیسم تهاجمی چنین بازیگرانی از انگیزه برتری بر یکدیگر برخوردارند. بدین معنا که این کشور همواره خود را در یک فضای رقابت منطقه‌ای با ایران می‌بیند که رابطه‌ی دو کشور فاقد هرگونه فضای اعتماد ساز است.
عربستان سعودی که به داشتن سیاست محافظه‌کارانه‌ی حفظ وضع موجود شناخته می‌شود با مجموعه تحولاتی که در دهه اخیر در منطقه خاورمیانه رخ داد، درنهایت مجبور به پوست‌اندازی در این حوزه شده است .برای آنکه بتوانیم این شرایط را به‌طور دقیق تفسیر کنیم می‌بایست نگاهی به تحولات بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بیندازیم که طی آن منطقه‌ی خاورمیانه با تغییرات گسترده‌ای روبه‌رو شد که عربستان را در مقابل رقیب سنتی و استراتژیک خود بیش‌ازپیش در موضع ضعف قرار می‌داد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

تحولاتی که به نظر می‌رسید با حضور نظامی آمریکا در افغانستان و عراق که در شرق و غرب ایران واقع می‌شدند عملاً قدرت نفوذ ایران را تحت‌الشعاع قرار دهد اما این مسئله نه‌تنها منجر به کاهش نفوذ ایران نشد بلکه درنهایت با کنار رفتن دو تهدید در شرق و غرب این کشور یعنی طالبان در افغانستان و حزب بعث در عراق عملاً حوزه‌ی نفوذ ایران به‌طور چشمگیری افزایش یافت . این امر به‌قدری برای عربستان غیرمنتظره بود که تحولات عراق را هدیه‌ای در سینی طلا برای ایران تفسیر نمود.
این کشور در تحولات لبنان و سوریه بعد از سال ۲۰۰۶ نیز در مسیر کاهش جایگاه در قبال ایران قرار گرفت .از طرف دیگر با توجه به سیستم استبدادی و بسته‌ی نظام سیاسی عربستان که فرید زکریا از آن به‌عنوان عتیقه‌ی قرن ۲۱ یاد می‌کند شروع موج تحولات بیداری اسلامی نیز شرایط داخلی این کشور را به سمت تغییرات بنیادین سوق می‌داد. از طرف دیگر تحولات انقلابی در خاورمیانه باعث سقوط متحدان اصلی این کشور در مصر، تونس و یمن شده بود و بحرین نیز در این مسیر قرار داشت تا به سرنوشت دیگر دیکتاتوری های ساقط‌شده دچار شود که در نهایت همه‌ی این عوامل منجر به کاهش نفوذ عربستان در سطح منطقه‌ای می‌شد.
از آنجاکه نظریه‌پردازان واقع‌گرایی تهاجمی معتقدند دولت‌ها به دنبال آن هستند تا جایگاه هژمونیک خود را در نظام بین‌الملل افزایش دهند و در این مسیر در صورت فراهم شدن شرایط به دنبال تغییر توزیع قدرت می‌باشند ، عربستان نیز با تغییر جهت‌گیری سیاست خارجی از حالت انفعال به سمت رویکردهای کنشی سوق داده‌شده است.مجموع شرایط حاصله ناشی از حوادث عراق و قدرت گیری شیعیان و هم‌چنین تحکیم محور مقاومت با راهبری ایران و حزب‌الله و سوریه و هم‌چنین کاهش نفوذ این کشور در لبنان و تحولاتی که از بیداری اسلامی ناشی می‌شد دولتمردان سعودی را متقاعد کرد که می‌بایست در جهت تغییر توزیع قدرت گام بردارند.
لذا با شروع تحولات بیداری اسلامی در بحرین با اقدامات ضدانقلابی که از محافظه‌کاری آن‌ها ناشی می‌شد اقدام به مداخله‌ی نظامی در این کشور نمودند تا مانع ایجاد تغییرات بنیادین در بحرین شوند. این مداخله نه‌تنها از جهت حفظ دولت هم‌پیمان آل خلیفه برای سعودی‌ها اهمیت داشت بلکه وقوع تحولات بنیادین در این کشور شیعی و هم‌مرز با مناطق شرقی عربستان ، می‌توانست زمینه‌ساز ایجاد شوک در مناطق شرقی این کشور شده و درنهایت با توجه به وجود زمینه‌های تحول و اعتراضات در عربستان درنهایت موج تغییرات ناشی از بیداری اسلامی دامن‌گیر این کشور شود.
لذا بر طبق منطق رئالیسم تهاجمی هدف اصلی هر دولتی آن است که سهم خود را از قدرت جهانی به حداکثر برساند. که این به معنای کسب قدرت به زیان دیگران است. از طرف دیگر این کشور برای آنکه بتواند رقیب سنتی خود را در موضع ضعف قرار دهد در رویکردی تهاجمی که از تغییرات ساختاری در نظام سیاسی خاورمیانه به ضرر عربستان ناشی می‌شد، به عرصه‌ی تحولات سوریه که به‌عنوان کشور هم‌پیمان ایران شناخته می‌شود به‌عنوان بازیگر کلیدی تحت عنوان رهبری جهان سنی ورود کرد تا از این طریق ضمن دور ساختن تحولات از منطقه‌ی خلیج‌فارس بتواند تحولات سوریه را به سمت مدنظر خود سوق دهد تا با ایجاد تغییر سامانمند در نظام سیاسی این کشور آن را از مدار ایران خارج کند.
از طرف دیگر عربستان که با اعتراضات داخلی روبه‌رو بود ،آنچه برای این کشور مهم‌تر به نظر می‌رسید انحراف افکار عمومی داخلی نسبت به تحولات صورت گرفته در خاورمیانه بود تجربه‌ای که مدت‌ها قبل‌تر در قبال مسئله فلسطین از آن استفاده کرد .عربستان دوباره از این فرصت بهره گرفت تا بتواند از طریق تحولات سوریه خود را به‌عنوان حامی مردم مظلوم سوریه تعریف کند و از این طریق افکار مردم عربستان را از سمت مسائل داخلی عربستان به سمت مسائل بیرونی سوق دهد.عربستان تا حدود زیادی توانست به این هدف خود برسد چراکه بعد از اظهارات محمد العریفی و بیانیه ملک عبدالله مردم عربستان در ریاض و دیگر شهرهای این کشور علیه سیاست‌های بشار اسد در تاریخ ۷ آگوست ۲۰۱۱ تظاهرات کردند و از دولت‌مردان عربی خواسته‌شده بود از مخالفان دولت اسد حمایت کنند.
از طرف دیگر اقدام عربستان در سرکوب تحولات داخلی کشورش و لشکرکشی به بحرین و اقدامات مداخله‌جویانه در سوریه و حمایت از گروه‌های تروریستی القاعده در این کشور را می‌توان از اصل دیگر رئالیسم تهاجمی که طی آن دولت‌ها طبق اصل خودیاری و بر اساس منافع ملی خود حرکت می‌کنند و هرگز این منافع را تابع منافع دولت‌های دیگر و یا جامعه‌ی جهانی نمی‌کنند منطبق ساخت، مسئله‌ای که به‌وضوح خود را در جهت‌گیری‌های داخلی و خارجی عربستان در تحولات منطقه‌ای نشان داده است. این کشور برای آن‌که خود و هم‌پیمانانش را از ورطه‌ی تغییرات بنیادین نجات دهد متوسل به واکنش نظامی شده است به‌طوری‌که این مسئله خود را در تحولات بحرین و یمن نشان داد و هم‌چنین با سرکوب مخالفین داخلی عملاً خط بطلانی بر تمام ارزش‌های حقوق بشری کشید . چراکه برای این کشور حفظ حکومت آل سعود بیش از هر عامل دیگری در اولویت است.
هم‌چنین با توجه به آن‌که نظام سیاسی در عربستان فاقد هرگونه مشروعیت سیاسی است و با توجه به فراهم بودن زمینه‌های مالی ناشی از فروش چشمگیر نفت این کشور برای آن‌که بتواند در مقابل هرگونه تهدید در عرصه‌ی تحولات داخلی و حملات احتمالی خارجی ایستادگی کند در وضعیت رقابتی با ایران مبادرت به خرید گسترده‌ی سلاح و تجهیزات نظامی از دول غربی نموده است به‌طوری‌که این کشور در صدر خریداران تجهیزات نظامی در منطقه‌ی خاورمیانه قرار دارد. مسئله‌ای که با ایران هراسی و شیعه هراسی نظام سلطه بیش‌ازپیش بر شدت آن افزوده‌شده است.
رئالیست‌های تهاجمی و در رأس آن‌ها فرید زکریا معتقدند درصورتی‌که کشورها با افزایش ثروت ملی مواجه شوند به‌سرعت سمت ایجاد ارتش منظم و کارآمد پیش می‌روند(میرشایمر ، ۱۳۸۸: ۶۳)..این دیدگاه به‌وضوح در خصوص شرایط عربستان صادق به نظر می‌رسد .از نگاه رئالیست‌های تهاجمی قدرت‌های منطقه‌ای برای آنکه بتوانند در مقابل دیگر قدرت‌های همان منطقه ایستادگی کنند به دنبال حصول به بیشترین توان نظامی می‌باشند.مسئله‌ای که خود را در خصوص تلاش این کشور برای دست‌یابی به فنّاوری هسته‌ای نشان داده است.از نگاه عربستان ایران هسته‌ای که بزرگ‌ترین چالش برای این کشور محسوب می‌شود تنها در صورت برتری نظامی و هسته‌ای ، یارای رقابت و حفظ بقاء دارد لذا به‌سرعت به دنبال رایزنی در خصوص دست‌یابی به این فنّاوری از طریق پاکستان بوده است.( www.tabnak.ir) لذا برای تبیین اقدامات و واکنش عربستان به تحولات انقلابی خاورمیانه و تغییر رویکرد سیاسی این کشور رئالیست‌های تهاجمی بهترین تبیین را در اختیار می‌گذارند. واکنش این کشور به بیداری اسلامی در دو طیف متضاد اما هم‌جهت تفسیر می‌شود بدین معنا که در خصوص تحولات داخلی کشورش و تحولات بحرین اقدام به استفاده از مشت آهنین در خنثی‌سازی انقلاب نمود که این مسئله از سیاست حفظ وضع موجود این کشور ناشی می‌شود اما در خصوص تحولات سوریه مبادرت به مداخلات شبه مستقیم از طریق حمایت مالی و تسلیحاتی و دیپلماتیک از مخالفین دولت سوریه نموده است که این مسئله از سیاست تغییر وضع موجود در زمین حریف (ایران) ناشی می‌شود.
فصل ۳
بیداری اسلامی و تحولات داخلی عربستان سعودی
جنبش‌های مردمی در جهان عرب که با قیام تونس در اواخر سال ۲۰۱۰ آغاز شد و در سال ۲۰۱۱ به تعداد قابل‌توجهی از کشورهای عربی سرایت نمود آغازگر مرحله‌ی نوینی در حیات سیاسی و اجتماعی کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و هم‌چنین دگرگونی‌هایی در نظم منطقه‌ای شده است. (اسدی؛۱۳۹۱ ص ۴۲۱)برخلاف سایر تحولاتی که درگذشته در منطقه‌ی خاورمیانه رخ می‌داد و ناشی از مداخلات خارجی و کودتا و جنگ و یا حداکثر اقدامات برخی از احزاب ناسیونالیست صورت می‌گرفت تحولات شکل‌گرفته بعد از سال ۲۰۱۱ در خاورمیانه مردمی بود به‌طوری‌که از شعارها برمی‌آید و شعارهایی نظیر « الشعب یرید» به‌عنوان شعار محوری تمامی معترضین در کشورهای عربی استفاده می‌شد بیانگر ظهور نیروی نوینی به نام اراده‌ی مردمی در عرصه‌ی سیاست کشورهای عربی بوده است که بالطبع در برابر حکومت‌های اقتدارگرای حاکم در این کشورها قرار می‌گیرند.(Farazmand, 2011: 11)
شکل‌گیری تحولات سال ۲۰۱۱ در منطقه‌ی خاورمیانه علاوه بر تغییر پویش‌های درونی منطقه‌ای، سبب تغییر ژئوپلیتیک منطقه به‌ خصوص بر ضد عربستان سعودی شد؛زیرا علاوه بر خطر ورود تحولات به درون خاک خود با سقوط متحدانی نظیر مبارک در مصر و بن علی در تونس مواجه شد. (Mabon,2012:531)
اگرچه برخلاف سایر کشورهای منطقه ، عربستان با ناآرامی‌های طولانی‌مدت مواجه نشد اما باوجود بیکاری ۳۹ درصدی جوانان این کشور و هم‌چنین وجود نابرابری‌های گسترده‌ی اقتصادی میان جامعه و طبقه حاکم،منجر به افزایش اصطکاک میان جامعه و حاکمان سعودی شده است از طرف دیگر عربستان با چالش دیگری چون فقدان مشارکت سیاسی و مسئله‌ی جانشینی روبه‌رو شده است (Cordesman,2012:26)
باوجود چنین چالش‌های فراوانی در حکومت عربستان امّا مردم عربستان برخلاف سایر کشورهای خاورمیانه نتوانستند تحولات بنیادی در کشور خود رقم بزنند . امّا فراخوان فیس‌بوکی تحت عنوان روز خشم در تاریخ ۱۱ مارس ۲۰۱۱ امیدهای معترضین را برای شکل‌گیری تحولات در عربستان امیدوار ساخت. (Mabon, 2012:532)
حکام عربستان سعودی از زمان شکل‌گیری بیداری اسلامی در خاورمیانه به خاطر سیستم سیاسی استبدادی خود ، از همان ابتدا هرگونه تحرک انقلابی را محکوم کرده است زیرا آغاز هرگونه تغییری در سیستم سیاسی منطقه‌ای می‌توانست به معنای از دست رفتن رهبری این کشور در منطقه باشد.قبل از شروع تحولات، عربستان باور داشت که با حمایت ایالات‌متحده و شکل‌دهی ائتلاف متحد در برابر ایران شیعی ، رهبر بلامنازع منطقه است اما با وقوع بیداری اسلامی متحدین استراتژیک عربستان مانند بحرین ، مصر و یمن موقعیت متزلزلی در منطقه پیدا کردند.(موسوی ، ۱۳۹۱: ۱۲۸)
با توجه به اهمیتی که نظریه‌پردازان رئالیسم تهاجمی برای منافع ملی ورای ارزش‌های جهانی قائل‌اند، لذا از این منظر عربستان سعودی برای سرکوب بیداری اسلامی بسیار قاطعانه عمل کرد.هم در کشور خود و هم در سراسر منطقه رهبران این کشور از راه‌های ضدانقلاب استفاده کردند به‌طوری‌که بسیاری از تحلیل گران روش عربستان در حفظ سیستم فعلی منطقه‌ای را تلاشی در جهت همان راهبرد تفسیر می‌کنند..(موسوی ، ۱۳۹۱: ۱۲۹) لذا در تبیین تأثیرگذاری این جنبش‌ها بر حکومت آل سعود که در کنار ایران به‌عنوان دومین قطب منطقه‌ای در خاورمیانه محسوب می‌شود در دو وجه قابل‌بررسی است:
اول این‌که این جنبش‌ها چه اثراتی بر جامعه‌ی سیاسی و مسائل داخلی این کشور گذاشته است؟
دومین عامل این‌که تحولات منطقه‌ای چه تأثیراتی بر محیط پیرامونی عربستان و در عرصه‌ی سیاست خارجی عربستان در قبال این تحولات و کشورهای منطقه داشته است؟
بامطالعه و بررسی کشور عربستان می‌توان به‌راحتی میان این کشور و کشورهایی که به انقلاب‌های مردمی دچار شدند شباهت‌های بسیاری یافت . از طرف دیگر برای این‌که بتواند در رقابت منطقه‌ای خود با ایران ،اوضاع را به نفع منافع خود پیش ببرد و ایران را در رقابت منطقه‌ای سنتی در موضع ضعف قرار دهد سیاست خارجی با استاندارد دوگانه، در قبال تحولات منطقه‌ای از خود بروز داده است. (اسدی،۱۳۹۱ : ۴۲۲)
به‌طور کل درحالی‌که حفظ وضع موجود در منطقه‌ی خلیج‌فارس برای عربستان سعودی در اولویت است، با مشاهده‌ی جنبش‌های دموکراسی خواهی در منطقه ، سران این کشور آن را به‌عنوان بزرگ‌ترین تهدید برای حکومت خود معنا نمودند. پاسخ عربستان سعودی ، ضرورت توسل به خشونت و هزینه کردن بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار نشان‌گر وحشت‌زده شدن ریاض نسبت به تحولات منطقه‌ای بوده است.لذا ریاض با «دستی هدایت‌کننده» و «مشتی آهنین» سعی در مدیریت این تحولات داشته است.(محمودی، ۱۳۹۰)
در این فصل به دنبال بررسی تأثیرات بیداری اسلامی بر شرایط داخلی عربستان هستیم که این کشور توانست آن را با رویکردی مقابله‌ای دووجهی امنیتی – اقتصادی کنترل کند و مانع از بروز تحولاتی بنیادین در کشورش شود.
۳-۱- وضعیت داخلی عربستان و زمینه‌های شکل‌گیری اعتراضات
حکومت عربستان بنا بر ماهیت آن، حکومتی پادشاهی محسوب می‌شود و ساختار قدرت در آن به‌گونه‌ای است که همه‌چیز به خاندان سعودی ختم می‌گردد. دولت برای حفظ قدرت به ترکیبی از زور و نهادهای اداری مانند گارد ملی و بوروکراسی متکی است . به‌علاوه، عنصر کلیدی در فرمول سیاسی این دولت عبارت است از مشروعیت خاندان حاکم که مبتنی بر میراث فرهنگی و سنت تاریخی است. این مشروعیت مبتنی بر اقتدار، با دسترسی به ثروت نفت تقویت‌شده و درنتیجه دولت توانسته است از این طریق از تقاضاهای اجتماعی برای انجام تغییرات سیاسی ساختاری چشم‌پوشی کند. (کرمی،۱۳۹۰،الف: ۸۱)
ساختار سیاسی و اجتماعی عربستان نتوانسته خود را متناسب با تحولات جدید تطبیق دهد.نظام حکومتی عربستان مطابق با ساختارهای سنتی و ابتدائی حکومت‌داری است و قانون اساسی ،هیئت‌وزیران و مجلس به معنای واقعی وجود ندارد و از طرف دیگر آزادی مطبوعات، آزادی بیان،عدالت سیاسی و انتخابات دموکراتیک و … در جامعه‌ی سیاسی عربستان قابل‌مشاهده نیست.(عباسی، ۱۳۹۰ : ۲۶)
بر این اساس کنترل ، نظارت و پاسخگویی در نظام سیاسی عربستان مفهومی ندارد و تنها عقلانیت و خواست پادشاه است که تعیین‌کننده‌ی چگونگی توزیع منابع و شیوه حکومت در این کشور است. از طرف دیگر پست‌ها و مقامات کشوری صرفاً در اختیار شاهزادگان خاندان آل سعود قرار دارد و به‌ندرت می‌توان افرادی را یافت که خارج از این خاندان توانسته باشند به پست‌های سیاسی و امنیتی دست‌یافته باشند.در این کشور احزاب حق فعالیت ندارند و شهروندان نه‌تنها حق مشارکت در عرصه‌ی سیاسی را ندارند بلکه بسیاری از گروه‌ها و شهروندان نظیر زنان و شیعیان از حقوق اجتماعی خود نیز محروم هستند و همواره مورد تبعیض واقع می‌شوند.لذا اتکا دولت سعودی به درآمد نفت و ایدئولوژی وهابیت به‌منظور کسب مشروعیت و امنیت در جهت تداوم بقای رژیم سیاسی منجر به بی‌نیازی از مشارکت سیاسی شهروندان شده است و این عامل سبب از بین رفتن جایگاه مردم در این نظام سیاسی شده است. (اسدی،۱۳۹۱ : ۴۳۱)
۳-۲- معضلات داخلی عربستان سعودی
۳-۲-۱- سیاسی
در عربستان سعودی مفهوم دولت تمایز خاصی با مفهوم آن در روابط بین‌الملل دارد و دولت در این کشور بازتاب‌دهنده‌ی تنوع محدوده‌ی جغرافیایی است و به همین دلیل است که ملی‌گرایی و سرمایه‌داری تاکنون نتوانسته دگرگونی‌هایی را در این محیط بسته تحقق بخشد.عربستان در اختیار ۵ هزار شاهزاده است که مشاغل کلیدی و هدایتگر را در دست دارند و از این عده حدود ۹۰ نفر حاکمیت را در دست دارند.زمامداران سعودی را که مشروعیت خود را از یک ‌طرف در اتحاد و ائتلاف با علمای وهابی در حوزه‌های داخلی و از طرف دیگر در همراهی با واشنگتن در حوزه‌های خارجی می‌دیدند در تردید میان ایجاد برخی تغییرات و اصلاحات سیاسی و اجتماعی و یا تداوم نظم قبلی قرارداد لذا مجموع این فشارها رژیم عربستان را به انجام برخی تغییرات ملزم کرد.(عباسی،۱۳۹۰: ۴۷)
عدم وجود فضای دمکراتیک در این کشور یک چالش جدی محسوب می‌شود به‌طوری‌که در رتبه‌بندی که توسط اکونومیست در سال ۲۰۱۱ در خصوص کشورهای دارای شاخص‌های دموکراسی انجام داد عربستان در رتبه‌ی ۱۶۱ این لیست قرار گرفت که دارای حقایق بسیاری در خصوص وضعیت آشفته‌ی دموکراسی در این کشور است.مجلس، انتخابات و احزاب درروش حکومت سعودی جایی ندارند و قوای سه‌گانه در کشور مستقیماً زیر نظر نهاد “پادشاهی” قرار دارند. این شکل حکومت دیوار بزرگی را برای ارتباط این کشور با سایر کشورها ایجاد کرده است. کشورهای غربی تا جایی که امکان دارد برای منافع خود به ارتباط تجاری با عربستان می‌پردازند و درباره شکل حکومت و دمکراسی در عربستان سکوت می‌کنند . .(ماهنامه اقتصاد ایران،۱۳۹۱: ۲۳)
این در حالی است که فساد و فقدان سازوکارهای مناسب برای توزیع درآمد و ایجاد رفاه عمومی نیز بسیاری از قشرهای کم‌درآمد را در جامعه‌ی عربستان آزار می‌دهد.درمجموع به‌رغم آمارهای خیره‌کننده‌ی دولتی، مسائل و معضلات اقتصادی که از سوی اکثریت شهروندان عربستانی احساس می‌شود قابل‌توجه است.لذا با توجه به بالفعل بودن بسیاری از چالش‌های متفاوت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می‌توان شاهد مهیا بودن بستر ایجاد جنبش‌های مردمی جهان عرب بر شهروندان عربستانی باشیم که با توجه به ایده‌هایی که از جانب تحولات اخیر در کشورهای عربی هم چون رفع تبعیض و محدودیت‌ها، حذف فساد و ایجاد رفاه اجتماعی و اقتصادی برای همه و آزادی‌های اجتماعی مطالبات جدیدی از سوی زنان و شیعیان و جوانان عربستانی مطرح شد. (اسدی،۱۳۹۱ : ۴۳۴)
۳-۲-۲- جانشینی و جنگ قدرت میان شاهزادگان
اگرچه نقش پررنگ خاندان آل سعود در بسیاری از تحولات منطقه‌ای در وهله‌ی اول نشان‌دهنده‌ی تعیین‌کنندگی این کشور در منطقه است اما شواهد نشانگر آسیب‌پذیری بیش‌ازپیش عربستان سعودی است.ترور نافرجام محمد بن نایف، که پس از پدرش نایف بن عبدالعزیز دومین مقام ارشد وزارت کشور عربستان است تضاد درونی خاندان سلطنتی عربستان را که رفته‌رفته به مرحله‌ی غیرقابل‌کنترلی رسیده را مشخص می‌کند و نکته‌ی مهمی که بسیاری از کارشناسان به آن اذعان دارند تهدیدی است از درون خاندان سلطنتی آل سعود را با چالشی اساسی روبه‌رو می‌کند. (خواندنی،۱۳۸۸: ۲۶)
همزمان با قیام مردم خاورمیانه و شمال آفریقا، در عربستان سعودى علاوه بر اعتراض‌های مردمى علیه خاندان آل سعود، بحران جانشینى در این خاندان به اوج خود رسیده است. با مرگ شاهزاده نایف بن عبدالعزیز ولیعهدى با دوره‌ای ۸ ماهه خاندان حاکم در عربستان آشکارا بحران‌های سیستمى و هنجارى را به چشم دید. به لحاظ سیستمیک وضعیت قدرت در این کشور، که سران آن با بحران کهن‌سالی و بیمارى و درعین‌حال جنگ شاهزاده‌ها مواجه‌اند، پیچیده‌تر از هر زمان دیگرى شده است .(عمادی ،۱۳۹۱: ۳۴)
خاندان آل سعود از سال ۱۹۳۲ بر عربستان حکومت می‌کنند. اولین پادشاه عربستان «ملک عبدالعزیز » بود که منشور« عبدالعزیز » را تنظیم کرد. در این منشور آمده تا زمانى که پسران من زنده‌اند، قدرت به نوه‌هایم نخواهد رسید. به‌عبارت‌دیگر در عربستان برخلاف دیگر کشورهاى پادشاهى قدرت از پدر به پسر نخواهد رسید بلکه برادر جایگزین برادر در قدرت خواهد شد.
منشور عبدالعزیز دو مشکل اساسى براى انتخاب ولیعهد و پادشاه ایجاد کرد:

    1. ملک عبدالعزیز داراى همسران زیادى بوده است. ابن سعود به روایتى با ۲۲ زن ازدواج‌کرده است که حاصل این ازدواج‌ها ۴۴ فرزند ذکور بوده که در زمان مرگ ابن سعود ۳۵ تن از آن‌ها زنده بوده‌اند. همین مساله خود یکى از موضوع‌های اختلاف‌برانگیز در خاندان آل سعود بوده است. به‌نحوی‌که پس از مرگ ملک فهد،پادشاه قبلى عربستان، عبدالله بن عبدالعزیز، که برادر ناتنى ملک فهد بود، به‌عنوان پادشاه برگزیده شد و سلطان بن عبدالعزیز، برادر تنى ملک فهد، ولیعهد عربستان شد. همین مساله موجب اختلاف بر سر قدرت در عربستان شده است.
    1. اختلاف سنى اندک میان پادشاه و شاهزادگان، ازآنجایی‌که قدرت از پادشاه به برادرش منتقل می‌شود لذا میان پادشاه این کشور و دیگر شاهزادگان اختلاف سنى چندانى وجود ندارد. شاهزادگان عربستان سعودی همگى به لحاظ سنى در شرایطى هستند که انتخاب هر یک از آن‌ها به سمت ولیعهدى، بحران قدرت در عربستان را به‌عنوان یک معضل در سال‌های آینده تداوم می‌بخشد

نکته مهم و نگران‌کننده براى سردمداران رژیم آل سعود این است که در حال حاضر بحران قدرت و جانشینى در عربستان با قیام‌های مردم خاورمیانه و شمال آفریقا همزمان شده است. بسیارى از کارشناسان بر این باورند که همزمانى این دو مساله با توجه به نارضایتی‌ها و اعتراض‌های اخیر مردم عربستان علیه حکومت آ ل سعود می‌تواند براى این کشور معضل جدى ایجاد کند. (رضی ، ۱۳۹۰: ۳۹)
۳-۲-۳- اقتصادی
در عرصه‌ی اقتصادی نیز عربستان به‌رغم دارا بودن درآمدهای نفتی و تلاش برای متنوع سازی اقتصادی با چالش اقتصاد تک‌محصولی مبتنی بر نفت و صنعت پتروشیمی هم‌چنین تهدید ناشی از جایگزینی انرژی‌های نو به‌جای سوخت‌های فسیلی روبه‌روست.عدم توزیع عادلانه و مناسب درآمدها و ثروت‌های اقتصادی و مواجه بودن شهروندان با مشکلات اقتصادی نیز برای دولت چالش‌هایی را ایجاد می‌کند.نرخ بیکاری بالا که رقمی تا ۳۰ درصد عنوان می‌شود و قرار گرفتن بیش از ۲۰ درصد شهروندان زیرخط فقر در این خصوص قابل‌توجه است. (اسدی؛۱۳۹۱ : ۴۳۳)
لذا به خاطر آن‌که ۶۰ درصد جمعیت عربستان زیر ۱۸ سال سن دارند و ۲۸ درصد آن‌ها بیکار می‌باشند همین امر موجب شد ملک عبدالله که برای عمل جراحی کمرش در اوایل سال ۲۰۱۱ به آمریکا رفته بود به‌محض ورود به خاک عربستان دستور داد تا ۳۶ میلیارد دلار کمک رفاهی به مردم اعطا شود که به هر شهروند سعودی دو هزار دلار رسید و حقوق کارکنان دولت هم ۱۵ درصد افزایش یافت(عباسی؛۱۳۹۰: ۴۹)
در بعد داخلی ، عربستان از مشکلات و نابسامانی‌های متعدد اقتصادی رنج می‌برد:

    • وابستگی شدید اقتصادی به صادرات نفت ؛
    • بالا بودن نرخ بیکاری ؛
    • افزایش جمعیت (که به دلیل پاسخگو نبودن امکانات کشور،در آینده به مسئله‌ای اساسی بدل می‌شود)
    • فساد مالی عربستان؛
    • فقر اقتصادی به‌ویژه در مناطق شرقی
    • انحصار دولتی بر بخش عظیمی از فعالیت‌های اقتصادی .( هرمزی،۱۳۸۷: ۳۸۹)

از طرف دیگر حضور بالای اتباع خارجی در ۷۵ درصد مشاغل به دلیل فقدان آموزش‌ها و مهارت‌های لازم در بین سعودی‌ها و هم‌چنین روحیه‌ی کاری و انتظار دستمزد بالا یکی از دلایل نرخ بیکاری بالا در این کشور محسوب می‌شود. .( Fretag, 2012 :25)
۳-۲-۴-اجتماعی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...