عید است وانک ابروی همچون هلال دوست
ما را دگر به سرو بلند التفات نیست
از دوستی قامت با اعتدال دوست
زان بی خودم که عاشق صادق نباشدش
پروای نفس خویشتن از اشتغال دوست
ای خواب گِردِ دیده سعدی دگر مگرد
یا دیده جای خواب بود یا خیال دوست
درون مایه اصلی غزل:
سعدی در این غزل کوتاه از قرابت معشوق و بودن معشوق در کنارش سخن گفته و شادی و آرامش خود را بعد از غم و پریشانی فراق بیان می کند آمدن معشوق را همچون عید برای عاشق می داند و توجّه به معشوق را مایه آرامش و پیشه راه خود قرار می دهد و هیجان و شوریدگی و از خود بی خود و بی خبر بودن خویش را بخاطر توجّه قلبی و روح خود به معشوق می داند، یعنی چنان غرق در وجود معشوق شده است که دیگر خودی نمی بیند. حتّی خواب را مایه فاصله از معشوق می داند و مدّعی ست دیده یا جای معشوق است یا جای خواب و اگر خواب به انسان عادی آرامش می دهد، معشوق هم دیدنش به چشم عاشق آرامش و آسایش خیال ارزانی می دارد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

غزل بسیار کوتاه، سهل و ممتنع همراه کلمات عربی و واژگانی به سبک دوره عراقی پیش رفته است، استفاده از تمثیل بطور ماهرانه هنر ظریف و آشکار سعدی ست که در این غزل دیده می شود و به نظر می‎رسد کل غزل دارای آرایه درونی استطراد یا همان یکپارچگی است، زیرا که کل ۵ بیت حال و هوای یکسانی را دنبال می کند و در بیت آخر نتیجه کلی را بیان می کند.
بافت معنایی و آرایه های ادبی:
بیت اول:
با خود فکر می کردم، معشوق را نخواهم دید مگر خیالش را در خواب ببینم، امّا اکنون به هنگام صبح چشمم به جمال یار روشن گردیده است. گفتم: با خود می گفتم / مگر: قید استثناء است، در اینجا به معنای بسته بودن همه راه ها به جز یک راه است / دوست: در هر دو مصرع منظور معشوق است و از لحاظ آرایه، آرایه جناس تکرار می باشد/ «جمال دوست» و «کمال دوست» هر دو اضافه اقترانی هستند از لحاظ نزدیکی بین مضاف و مضاف الیه / عَلَی الصباح: هنگام صبح /
بیت دوم:
بیت دوم را سعدی به صورت مثال برای بیان و درک حال و هوای بیت اول آورده است و اینگونه می گوید: درست است که مردم (روزه دار، در ماه مبارک رمضان)هلال ماه را ندیدند تا عید فطر شود، امّا برای ما عاشقان آمدن و وصال معشوق همچون عید می باشد زیرا ماه ما عاشقان رویت هلال زیبایی ابروی یار است. آنک: آنجاست (برای اشاره به دور)/ هلال: جناس تکرار است / عید: جناس تکرار / مردم: اسم عام/
بیت سوم:
ما عاشقان دیگر به درخت بلند سرو توجهی نشان نمی دهیم از بس که به قامت موزون یار عشق می‎ورزیم. سرو بلند: اضافه تشبیهی است / التفات: توجه، اعتنا / از دوستیِ قامتِ با اعتدالِ دوست: تتابع اضافات می‎باشد/
بیت چهارم:
من سعدی از آن رو، شوریده و از خود بی خود هستم زیرا عاشق صادقی هستم که چنان به معشوق توجّه و عنایت دارد که دیگر خود را نمی بیند. عاشق صادق: ترکیب وصفی است / پروای نفس: ترکیب وصفی / اشتغال دوست: منظور مشغول بودن و پرداختن به معشوق /
بیت پنجم:
سعدی در این بیت خطاب به خودش در مقام عاشق می گوید: ای خواب دیگر به چشم سعدی نزدیک نشو، چشم عاشق یا جای خواب است یا خیال معشوق . (بین خواب و دیده): تناسب معنایی و مراعات نظیر وجود دارد. (بین خواب و خیال): تناسب معنایی و مراعات نظیر وجود دارد.
وزن غزل :
این غزل در وزن: (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن) است و در بحر (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) می باشد.
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتست از : (خیال، جمال، هلال، اعتدال، اشتغال، خیال)و کلمه ردیف (دوست) می باشد.
ویژگی سبکی :
در غزل مورد نظر سعدی با آوردن کلمه دوست در مقام ردیف، ختم کلام و هدف عاشقی خود را اعلام می دارد، دوست یکی از همان نماد هایی است که در کلام سعدی در مقام معشوق آورده شده است و حال و هوای عرفانی را به شعر سعدی بخشیده است. در واقع ستایش معشوق زمینی هم وجهی از پرستش معشوق آسمانی ست و اینکه سعدی با نوع کلام و نام انتخابی برای معشوق همان حال و هوای و معرفی را برای غزل خویش می پسندد و خصوصیات سبک عراقی هم با آوردن کلمات عربی و آرایه لفظی و معنوی معّرف کلام قرن هفتم سعدی ست.

۴-۱-۰۱۷

صبح می خندد و من گریه کنان از غم دوست
ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
بر خودم گریه همی آید و بر خنده تو
تا تبسم چه کنی بی خبر از مَبسَمِ دوست
ای نسیم سحر از من به دلارام بگوی
که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست
گو کم یار برای دل اغیار مگیر
دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست
تو که با جانب خشمت به ارادت نظر است
بِه که ضایع نگذاری طرف معظم دوست
من نه آنم که عدو گفت تو خود دانی نیک
که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست
نی نی ای باد مَرو حال من خسته مگوی
تا غباری ننشیند به دل خرّم دوست
هر کسی را غم خویش است و دل سعدی را
همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست
درون مایه اصلی غزل:
به نظر می رسد این غزل سعدی یک تراژدی عاشقانه و یا به عبارتی روشن تر یک داستان و شرح غم انگیز عاشقانه را به تصویر کشیده است، گویی غم و تشویش سعدی در مقام عاشق و در راه معشوق هرگز پایانی ندارد. بیت اول این غزل را با نگاهی اجمالی می توان به آرایه درونی براعت استهلال پی بُرد، زیرا سالی که نکوست از بهارش پیداست! بسیار از آرایه های درونی بهره برده و از نصف غزل به بعد روی صحبتش با معشوق است و با حالتی غم بار و سفارش کننده، از معشوق سوال می کند یعنی حاجت می خواهد و هنوز به مراد نرسیده در پایان غزل غم دل را فرو می خورد و جام عشق را سر نکشیده مست و خموش در غم یار، حتی نمی خواهد که یار از غم و غصّه او با خبر شود تا لحظه ای از شادی دلش کاسته نگردد و غم او «معشوق» را فرا بگیرد و لبخند زیبایش کم رنگ شود. در این غزل اکثر قافیه ها واژه های عربی هستند و خود غزل را با نگاهی گذرا می توان به سبک دوره عراقی پیوند داد.
بافت معنایی و آرایه های ادبی:
بیت اول:
صبح می خندد در حالی که من از غم جدایی معشوق می گریم، ای نسیم صبحگاهی از آمدن یار چه خبر داری؟ «صبح می خندد: خندیدن صبح آرایه کنایه است از طلوع آفتاب» قید حالت/ «دم صبح: نفس صبح، آرایه کنایه است از نسیم صبحگاهی » / «مقدم: باز آمدن (از سفر)، وقت آمدن» / صبح: جناس تکرار / «ای: ندا» / «دَم صبح: منادا» / «چه: از ادات پرسش است» / «گریه کنان: قید حالت» /
بیت دوم:
هم بر حال زار خود گریه ام می آید و هم بر خنده تو که چگونه بی خبر از خنده و دهان یار می خندی؟ (اگر خنده یار مرا ببینی بر حال خود گریه ات خواهد گرفت، زیرا دیگر کسی به خنده تو ـ ای صبح ـ اعتنایی نخواهد کرد). (برگ نیسی، ۱۳۸۰:۱۸۳).
«تا: که» / «تبسم چه کنی؟ چگونه می خندی» / «مَبسَم: دهان (به این اعتبار که محل لبخند و خنده است)، و نیز خنده، تبسّم / بین خنده و گریه: آرایه تضاد و مراعات نظیربین تبسّم و مُبسم: آرایه تناسب، مراعات نظیر وجود دارد.
بیت سوم:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...